تکنگاری| ما پدر و مادرمان هستیم
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| دنیا پر است از دروغهای مایعی که به خورد خودمان و دیگران میدهیم تا در زمان یا وضعیتی خاص احساس بهتری داشته باشیم. یکی از آنها افسانه «فلانی با خانوادهاش فرق میکند» است. این جمله را معمولاً آنهایی به زبان میآورند که معتقدند پدر یا مادر شخصی خاص، کاراکتر منفور یا نچسب فیلمنامه است که حذف شدنش از قصه کسی را دلزده نمیکند. یا پدر و مادری با منش و باورها و سلایق مخصوص خود که در جهانی دیگر زندگی میکنند و فرزندشان خواسته روش متفاوتی از زیستن را امتحان کند.
احتمالاً بیشتر آدمها به ویژه در نوجوانی و جوانی تلاش میکنند دنیایشان را از پدر و مادرهایشان جدا کنند و شبیه آنها نباشند. شاید لیستی از خصوصیات منفی و رفتارهای آزاردهنده والدینشان تهیه کنند و بکوشند بهتر، منطقیتر، فاخرتر یا آگاهانهتر از آنها رفتار و عمل کنند. که احتمالاً در مقطعی هم موفق میشوند اما این ایفای نقش را تا کی میشود ادامه داد؟ تا کجا میتوان نمایش «من شبیه پدر و مادرم نیستم» را بازی کرد؟
درباره مشخصات ظاهری حرف نمیزنم. (که همین تبدیل شدن ظاهری ما به نسلهای پیش از خودمان به راستی ترسناک و در عین حال شگفتانگیز است. گاهی مرد میانسالی را میبینی که میشود به آسانی چهره مادرش را پشت ریش تُنک و شیشههای عینک طبی دید.) آدمها معمولاً از سنی به بعد دست از نقش بازی کردن میکشند، یا در بعضی موقعیتها دیالوگ را فراموش میکنند و به ناخودآگاهشان برمیگردند؛
مثلاً کلمهای را همانطور که در کودکی از والدینشان یاد گرفته بودند (و سالها تلاش کرده بودند از دایره لغاتشان حذفش کنند) تلفظ میکنند یا ناغافل اصطلاحی به کار میبرند که تنها در جمعهای فامیلیشان معنا دارد و با استانداردهای جهان تازهای که ساکنش هستند، چندان شیک و فاخر به نظر نمیآید.
یا در زمان خشم و بیتابی، درست شبیه والدینشان فریاد میکشند، طعنه میزنند و قضاوت میکنند. گاهی به خودشان میآیند و میبینند در موقعیتی خاص، درست در حال گفتن همان جملات آزاردهندهای هستند که زمانی از پدرشان شنیده بودند یا دارند دقیقاً شبیه مادرشان قضیهای را با یکدندگی جلو میبرند.نمایش بالاخره یک جایی به پایان میرسد. فکر میکنم همه ما در نهایت تبدیل به خانوادههایمان خواهیم شد. تبدیل به همان زنان و مردانی که تربیتمان کردند و الفبای زندگی را -درست یا غلط- یادمان دادند.