کلمات محبوب ما| با ما به از آن باش که با خلق جهانی!
روزنامه هفت صبح، حمید رستمی| یک: یکی از تکرارشوندهترین تکیهکلامهای نهچندان جدیام را دیروز برای خشایار به کار بردم که البته به گمانم چندان متوجه طنز قضیه نشد و فصلی مشبع در مورد وضعیت چینش مطالب و چگونگی طراحی صفحه و گاه حذف بخشی از مطالب بنده و دوستان به دلیل کمبود جا توضیح داد. آنجا که گفتم: «خشایار! دیگه نه من نه تو، نه تو نه من!» چرا که بیش از یکچهارم مطلب هفته قبلم حذف شده بود و میخواستم کمی سر بهسر خشایار بگذارم که ایشان هم با تمام قوا از تصمیم دوستان دفاع کردند و از خود سلب مسئولیت!
این تکیهکلام ده بیست سالی هست که ورد زبانم شده و به گمانم اصالتش برمیگردد به یکی از مجموعههای طنز نود شبی و کاراکتر بامشاد (رضا شفیعیجم) که با آن لحن خاص و کج کردن لب پایین و دستی به شکم رو به اردل (مهران مدیری) اشاره میکرد و میگفت: «دیگه نه من نه تو، نه تو نه من!»
ولی وقتی کمی به پایان جمله مانده پشیمان میشد آخرش را جوری ادا میکرد که واقعاً هدفش کات کردن همیشگی نیست. یکی از دوستان هم آن اوایل بهدلیل ناآشنایی با ویژگیهای اخلاقیام، وقتی این جمله را میشنید به فکر فرو میرفت و در ذهنش در جستوجوی چرایی جمله میگشت. مدتی طول کشید تا بفهمد هیچ کاتی در کار نیست و فقط برای اندکی خودشیرینی ادا میشود ولاغیر! والا کسانیکه ما را گم کردهاند، خوشحالتر از کسانی هستند که دنبالمان هستند، نه غلام!؟
دو: نقشی که جمله «با ما به از آن باش که با خلق جهانی!» در گوشه رینگ فرستادن طرف مقابل دارد، حتی مشتهای محمدعلی کلی هم ندارد. وقتی بعد از مدتها فردی را میبینی و این جمله را ادا میکنی طرف در همان ثانیه اول میرود به فاز دفاعی و در لایههای پنهان ذهنش شروع به جستوجو میکند که در این مدت چه کار خلافی مرتکب شده که شما در موردش این چنین میگویید؟ چه حرفی را پشتسرتان زده؟
با چه کسی بیشتر گرم گرفته و کجا به شما کممحلی کرده؟ در حالیکه یک جمله ساده گفتهاید و طرف ناکاوت شده و شما فرصت طلایی زدن ضربات بعدی بدهکار کردنش را از دست نمیدهید و او مدتها دنبال دلیل و مدرک است تا شواهد و قرائن جور کند و ثابت کند که اشتباه به حضور رساندهاند و من با کسی صنمی ندارم و مهر و محبت و علاقهای که قبلترها نسبت به شما داشتم هنوز هم دارم و شاید بیشتر هم شده است.
اگر طرف مقابل اندکی در دفاع از خود لکنت به خرج بدهد میتوانید یک بار دیگر با اضافه کردن پیشوند «نه دیگه اونجوری نیست فلانی» و بعد همان جمله را تکرار کنید تا طرف ربات صلیبی پاره کند از بس که میخواهد رفع سوءتفاهم بکند. این تکیهکلام را از نمایشنامه «شبنشینی در جهنم» نوشته مهرداد رایانی مخصوص به یاد دارم که سال ۸۲ قصد کار کردنش را داشتم و بعد از چند بار روخوانی همانگونه رها شد.
تکیهکلام دیگری هم از این نمایشنامه تا مدتها ورد زبانم بود که چند سالیست خیلی موارد استعمال پیدا نمیکنم: «ای …. (که در این سه نقطه اسم یک نفر که قرار بود مخاطب باشد را میگذاشتم) ای آنکه بر سرت کلاه گشاد، کاری بکن بهر ثواب، نه سیخ بسوزه نه کباب!» و معمولا وقتی از یکی انتظار انجام کاری داشتم و او به شخمش هم نمیگرفت و من از بس يادآوری کرده بودم دیگه روی يادآوری مستقیم نداشتم و با این شعر منظورم را میرساندم.
