یادداشت| آقای مرشایمر، شما کوتاه بیا
روزنامه هفت صبح، آرش پورابراهیمی | فرقی نمیکند که در یوتیوب در حال تماشای صحبتهای محمد مرندی درباره جنگ غزه هستید و یا در تلگرام به نشست بسیج دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی درباره فلسطین گوش میکنید (البته امیدوارم شما وقت خود را صرف کارهای مفیدتری بکنید) اما در هر صورت بارها با نام جان مرشایمر (John Mearsheimer) مواجه خواهید شد.
این نظریهپرداز آمریکایی روابط بینالملل طی تقریبا دو سال اخیر و بهخصوص با شروع جنگ در اوکراین بهطور عجیبوغریبی مورد توجه فضای عمومی در ایران و بهخصوص بخش همسوتر با نگاه رسمی قرار گرفته است. یک بررسی سرانگشتی در گوگل نشان میدهد که تعداد مطالب مربوط به آقای مرشایمر که طی دو سال اخیر در فضای وب فارسی منتشر شده، تقریبا دوبرابر کل مطالب فارسی مربوط به ایشان طی دوره 10ساله پیش از آن است، آنهم در شرایطی که آقای مرشایمر پیش از اینهم در ایران چهره شناختهشدهای بود؛ او حتی در سال ۱۳۹۶ به تهران آمد و در دانشگاه تهران سخنرانی کرد.
اما چرا آقای مرشایمر ناگهان به نظریهپرداز محبوب محافل همسو با حاکمیت در ایران تبدیل شد؟ بخشی از این توجه به اقبال جهانی به آقای مرشایمر بازمیگردد. او در سال ۲۰۱۴ در مقالهای در فارین افرز و با عنوان «چرا غرب در بحران اوکراین مقصر است» نوشت که توهمات لیبرال باعث تحریک پوتین شده است.
حمله تمامعیار روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ بار دیگر توجهات را به مقاله مرشایمر جلب کرد. جان مرشایمر به مکتب نئورئالیسم در روابط بینالملل تعلق دارد که در آن نقش هنجارها و نهادهای بینالمللی کمرنگ است و روابط میان کشورها از دریچه نبرد قدرت میان دولتها تحلیل میشود. حمله روسیه به اوکراین یکی از موارد اخیری بود که مکتب نئورئالیسم را سربلند کرد.
پیش از آن مکتب نئولیبرالیسم (و در کنار آن تا حدی مکتب سازهنگاری (Constructivism)) برای سالها بهخصوص در اروپا یکهتازی میکرد جاییکه اتحادیه اروپا به سرعت قابلتوجهي در حال رشد بود و حتی برخی دیگر مناطق میکوشیدند که از آن الگو بگیرند، شورای امنیت سازمان ملل نسبتا کارایی داشت، اروپا قارهای صلحآمیز بهنظر میرسید (اتحادیه اروپا حتی جایزه نوبل صلح سال ۲۰۱۲ را کسب کرد) و افزایش درهمتنیدگی اقتصادی اروپا و روسیه در بخش انرژی هم بهعنوان راهکاری برای ایجاد صلحی پایدار با قدرت شرق اروپا بهکار گرفته شده بود.
اما برای ایران، گذر از نئولیبرالیسم به نئورئالیسم حتی زودتر از حمله روسیه به اوکراین و با خروج آمریکا از برجام روی داد. جاییکه ایدههای مربوط به اتخاذ رویکردی مشترک و همکاری اقتصادی برای حل تنشهای امنیتی خیلی سریع دود شد و به هوا رفت. ایران خیلی سریع از مقصد محبوب هیاتهای اقتصادی اروپایی به کشوری تبدیل شد که برای فروش حتی چند صد هزار بشکه نفت در روز هم مشکل داشت، نفتکشهایش توقیف میشدند و حتی مورد تهدید حمله نظامی قرار گرفت.
هنجارها، نهادها و قراردادهای بینالمللی هم هیچکدام در آن روزهای سخت به کمک ایران نیامدند. تیر ماه ۱۳۹۸ در همین ستون در مطلبی با عنوان «بازگشت به رئالیسم» نوشتیم که «ایران شاید چارهای ندارد جز اینکه به بنیانهای رئالیسم در روابط بینالملل بازگردد، جایی که اهرمهای قدرت و اراده بهکارگیری آن برای مواجهه با رفتار غیرطبیعی رقبا و ایجاد بازدارندگی بهکار گرفته میشود».
اتفاقا در آن مقاله هم با آقای مرشایمر اشاره کردیم. بازگشت دردناک ایران به رئالیسم بود که چهرههای مهم این مکتب از جمله جان مرشایمر را به شخصیتهای محبوب در فضای عمومی ایران تبدیل کرد. اما مشکل اینجاست که ظاهرا بخشی از افرادی که احتمالا بهتازگی و بهخاطر شرایط موجود جذب روابط بینالملل شدهاند تصور میکنند که مکتب رئالیسم تنها نظریه موجود یا حداقل کاربردی در روابط بینالملل است، بهخصوص که جنگ اوکراین هم به بهبود جایگاه این نظریه کمک کرده است.
بخش تا حدی خندهدار این معتقدان به مکتب نئورئالیسم این است که چون معادل فارسی این مکتب «واقعگرایی» است، گویی تصور میکنند که نگاه نئورئالیسم یعنی نگاهی که واقعیتها را مدنظر قرار میدهد و دیگر مکاتب روابط بینالملل بویی از واقعیت نبردهاند. اما خب تاریخ جهان به همین پنج سال اخیر محدود نمیشود و نئورئالیسم هم تنها یکی از نظریههای موجود (و نه تنها نظریه موجود) در روابط بینالملل است که اتفاقا پس از اینکه دههها که در حضیض نسبی به سر میبرد، حالا دوباره جان گرفته است.
عمر آقای مرشایمر ۷۵ساله دراز باد اما او زمانیکه بالاخره از این دنیا برود احتمالا در جهانی دیگر کنار ریچارد براتیگان (شاعر و نویسنده آمریکایی که او هم بهطور غیرمنتظرهای در ایران بهشدت مورد توجه قرار گرفت) خواهد نشست و دو نفری درباره اینکه چه شد به چهرههای محبوب ایرانیها تبدیل شدند، گپ خواهند زد.