رابطه اوضاع مملکت با قوانین بیسبال و کریکت
روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلیپور| آقا برخلاف کشور عزیزمان، در بعضی از کشورهای دیگر، چیزهایی هست که من کلا قوانینش را نمیفهمم. دقیقتر بخوام عرض کنم اینکه برخلاف کشور عزیزمان که همهچیزش تکلیفش روشنه و خیلی همهچیز قانونمدار و درست و شفافه، در بعضی از کشورها، قانون بعضی چیزاشون خیلی پیچیده و تو در تو و گیجکنندهاس و جای شکر دارد که ما از اون چیزا نداریم.
مثال عرض کنم… همین ورزش بیسبال. ورزشی که ظاهرا طرفدار آنچنانیای در داخل کشور ندارد…
مسئله، اونجایی پیش میاد که کلی فیلم در رابطه با این ورزش پُر قانون ساختهاند و این مشکلسازه. و باز هم خدا رو شاکریم که ما در مملکتمان این یک معضل را نداریم… آقا وقتی فیلمهای مربوطه رو نگاه میکنم، نمیفهمم اونکه چوب داره کیه، اون یکی که کلاهِ نصفه داره مال کدوم تیمه، بعد اونیکه هیچی سرش نیست، چی میگه اون وسط… بعد چرا یهو میدون؟ بعد چی میشه که خوشحال میشن؟ خلاصه که من همون آفساید رو درست و حسابی بفهمم خیلی کار کردم…
در منزل یکی از دوستان بودیم که ایشون برخلاف کلیه مردم ایران، با عرض شرمندگی، روم به دیوار، ماهواره داشت و در یکی از این شبکههای معاند، همین بیسبال منحوس را نشان میداد… همینجور که از سر اجبار و رودروایسی نگاه میکردم، گفتم:
- «من که بالاخره نفهمیدم کی به کیه…»/ «آره… اوضاع پیچیدهای شده.»/ «چی رو میگی تو؟»/ «اوضاع کشور رو دیگه…»/ «نهبابا… من این بیسبال رو میگم.»
یک توضیحاتی را درباره قوانین پر پیچ و خم بیسبال شروع کرد که نهتنها متوجه نشدم، بلکه گیجترم کرد و قوانین ساده فوتبال خودمون را هم داشتم قاطی میکردم. پریدم وسط حرفش: - «حالا ولش کن… بهنظرت چی میشه؟»/ «بستگی داره که «بَتِر»، توپِ «پیچر» رو چهجوری دریافت کنه… ببین…»/ «کیو داری میگی؟»/ «همون که یه چیزی شبیه چماق دستشه دیگه… بهش میگن چوب بیسبال…»/ «نه بابا… من اوضاع مملکت رو میگم.»
یهخرده رفت تو فکر… بعد از چند دقیقه سکوت گفت: «میدونی چیه؟…» من که مطمئن بودم کسی که قوانین بیسبال را بلد باشه، حتما میتونه تحلیل درستی ارائه بده گفتم: - «چیه؟…»/ «اصلا نمیدونم چی میشه…». این رو که از زبان این آدم شنیدم، دیگه مطمئن شدم که نمیشه تحلیل درستی از اوضاع داشت. همونجور که بازیکنان، دنبال همدیگر میدویدن، من بدون هیچ نظر و اطلاعی چشمم دنبالشون میدوید. برای من، این بالا و پایین پریدنها چیزی فراتر از مسابقات دوومیدانی نبود… حوصلهام سر رفته بود و ترجیح میدادم از وقایع روز حرف بزنیم:
- «ولی تموم میشه…»/ «نه بابا. چی میگی… تازه وسطاشه.»/ «ای بابا… بیسبال رو نمیگم. این اوضاع رو میگم…»/ «آهان…آره بابا.»/ «آقا بزن یه کانال دیگه. من که هیچی نمیفهمم. حوصلهام سر رفت…» کانال معاند بعدی هم داشت یک مسابقه دیگه نشون میداد…
- «ببین… این اون نیستا…»/ «چی اون نیست؟…»/ «این بیسبال نیستا…»/ «پس چیه؟ اینجا هم توپ رو پرتاب میکنن و دنبال هم دارن میدون دیگه. اون یارو هم که چماق دستشه…»/ «نه دیگه… این کریکته…»/ «یا خدا… این چیه دیگه؟»/ «کریکت شبیه بیسباله، ولی یهخرده قوانینش فرق میکنه…»
و شروع کرد به توضیح دادن راجع به تفاوت قوانین بیسبال و کریکت… من هم که از ابتدا، کلا موضوع را نگرفته بودم، لذا متوجه تفاوتها هم نشدم… - «آقا ول کن این دو تا رو… من اصلا نمی فهمم آقا… نمیفهمم…» نمیدونم چرا این دوست خوبم، اصرار داشت من یک روزه، به قوانین بیسبال و کریکت و تفاوتهایشان مسلط شوم… و چون روی هوش و درک من خیلی حساب نمیکرد، به طرز توهینآمیزی گفت:
- «بذار یهجور دیگه بگم، بلکه حالیت شه…»
متاسفانه هر چند یهجور دیگه گفت، باز هم نفهمیدم که چماق دست کیه… ولی یه چیزی برام مشخص شد… اونی که چماق یا همون چوب بیسبال دستشه، خیلی تعیینکنندهاس در کل ماجرا… خدا رو شکر که در مملکت خوبمان، این ورزش عمومیت نداره… یک قانون، والسلام… توپ تو دروازه هر کی رفت، میشه گُل…