دست تقدیر، دو کودتا و یک توطئه
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | حیرتانگیز است اما واقعیت دارد.شما میخواهید اسمش را تقدیر بگذارید یا هرچیز دیگر. اینکه در اردیبهشت ۱۳۵۹ عملیات بسیار پیچیده و گستاخانه آمریکاییها برای فراری دادن گروگانهای سفارت آمریکا در تهران بر اثر یک عنصر طبیعی از هم پاشیده شد.
وقتی کماندوها هزار و ۵۰۰کیلومتر مخفیانه به داخل ایران نفوذ کرده بودند و با شروع طوفان شن دست و پای خودرا گم کردند و بزرگترین عملیات نظامی مخفی تاریخ با شکستی سنگین روبهرو شد.عملیاتی که در صورت وقوع میتوانست سرنوشت جمهوری اسلامی را با تغییر روبهرو کند.شرح این حادثه را قبلا گفتهام.اینجا تکرار نمیکنم.
فقط بدانید که نقش نیروهای امنیتی و نظامی آن دوران در خنثی شدن این عملیات صفر بوده و چهبسا بیش از خود عملیات آمریکاییها برای ما خسارت و تلفات به دنبال داشته است.مثل شهادت شهید منتظرقائم، فرمانده سپاه یزد در بمباران دیرهنگام بقایای هلیکوپترها و هواپیماهای آمریکایی توسط نیروی هوایی!
دو ماه بعد کودتای نوژه لو رفت.خبرها و شایعات زیادی هست در ردگیری این کودتا توسط نیروهای امنیتی و نظامی.بنیصدر،سعید حجاریان، محسن رضایی،ریشهری،هاشم صباغیان و حتی حزب توده همه و همه سهمی برای خود در خنثی شدن این عملیات قائلند.
کودتایی که از پاریس کلید خورد و با حضور یک سرهنگ بازنشسته ژاندارمری و در هماهنگی با بختیار و اویسی و استخبارات عراق پیش میرفت و بیش از ۵۰۰ خلبان و نظامی و نیروهای کادری عمدتا از نیروی هوایی جذب آن شده بودند تا در طی چندساعت با بمباران مراکز حساس از جمله بیت آیتالله خمینی کنترل کشور را در دست بگیرند.
درواقع همه باخبر بودند و همه میگویند عوامل را تحت نظر داشتهاند، اما اصل ماجرا اینجاست که در سحرگاه ۱۷ تیرماه ۱۳۵۹ یکی از خلبانهایی که مامور بمباران بیت امام بود، بر اثر اصرار مادرش خود را قبل از نماز صبح به منزل آیتالله خامنهای میرساند و آنجا به ماموران حفاظت و بعد شخص آیتالله خامنهای میگوید که ساعاتی دیگر قرار است کودتا آغاز شود و خلبانهای دستاندرکار با یک مینیبوس در راه رفتن به سمت پایگاه هوایی نوژه در همدان هستند. تماس آیتالله خامنهای با جناب محسن رضایی و ابتکار سریع یک گروه از بسیجیان منطقه در مواجهه با مینیبوس خلبانها در نهایت به خنثی شدن کودتای نوژه میانجامد.
یکسال بعد از قرار صادق قطبزاده هم درصدد انجام کودتایی در تهران بوده که بر مبنای بمبگذاری در زیر منزل آیتالله خمینی بنا شده بود. آنطور که سردار کریمپور، مسئول چک و خنثای سپاه در دهه ۶۰ روایت کرده، این توطئه به شکلی اتفاقی لو میرود.وقتی که خانهای در کوچه منتهی به منزل امام یک مهمانی میگیرند و سگ صاحبخانه از خانه میگریزد و به حیاط خانه مجاور میرود.
خانهای متعلق به صادق قطبزاده که کسی در آن ساکن نبوده.تلاش ماموران برای پیدا کردن سگ آنها را به شکل اتفاقی به سردابه خانه و سپس به راه آبی کوچکی شبیه یک قنات میکشاند که تا زیر منزل امام امتداد پیدا کرده بود و آنجا با انبوهی مواد منفجره کارگذاشتهشده مواجه میشوند.
تداخل این کودتاها آنقدر زیاد بوده که کلی روایات متناقض هم داریم؛ مثلا در مورد بستههای انفجاری که از راه خانه قطبزاده در زیر بیت آیتالله خمینی کار شده منبع دیگری هست که میگوید کارگران ساختمانی در حال ترمیم خانه بودند که قطبزاده بمبهای موردنظر را مخفیانه و در میان مصالح ساختمانی وارد خانه کرده است.
روایت دیگری هست که میگوید اصلا ماجرای سگ مربوط به کودتای نوژه بوده و وقتی ماموران کمیته برای بازداشت عوامل یک پارتی شبانه به زعفرانیه رفته بودند، با پارس و حمله یک سگ به زیرزمین پناه میبرند و آنجا به شکل اتفاقی انباری از اسلحه و مهمات را کشف میکنند. روایت جالب دیگری در یک خبرگزاری رسمی خواندم که کودتای نوژه را به افسران حزب توده نسبت داده بود، درحالیکه توطئه (البته اثبات نشده) تودهایها برای کودتا به دو سال پس از نوژه مربوط است و اصلا حزب توده مدعی برملاکردن کودتای نوژه است. بههرحال در همه این اتفاقات شما جای پای تقدیر را به خوبی مشاهده میکنید… .