وقتی یک فوتبالیست جور تلویزیون و سینما را هم میکشید
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | همیشه بین بهترین بازیکنها و بازیکنهای محبوب فاصلهای بوده. آنها که ادعای درک بهتر فوتبال را دارند در کنار لیست بهترینهای مورد تایید همه، یک لیست خصوصی از بازیکنان محبوب خود را هم دارند. این محبوبیت شامل خیلی چیزها میشد. از شخصیت و کاراکتر و ظاهر بازیکن تا خصوصیت پنهان و نه چندان پاپیولار در بازی. مثلا استمرار، مثلا خونسرد بودن، مثلا وسواس در اشتباه نکردن، مثلا شیوه شادی پس از گل، مثلا تواضع، مثلا استایل پا به توپ شدنش.
نمیخواهم اظهار فضل کنم اما هیچوقت طرفدار و شیفته مسی و یا رونالدو نبودم. قاعدتا غنای بازی آنها را درک میکنم. تحسینشان میکنم گاه از شدت حیرت و شگفتی فریاد سر میدهم اما اگر میخواستم تیم منتخب عمرم را تشکیل دهم نامهای دیگری را انتخاب میکردم. مثلا فان باستن، کرویف، رونالدینیو، یا ژاوی و سوکراتس و زانتی و برهمه و از این جور چیزها.
در فوتبال ایران برای عنوان بهترین بازیکن تاریخ فوتبالمان دو گزینه اصلی داریم. علی کریمی و علی دایی. و البته از نسل پیش از انقلاب نیز علی پروین و پرویز قلیچ خانی. همه بازیکنانی بزرگ و بینظیر بودهاند. اما برای من دو تا فوتبالیست جایگاه ویژهای دارند. دو فوتبالیستی که تقریبا هم نسل بودند. هردویشان در دوران جام تخت جمشید خیلی جوان بودند و با آن نوع آموزش مطرح و در دهه شصت به ستاره تبدیل شدند.
یکی از آن دو نفر ناصر محمدخانی است که هنوز هم احساس میکنم به او مدیون هستم. آنقدر که لحظات شیرین و به یاد ماندنی برای ما نوجوانها و کودکان بینوای دهه شصت تولید کرد. ما طفلیهایی که امیدمان آمدن تصویر الهه رضایی روی صفحه تلویزیون بود تا با آن صدای محزون و به شدت کنترل شده ما را به دیدن کارتونی و چیزی دعوت کند .
یا در یکشنبه شبها تا پاسی از شب بیدار بمانیم تا پس از کلی برنامه کسالتبار درباره تکواندو و وزنهبرداری و افتتاح پروژههای شهرستانها، ببینیم شفیع با لحن پیروزمندانه خاص خود ما را به دیدن ۲۰ دقیقه از کدام فوتبال خارجی هفته گذشته مهمان میکند. در آن سالها، در نیمه اول دهه شصت ناصر محمدخانی جور همه را میکشید.
چپ پای تکنیکی راهآهن و سپس بانک ملی که سال ۱۳۶۲ به پرسپولیس آمد و طرحهای تاکتیکی علی پروین را متحول کرد. قبل از او طرح اصلی کشیدن توپ به هجده قدم برای ضربات سر فتحآبادی و تیزهوشی علی پروین و درخشان بود. با آمدن ناصر محمدخانی این ایده عوض شد. تاکتیک این طوری شد که توپ را در میانه میدان به ناصرمحمدخانی بدهند و او همه را دریبل کند و گل بزند! در آن سالها او بهترین بازیکن آسیا بود.
غیرقابل مهار، باهوش، فوقالعاده سریع، با درک درستی از کارگروهی، در خدمت تیم و در عین حال شوتزن و کاشته زن. او حقش بود در بهترین تیمهای اروپایی بازی کند آنقدر که همه چیز تمام بود. علی پروین با همان انصاف همیشگیاش که عنوان بهترین بازیکن قبل ازانقلاب را به رقیب همیشگیاش یعنی قلیچ خانی هدیه میکند و خودش را دوم میداند، در میان بازیکنان پس از انقلاب هم با قاطعیت میگوید ناصر از علی کریمی هم بهتر بود.
پرسپولیس آن دوران با درخشان و پروین و محمدخانی تماشایی بود. عرصه نمایش هنرهای فردی. تازه پنجعلی و مایلیکهن هم بودند. و در آن سالها پرسپولیس نتایج شگفت انگیزی برجای میگذاشت. پیروزی ۸ بر صفر، شش بر یک، پنج بردو و از این جور پیروزیها که حاصل نبوغ این سه نفر بود. کاشتههای محمدخانی به چین؛ اندونزی و ژاپن و همین طور به شاهین تهران که موجب قهرمانی پرسپولیس در فصل ۱۳۶۵ شد از یاد نرفتنیاند. اگر شک و شبههای درباره هنرنمایی محمدخانی دارید به یوتیوب و آپارات مراجعه کنید و سرمست شوید.
خب این استعداد بزرگ به جای خاصی نرسید. یک چهارمی در جام ملتهای آسیا که بیشتر بازیها را به خاطر مصدومیت از دست داده بود و یک قهرمانی بازیهای آسیایی پکن که در ۳۳ سالگی روی نیمکت ذخیرهها مینشست و شاهد هنرنمایی پیوس و مرفاوی در داخل زمین بود. در دوران او ایران در مقدماتی جام جهانی ۱۹۸۲ و ۱۹۸۶ شرکت نکرد و در مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۰ هم که اصلا در گزینههای پرویز دهداری نبود و البته تیم هم حذف شد.
و بعدها داستان شهلا و لاله سحرخیزان رخ داد و پرتره او به قالب مرد کم تعهد نزول کرد. این بازیکن افسانهای هنوز نتوانسته بر هاله ترسناک ماجرای شهلا جاهد غلبه کند. اتفاقی که زندگیاش را از هم پاشاند، همسرش را از دست داد و از بچههایش هم دور شد و در ورود به میانسالی هنوز خبر معاشرتهایش با همسرانش نقل محفل فضای مجازی است و پر از کامنتهایی که به او ناسزا میگویند.
بعضی وقتها سرنوشت اینگونه با آدم تا میکند. اینگونه تا نمیکند.