جادوی صحنه| صحنهای که غارتگر بود
روزنامه هفت صبح، حمید رستمی| یک: بیش از ۳۵سال پیش بزرگترین تفریح دبستانیها در سرمای زمهریر کوهستان10 روز بزرگداشت پیروزی انقلاب اسلامی، موکت پهن کردن در راهروی بزرگ مدرسه و کیپ تا کیپ هم دو زانو نشستن و زل زدن به اتفاقاتی که روی سن کوچکی که از کنار هم قرار داده شدن چند نیمکت و میز و انداختن پتوی کهنه بر رویشان درست شده بود، خلاصه میشد و تماشای نمایشهای پندآموز اخلاقگرایانه از وفای بهعهد ابوذر غفاری که دبیرستانیها اجرا میکردند و سیاهبازیهایی که ایرج بهواسطه تولد و چند سال سکونت در پایتخت، احتمالاً در لالهزار دیده بود و حالا با زغالی کردن صورتش و سرخپوش شدن، ادایشان را برای ما درمیآورد.
ما طفلان بیآرزویی بودیم که از بس روی موزائیک سرد و موکت مندرس این پا و آن پا میکردیم گاهی رشته امور از دستمان در میرفت و با این حال چنان ذوب در هنر ایرج میشدیم که دلمان میخواست یکبار هم که شده برویم روی سن، بازیگر شویم و از آن منظر به تماشاگران بنگریم. شاید هم سختیهای نشستن در آن وضعیت رقتبار باعث میشد که از جایگاه خود ناراضی بوده و دنبال زدن نقبی برای راه یافتن بر روی سن باشیم و آرامآرام چنان آلوده شویم که بیش از ۲۰سال طول بکشد
تا کمی از آن عشق بدوی و معصومانه دست کشیده و اندکی با فاصله به عشق ابدی- ازلیمان بنگریم. هرچند که الان هم اگر حوض آبی ببینیم با سر شیرجه خواهیم رفت ولی این فتح باب در دام افتادن مرغی بود که ادعای زیرکی داشت و حالاحالاها میباید دمسردیها و مشقتهای این عشق رویایی را تحمل میکرد. بعدها هیچگاه نفهمیدم ایرج به چه سرنوشتی دچار شد و آن کوه استعداد و ملاحت چگونه در مسیر زندگیاش راه از هنر کج کرد ولی هرچه بود ما را بدجور آلوده کرد و رفت.
دو: چند سال بعد که اتابک نادری عشق و علاقه افراطی و بیحد و حصرمان را دید برای هدفدار شدن و افتادنمان در مسیری درست توصیه کرد که نمایشهای جشنواره استانی آن سال را ببینیم تا نگاه ژرفتری به عنصر تئاتر داشته و آرامآرام به ارزیابی استعداد و میزان علاقه و عشق خود مبادرت ورزیم. از میان ده دوازده نمایشی که بهطور فشرده در طول چهار روز دیدیم دو نمایش بدجوری تحت تاثیرمان قرار داد. نابودمان کرد در یک کلام و تمام معادلات ذهنیمان از کلمه نمایش را بههم ریخت و دوبارهسازی کرد.
یکی نمایش میقات به نویسندگی هوشنگ هیهاوند و کارگردانی مجید واحدیزاده بود که در سالن انباشته از تماشاگر، در حالیکه خیلیها هم سرپا ایستاده و یک ساعت تمام با دیدنش سیراب شده بودند و بازی بهیادماندنی داور فرمانی که هم سن و سال خودمان بود و قبلاً یک نمایش از او در جشنواره تئاتر دانشآموزی استان دیده بودیم و همانجا هم از قدر بودن رقیب در جا سکته را زده بودیم و صبا مهری که به گمانم نخستین بازیاش بود.
نمایش اجازه پلک زدن به تماشاگران را نمیداد و با موسیقی بهشدت انرژیک- که بعدها فهمیدیم موسیقی متن فیلم روز واقعه بوده- از مخاطبان دلبری میکرد و دیگری نمایش مرگ تابوت نوشته روحالله حبیبزاده و به کارگردانی توحید معصومی بود که روایتی خطی نداشت و برای ذهن نورسمان کمی ثقیل مینمود. در حالیکه توحید نیز همسنوسال خودمان بود ولی در تئاتر استان برای خود کیا و بیایی داشت و یکی دو سال قبلتر میخ خود را محکم به زمین تئاتر زده بود.
سه: اصغر خلیلی را نمیشناختم هرچند که الان هم ارتباطی با ایشان ندارم اما یادم است که اصالتی اصفهانی داشت و در اوایل دهه ۸۰ برداشتی طوفانی از فیلمنامه پرده نئی (بهرام بیضایی) را در قالب نمایش خاتون قصهدار با بازی معرکه شیوا مکینیان کار کرده بود که بعد از ۲۰ سال هنوز هم طعمش در مذاقم شیرین است. متنهای بیضایی بهخودی خود بهاندازه کافی سنگین و ادا کردن دیالوگهای مطنطن و طولانیاش خارج از توان یک بازیگر معمولی است
چه برسد به اینکه یک فیلمنامه کامل را با حذف برخی صحنهها تبدیل به نمایشنامه کنیم بدون آنکه نه متن آسیبی ببیند و نه تماشاگر! خلیلی با کارگردانی عالی و طراحیهای خاص برای نمایش و آتش بازی مکینیان روی صحنه باعث شده بود که تکتک تماشاگران را تحتتاثیر خود قرار دهد تا جاییکه به گمانم موفق شد آن سال در جشنواره تئاتر فجر عنوان محبوبترین نمایش از نگاه تماشاگران را بهخود اختصاص دهد.