سه: «توی کتتون راحت هستید؟!» این جمله را موقعی که قصد یادآوری یک لطف در حق رفیقی را دارم که خود را به فراموشی زده و انگار نه انگار، به کار میبرم و اگر باز هم خود را به نفهمیدن زد و در مقابل فهم مطلب مقاومت شدید از خود نشان داد میپرسم داستان این کت را میدانی؟ و او که معمولا اگر هم بداند صرفه را در تجاهل میبیند در نتیجه وجه تسمیه آن را کامل و با شرح و بسط فراوان توضیح میدهم و میگویم که پدر یکی از رفقایم کتی به یک نفر هدیه داده بوده و طرف مقابل بدون هیچ تشکری، کت را به تن کرده و هر روز جلوی ابوی رفیقمان رژه میرفته است.
آقای رادفر هر کاری کرده بود تا به این فرد حالی کند که کت را من دادم و اگر احیانا تشکری بکنی جای دوری نمیرود، طرف خود را به آن راه زده بوده و لام تا کام حرفی در موردش نمیزده، آخر کار آقای رادفر رک و مستقیم گفته بود که توی کتتون راحت هستید؟ تا طرف مقابل مجبور شود بگوید آره خوبه ممنونم از لطفتون فقط یه ذره گشاده مثلا! ما هم در این دوره و زمانه نامردیها مجبوریم که روزی چند بار بپرسیم تا ببینیم طرف مقابل در کتاش کاملاً راحت هست یا نه!
چهار: اینکه کسی امکانات فضانوردی دارد یا ندارد، در حالت عادی شاید خیلی تکیهکلام بامزهای نباشد ولی وقتی فیلم مارمولک (کمال تبریزی) را ببینی و سوالات تمام نشدنی آقا مجتبی -که معلوم نبود آنهمه سوال را از کجایش درمیآورد- را از حاجرضا پیگیر باشی که در مورد محرم و نامحرم بودن مردان و زنان در کره زمین و چگونگی محرمّیت فضانوردان سوالاتی میپرسید و آقا رضا با این استدلال که در فضا چون قوه جاذبه زمین وجود ندارد در نتیجه قوانینش متفاوت بوده پاسخش را میداد و بعد در مقابل سختگیری آقای فضلی در مورد ارتباطات جوانان به این جمله اشاره میکرد و میگفت:
«اینقدر به این جوانان مادرمرده گیر نده آقای فضلی! اینقدر فشار میدی که از اونور جهنم میزنه بیرون برادر، همه که امکانات فضانوردی ندارند!» ما هم معمولا برای کسانیکه همهجور امکاناتی در دسترس دارند و به فکر دوستان بیامکاناتشان نیستند از این تکیهکلام استفاده میکنیم البته بعضاً از تکیهکلامهای فرعی چون «تو در کنار فراتی، ندانی این معنی!» هم استفاده میشود.
پنج: «واسه خاطر خودت میگم»؛ معمولاً این تکیهکلام مال وقتی است که دو ساعت تمام طرف مقابل را زیر بار سنگین نصیحتها و پند و اندرزهای تمامنشدنی له میکنیم و مخش را تریت کرده و روی فرغون میریزیم و درس اخلاق میدهیم و طریقه چگونگی درس خواندن، دوستیابی، رانندگی، برخورد با اطرافیان و کار کردن را در پکیجهای مختلف عرضه میکنیم و مطالبات شخصی خود را هم به آن اضافه کرده و
وقتی متوجه پر شدن کاسه صبر شنونده میشویم، دست پیش گرفته و قبل از اقدام به هرگونه اعتراضی اضافه میکنیم من همه اینها را واسه خاطر خودت میگم! والا خیلی به من مربوط نیست و با این جمله بار عظیم مسئولیت را به دوش طرف انداخته و خود را کنار میکشیم تا فرد مورد نظر بعد از اندکی تعمق در نصایح، مقادیری تشکر و امتنان هم بارمان کند که هنوز به فکرش هستیم و بدون هیچ چشمداشتی تجربیات ریز و درشت خود را در اختیارش قرار میدهیم!
شش: هر وقت نان و پنیر میبینم یاد این تکیهکلام پدر میافتم که در روزهایی که سر سفره چیزی جز نان و پنیر نبود، معمولاً برای تهیيج کردنمان به خوردن نان و پنیر میگفت: «نان و پنیر لذیذ است، در همه وقت عزیز است!» حالا اگر نانش هم کمی داغ بود دیگه واویلا و آپشن خاصی تلقی میشد. انگار با این جمله قداستی دستنیافتنی به سفره میبخشید و ما این نان و پنیر را لذیذتر از شیشلیک گوسفندی میل میکردیم. فقط تعجبم از آن بود که چرا هیچوقت برایمان سوال پیش نمیآمد که چرا پدر تا بهحال در مورد لذیذ بودن شیشلیک و کباب برگ و اینگونه غذاهای اعیانی شعری نساختند. مرحوم همیشه فرزندان کمهزینه را بیشتر ترجیح میدادند.