داستان تصمیم کبری و این روزهای ما
روزنامه هفت صبح، دکتر امیررضا مافی | در کتاب فارسی دوم دبستان ما متولدان دهه ۵۰ و ۶۰، داستانی وجود داشت بهنام «تصمیم کبری». ماجرا از این قرار بود که دختربچهای کتاب داستاناش را گم میکرد و بعد از کمی تامل و جستوجو آن را زیر درخت باغچه حیاط در حالی که از باران دیشب حسابی خیس شده بود، مییافت.
آنجا کبری تصمیم مهمی میگرفت و نویسنده از ما میپرسید: به نظر شما تصمیم مهم کبری چه بود؟ اصطلاح تصمیم کبری بعدتر به یک استعاره از تصمیمات بزرگ و باز بعدتر به یک کنایه از تصمیم نگرفتن تبدیل شد.تصمیم گرفتن برای همه ما حیاتی است، لحظهای که هر روز ممکن است با آن مواجه شویم؛ لحظهای که باید بین امور و امکانات مختلف انتخاب کنیم، حرکت کنیم یا بایستیم، به چپ برویم یا راست؟
از انتخاب یک موسیقی برای شنیدن، تا صبحانه و ناهاری که میخواهیم بخوریم. اینها تصمیمات بیاهمیت زندگی است که بیشتر آدمها در قبالش منفعل نمیشوند، اما تصمیمات پیچیدهتری وجود دارد، از روابط شخصیمان در محیط کارمان، زندگی خانوادگیمان تا کنشگری در ابعاد اجتماعی؛ از بزنگاههای اخلاقی، تا ایجاد فرایندهای روانی.
در واقع هر امری که پارامترهای تاثیرگذار بیشتری داشته باشد، یا نتیجهاش مجهولتر باشد، تصمیم پیچیدهتری را میطلبد. آدمهایی که میترسند، مضطرباند یا اعتمادبهنفس کافی ندارند، فاقد قدرت تصمیمگیری هستند؛ آنها همیشه مصمم به تصمیم نگرفتناند، تا مسئولیت نداشته باشند زیرا قدرت تصمیمگیری از اختیار ناشی میشود و روی دیگر سکه اختیار، پاسخگویی است.
انسانی که نخواهد اضطراب نتیجه تصمیماش را به جان بخرد، شانه خالی میکند و منفعل میماند تا روزگار او را به سرانجام برساند. سرانجامی که ما در آن دخالت نداریم. در واقع تصمیمات سخت و پیچیده را تنها آدمهای قدرتمند میگیرند زیرا اختلال در قدرت تصمیمگیری ما را به واکنشگرایی، هیجانزدگی و بغض فردی- اجتماعی سوق میدهد.
ما باید یاد بگیریم که تصمیم بگیریم، از همان تصمیمهای کبری که باید حدساش میزدیم. البته تصمیم گرفتن برای اینکه در زندگیمان «تصمیم بگیریم» دشوارترین و در عین حال «دوری»ترین تصمیم ممکن است، اما بهطور نسبی میتوانیم میزان تصمیمگیری خود را افزایش دهیم، جسارت پیدا کنیم و نترسیم.
جهان بیتصمیم، جهان عاری از کنش، جهان انفعال و سپس در سیطره بودن و استثمار شدن است.آدمها هرقدر مقتدرتر باشند، تصمیمات راسختری میگیرند و هر اندازه که ضعیفتر باشند، امکان تصمیمگیری را مدام از خود سلب میکنند. آنها در هراس دائمی نتیجه تصمیماند و نمیتوانند از این هراس منفک شوند.
از طرفی تصمیمی که مقدمات صحیح نداشته باشد، نتیجهاش نیز غلط میشود. پس اقتدار در تصمیم مبتنی بر مقدمات صحیح است و شناخت و دریافت آن مقدمات، خود معلول مسیری است که به معرفت و جهانبینی ربط پیدا میکند. تصمیم بیمقدمه معقول یا از سر هیجان، نیز استفاده ناصحیح از این امکان انسانی است. حالا باید مرور کنیم کجا تصمیم گرفتیم، کجا از زیر آن شانه خالی کردیم و کجا به مقدمات نادرست اکتفا نمودیم.
تصمیمات ما درسهای زندگی است که باید مدام آنها را در خاطر نگاه داریم. امروز هم تصمیم دیگری باید بگیریم. من درباره محتوای آن تصمیم کاری ندارم، اما تصمیم نگرفتن، از تصمیم بد گرفتن، بدتر است. منظورم از تصمیم بد، صرفا تصمیم هیجانی نیست، تصمیمی است که ما بر اساس مقدمات و پارامترهای موجود آن را اتخاذ میکنیم و نتیجهاش غلط از کار در میآید.
ما امروز در وضعیت تصمیم کبری قرار داریم، آیا میخواهیم همچنان در سطح اجتماعی کنشگر باشیم یا تصمیم داریم کنار بنشینیم؟ آیا برای هر کدام از این دو، تمام جوانب را لحاظ کردیم؟ احساسات، عواطف و هیجانات را کنار گذاشتیم؟ تصمیم کبری امروز ما چیست؟ شاید برای همین است که اصلا درس تصمیم کبری را از کتابها حذف کردند تا دیگر کسی آن را به خاطر نیاورد، یا اصلا تصمیم نگیرد که تصمیم بگیرد!