چهار: غریب منوچهری چند سالی بود که فیلم کوتاه میساخت و نمایش خیابانی کار میکرد و از قضای روزگار معمولاً بداعت خاصی در ایدهها و اجراهایش مستتر بود اما کسی حدس هم نمیزد که روزی نمایش صحنه کار کند آنهم بدان قوت و کیفیت! «نعره خاموش انا الحق» داستان زندگی عمادالدین نسیمی شاعر معروف آذربایجان بود که نیمنگاهی هم با نهضت حروفیه داشت. منوچهری متن را با همکاری جعفر نوعخواه نوشته بود و در طراحی صحنه و کارگردانی چنان پخته بهنظر میرسید که انگار تجربه چندم یک کارگردان است. ریتم شستهرفته اثر و بازی بازیگران بهخصوص علی محمدزاده و مریم ندایی چنان خیرهکننده بود که تکتک عوامل نمایش را تبدیل به سورپرایز جشنواره کرد تا منوچهری برای همیشه تئاتر خیابانی را کنار گذاشته و روی صحنه بماند.
پنج: نمایش دپوتات را ۴ بار دیدم و هر چهار بار بهاندازه قبلی و شاید هم بیشتر از قبل خندیدم و ساعتها در مورد ریاکاری حاکم بر روابط سیاستمداران حاضر در نمایش اندیشه کردم. متنی خارجی که کریم عظیمي ججین ترجمه و اتابک نادری آن را کارگردانی کرده بود و بازیهای عالی خود اتابک نادری، مارال فرجاد، سامان دارابی و مهشاد مخبری (البته در ورژنی که من دیدم) با متنی بسیار نیشدار و پر از مفاهیم عمیق کنایی- سیاسی که در عین خنداندن مخاطب، واقعیتهای پنهان و سایه بازیهای سیاسی را به نمایش میگذاشت.
شش: نمایش «منهای دو» را داود رشیدی در اواخر عمرش کار کرد آنهم از نویسندهای که برای مخاطب ایرانی چندان آشنا نبود ولی روح یکدست و جذاب اثر که یک تراژدی در عین کمدی بود و یک کمدی در عین تراژدی، چنان در بازی بازیگران بهخصوص سیامک صفری و حسن معجونی حلول یافته بود که بیننده در طول نمایش به هیچعنوان احساس خستگی و ملال نمیکرد و با همان شادابی نخستین تا پایان نمایش همراه میشد تا شاهد رنجهای بیپایان انسانهایی باشد که هر لحظه امکان تغییر و جابهجاییشان با خود مخاطب موجود بود.
هفت: آخرین نمایشی که دیدهام برمیگردد به تابستان امسال که هنوز دل خوش سیری چند دلار بود و میشد با دیدن یک نمایش حالی خوب یافت و با انرژی حاصل از آن چند روزی خوش بود و دوباره برای دیدن نمایشها و فیلمهای جدید برنامهریزی کرد. نمایش پروین را حسین کیانی درامنویس معاصر نوشته و کارگردانی کرده بود تا چند تابلو از آخرین روزهای عمر شاعری بزرگ را روایت کند.
انتخاب یک بستر کاملا رئالیستی برای روایت داستانی که منابع اندکی در مورد کم و کیفیت اتفاقات آن در دسترس است ریسک بزرگی بود که کیانی بدان مبادرت کرده و البته از آن سربلند بیرون آمده بود و در روزگاری که اصولا نمایش رئالیستی یک خودزنی آشکار از سوی کارگردان بهحساب میآید او با این پیشفرض محال که اگر سرهنگ آرتا (شوهر سابق پروین اعتصامی) از ترس قضاوت تاریخ در مورد رفتارهای خشن و مستبدانهاش با یکی از مفاخر ادبی ایران، پشیمان شده و به حضور این اختر چرخ ادب عذر تقصیر بیاورد و خواهان بخشش و از سرگیری زندگی مشترک باشد با چه شرایطی از سوی پروین و خانوادهاش مواجه خواهد شد؟
تصویری که کیانی از پروین اعتصامی به نمایش گذاشت برای مخاطب امروزی که از چند و چون زندگی خصوصی این شاعر اطلاعات چندانی ندارد، جذاب بود و بازی بازیگران بهخصوص امین زندگانی و مریم ندایی توانسته بود در لحظات زیادی مخاطب را درگیر حسیات جاری بر متن نمایش کند و ستم تاریخی به زنان این مرز و بوم را به نمایش بگذارد، چراکه این نمایش، تنها نمایش پروین نبود نمایش سه زن بود پروین، مادر پروین و صنمی ندیمه پروین!