ماجرای زندگی مخفی نوشین در خانه عزتالله
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | عبدالحسین نوشین یکی دیگر از آن مردهای عجیب ابتدای قرن بوده. مردی که نامش با تئاتر نوین ایران گره خورده. مردی فرهیخته که در گرداب سیاست تلف شد.نوشین در سال ۱۲۸۵ در تربت حیدریه به دنیا آمد. پسر واعظ مشهور این شهر.همراه خانواده متمولش به تهران مهاجرت کردند و در مدرسه سن لویی تحصیل کرد و جزو ۱۰۰ دانشآموز برگزیده با بورس دولتی به فرانسه رفت و به جای تحصیل در تاریخ و جغرافی، تئاتر خواند.
او در همان فرانسه جذب ایدههای کمونیستی شد. در بازگشت به تهران با لرتا بازیگر ارمنی ۲۲ساله تئاتر که برای خودش شهرتی کسب کرده بود ازدواج کرد. داریم درباره سال ۱۳۱۲ حرف میزنیم.او به کمک لرتا سه نمایشنامه بر مبنای شاهنامه نوشت و اجرا کرد و با موفقیت این سه نمایشنامه مهمان جشنواره مسکو شد و آنجا شیفته سبک زندگی مردم شوروی شد.
در اواخر دوره رضاشاه، نوشین دیگر به حلقه کمونیستهای ایران وارد شده بود و از این پس فعالیتهای هنریاش تحتالشعاع دیدگاه سیاسیاش قرار گرفت. در سال ۱۳۲۲ او تئاتر فرهنگ را راهاندازی و بازیگران تئاتر ایران را در کنار هم جمع کرد و نمایشهای مشهور اروپایی را شخصا ترجمه و به روی صحنه میبرد. مثل ولپن، تارتوف، خسیس و… او به عنوان مهمترین چهره تئاتر ایران در مجامع روشنفکری ارزشی هماندازه نیما و ناتل خانلری و صادق هدایت یافته بود.
با ترور نافرجام شاه در سال ۱۳۲۷ او به همراه اعضای کمیته مرکزی حزب توده به زندان افتاد و در همان فرار مشهور سال ۱۳۲۹ از زندان قصر (که در قسمت ۲۶ این پاورقی شرح داده بودم) به همراه ۹ نفر دیگر گریخت. تمام ۱۰نفری که فرار کرده بودند در خانههای مخفی تدارک دیده شده از سوی حزب توده ساکن شدند تا سرفرصت از کشور فرار کنند و در این میان نوشین به خانهای در پیچ شمیران و کوچه خورشید پناه میبرد که خب خانه استیجاری عزتالله انتظامی بوده که با همسر و فرزندش درآنجا ساکن بوده.
انتظامی که در آن موقع ۲۵سال داشته و خود از شاگردان نوشین بوده با فشار یکی از دیگر استادان تودهای خود یعنی خیرخواه مجبور میشود یکی از اتاقهای خانه دنج خود در کوچهای بن بست را به مدت دوسال در اختیار عبدالحسین نوشین فراری قرار دهد و احتمالا منافع مادی خاصی نیز در قبالش دریافت کند.
خود انتظامی خاطره اولین شب حضور نوشین را اینگونه شرح داده است: نزد همسرم رفتم شامی آماده کرده بود. به او گفتم:«این مهمان دیگر از آن مهمانهای یک شب، دو شبی نیست، تا مدتی پیش ما میماند.» گفت: «چه کسی هست؟ میشناسمش؟» گفتم: «نوشین.» خشکش زد. گفت: «چه کسی؟» گفتم: «نوشین چرا میترسی؟» گفت: «این بابا از زندون در رفته، گیر بیافتیم بابامونو در میارن»
شام که آماده شد، به اتفاق نزد نوشین رفتیم، من همزمان با افتتاح تئاتر فردوسی در سال ۱۳۲۶ ازدواج کرده بودم و همسرم تمام بچهها را خوب میشناخت. در عروسی ما که در گلوبندک، گذر مستوفی، گذر قلی برگزار شد، نوشین و تمام بچههای تئاتر فردوسی شرکت کرده بودند…»طی این دوسال مهمترین سران حزب توده مخفیانه برای ملاقات نوشین به خانه انتظامی میآمدند از مرتضی یزدی تا کیانوری و لنکرانی و مریم فیروز و حتی لرتا همسر نوشین.
این دوسال انتظامی و خانوادهاش وظیفه پذیرایی از مهمانان ناخوانده را هم برعهده داشتند و زندگی همراه با ترس و وحشتی را از سرگذراندند. اما به هرحال همنشینی با نوشین جاذبههای خود را نیز داشته است. مثلا انتظامی میگوید: گاهی برایش قهوه میبردم. لحظاتی متوجه نمیشد و من او را متوجه میکردم.
قهوه ترک را با لذت میخورد. سیگاری آتش میزد و یک صفحه کلاسیک گوش میداد و چشمانش را میبست و در خود غوطهور میشد. اینطور قهوه خوردن فردوس آنقدر زیبا و دوستداشتنی بود که بعدها من این کار را میکردم، ادایش را درمیآوردم. منتها کسی نبود به من نگاه کند و لذت ببرد.
بالاخره در تابستان ۱۳۳۱ و بعد از طی مراحلی حزب توده نوشین را به شکل مخفیانه از ایران خارج میکند.
نوشین به هنگام ترک خانه انتظامی به او میگوید به امید دیدار بعد از انقلاب تودهها! او در ۴۶سالگی ایران را ترک میکند. جالب آنکه با فشار حزب توده، انتظامی و خانوادهاش هم مجبور میشوند حانه راترک کنند و آن را در اختیار حزب توده بگذارند!نوشین از آن پس تا انتهای عمرش یعنی سال ۱۳۵۰ در مسکو زندگی کرد و در این سال بر اثر سرطان معده و در سن ۶۵سالگی درگذشت.
در حالی که در بهترین دوران شکوفایی و خلاقیتش خود را اسیر دیدگاه سیاسیاش کرد و در فقدانش تئاتر قدرتمند دهه ۲۰ ایران بیش از یک دهه در کما فرو رفت. چهرههایی مثل سمندریان، انتظامی، مشایخی، نصیریان، شنگله، توران مهرزاد و… همگی از دستپروردههای این استاد نامی تئاتر ایران بودند.