داستان جایگزینی آرام فوتبال بهجای کشتی در دهه۴۰
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | یکی از عجیبترین اتفاقات فرهنگ عامه در دهه ۴۰ جایگزینی آرام فوتبال بهجای کشتی است. کشتی در دهه ۳۰ بیشترین ارتباط را با قلب فرهنگ عامه ایجاد کرده بود. ستارگانی مثل غلامرضا تختی، امامعلی حبیبی، سیفپور، مهدیزاده و صنعتکاران، فردین و ملاقاسمی و… غرور ملی را در کشور به جریان انداخته بودند، بهخصوص که هماوردهای اصلی این قهرمانها، چهرههای مشهور دو کشور رقیب و همسایه بودند؛ یعنی ترکیه و شوروی.
ترکها در نیمه اول دهه ۵۰ میلادی که مقارن با نیمه اول دهه ۳۰ ایران است، حاکمان بلامنازع کشتی جهان بودند با چهار قهرمانی پیاپی در مسابقات جهانی و المپیک، اما از میانه دهه ۵۰ با ظهور قهرمانان ایرانی و تقویت کشتی شوروی این سلطنت خاتمه یافت. قهرمانی کشتی ایران در مسابقات جهانی یوکوهاما در سال ۱۳۴۱ نقطه اوج درخشش ایرانیها بود و نقطه اوج محبوبیت کشتیگیرها میان مردم. در این میان منش خاص غلامرضا تختی این شهرت و محبوبیت را به اوج رسانده بود، هرچند همان دوران درباره اختلافات شدید میان او و حبیبی یا منصور مهدیزاده داستانهای متفاوتی بر سر زبانها بود.
پایگاه کشتی و نزدیکیاش با ورزش زورخانهای موجب ارتباط این ورزش با فرهنگ لوطیهای جنوب شهر شده بود که عموما از زورخانهها تغذیه میکردند و به همین دلیل کشتی پایگاه مشخصی در میان طبقات بازاری و سنتی و مذهبی کشور داشت. بگذریم از اینکه سفرهای متعدد کشتیگیرها به خارج از کشور در منش و روحیات برخی از آنها تغییراتی ایجاد کرده بود.
بعد از قهرمانی غافلگیرکننده کشتی ایران در یوکوهاما، آن هم با ۵ مدال طلا دوران نزول آغاز شد. تختی با سه طلای جهان و المپیک پا به سن گذاشته بود و اوج ناکامیاش در المپیک رم شکل گرفت؛ یعنی در سال ۱۳۴۳٫ تختی از کشتی کناره گرفت و نسل طلایی هم به تدریج از عرصه مسابقات قهرمانی کنار رفتند. حتی ظهور اعجوبهای مثل عبدالله موحد هم این شیب نزولی محبوبیت را جبران نکرد. کشتی انگار در فضای طوفانی جامعه ایرانی در دهه ۴۰ جایگاه خود را از دست میداد.
خودکشی تختی در سال ۱۳۴۶ انگار نقطه پایان قدرتنمایی کشتیگیرها در عرصه فرهنگ عامه بود. همپای تغییرات شگرف جامعه ایرانی در این دهه، این فوتبالیستها بودند که به عنوان اربابان یک بازی - ورزش خودشان را به تودههای مردم تحمیل میکردند. رقابت سنتی سه تیم قدرتمند پایتخت در دهه ۳۰ حالا در دهه ۴۰ با هیجان بیشتری دنبال میشد؛ یعنی تاج و شاهین و دارایی. و رقیبان گردنکلفتی از آبادان به عنوان قطب جدید فوتبال برای تهرانیها خطونشان میکشیدند.
اولین دوره مسابقات قهرمانی ایران به شکل منطقهای در سال ۱۳۳۹ برگزار شد و جم آبادان به عنوان اول دست یافت. دارایی به جلال طالبی مینازید و البته نوریان و نوآموز و عرب و عبدالله ساعدی و درگاهی و… شاهین به پرویز دهداری و جاسمیان و بهزادی و شیرزادگان و ابراهیمی و از قدیمیترها: برومند و آقاحسینی و نامدار و دبیرسیاقی و حجری. و تاج هم با بیوک جدیکار و عارف قلیزاده و ارمنیهای خوب فوتبال تهران مثل اونیک کاراپتیان و بعد هم کارو حقوردیان.
تیمهای دیگری هم در اوایل دهه ۴۰ در فوتبال تهران میدرخشیدند؛ مثل کیان، شعاع یا نادر و البته پاس. چه اسمهای نوستالژیک زیبایی. اما مشکل اینجا بود که این ستارهها وقتی در قامت تیم ملی ظاهر میشدند، مدام شکست را تجربه میکردند، آن هم از حریفانی مثل هند، پاکستان، برمه یا اسرائیل. از همان زمان این شایعه قوت گرفت که ایرانیها در بازیهای گروهی موفق نیستند. این تابو در سال ۱۳۴۷ بالاخره شکسته شد.
در بازیهای جام ملتهای آسیا در تهران، ایران با تکیه بر جمعیتی که به امجدیه میآمد، با کسب چهار پیروزی به قهرمانی آسیا دست یافت و بهخصوص پیروزی حماسی روز آخر مقابل اسرائیل که تهرانیها را از خوشی دیوانه ساخته بود. این پیروزی فوتبال ایران را ناگهان به قلب میلیونها ایرانی متصل کرد. همان همسایگی مخفی، اما ملموس کشتی با دنیای سیاست که به یمن تختی رقم زده میشد، یک سال پس از فقدان تختی، با موفقیت فوتبال مقابل اسرائیل شکل گرفت.
مردم شادی میکردند و گروههای سیاسی، مذهبی اعلامیههای ضداسرائیل و ضدسلطنت را در میان جمعیت خوشحال پخش میکردند. در همین سال ظهور پرسپولیس در مقابل تاج یک دوقطبی سطحپایین سیاسی را به رقابتهای داخلی فوتبال هم تحمیل کرد. تنور داغ شده بود و کشتی بیشتر به حاشیه میرفت.
سه سال بعد در نظرخواهی انتخاب محبوبترین مرد زنده ایرانی، محمدعلی فردین، ستاره بیهمتای یک دوره ایران، رقبای جدیدی یافته بود؛ بهروز وثوقی از عالم سینما، عارف که جانشین ایرج در فضای موسیقی عامهپسند شده بود و مهمتر از همه همایون بهزادی، ستاره و کاپیتان تیم ملی.