کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۹۲۷۶۹
تاریخ خبر:

تک‌نگاری | در دقیقه ۹۰ اتفاق افتاد...

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | بازی ایران و پرتغال در جام جهانی گذشته.کریم انصاری‌فرد پشت توپ پنالتی ایستاد و… گل به خودی دقیقه ۹۵ بازی با مراکش هم خیلی به جانم نشست چون ما از آن بازی سالم بیرون نمی‌آمدیم. شبیه معجزه بود. هرچند اگر بخواهم کمی هم ماجرا را رنگی ببینم،گل‌ سوم ایمون زاید در آن دربی معروف هیچ‌وقت از خاطرم نمی‌رود. همینطور گل علی کریمی در دربی پایتخت که بازی مساوی شد و حتی به جنجال کشید اما فوق‌العاده جذاب و کم‌نظیر بود.

گل‌های دقیقه ۹۰ البته همیشه زیبا نیست.زمانی‌که چندین گل از حریف پیش افتاده‌اید، دیگر دقیقه ۹۰ یا غیر ۹۰،چه تفاوتی دارد؟ مهم این است که در انتظار نشسته‌اید،دقایق به تندی می‌گذرد و شما عقب هستید.اینجاست که گل‌های دقیقه ۹۰ به‌خاطر می‌ماند.دقیقا مثل زندگی. من تمام ۹۰ دقیقه‌های تاریخ برایم دیدنی‌ست.اینکه یک نفر در آخرین لحظه چه تصمیمی می‌گیرد؟ کسی که هیچ انتظاری از او نیست. یا دست‌کم در شرایطی قرار گرفته که انتخاب ساده نیست.

انسانیت را شما فقط در این صحنه‌ها می‌توانید پیدا کنید. والا مهربانی به دیگران که وظیفه هر آدمی است.کاری به این نداریم که همین وظیفه هم این روزها مغفول افتاده و دیگر مثل گذشته کسی به فکر کسی نیست منتها بازی خلقت ناگهان عرصه را تنگ می‌کند، ناگهان احساس می‌کنی که در واپسین لحظات انتخاب هستی، ناگهان می‌بینی توپ به عجیب‌ترین شکل زیر گام‌های تو آمده است. برای من بارها اتفاق افتاده است. چقدر کم گل زدیم. چقدر دقیقه‌های ۹۰ را تلف کردیم.

مقصودم دقیقا همان لحظه‌هایی است که به نظر خدا نشسته دارد آدم را تماشا می‌کند. صحنه‌ای در سریال Breaking Badدقیقا شبیه چنین چیزی است. کاراکتر جوان ماجرا، پسری که اهل کار و بار نیست، بیشتر ولگرد است و به خلاف افتاده، به خانه پدری سری می‌زند. آنجا هیچ‌کس استقبال‌کننده‌اش نیست. پدر و مادر او را طرد کرده‌اند.در عین حال برادری دارد که والدین به داشتنش افتخار می‌کنند. برادری که به‌شدت درس می‌خواند و برخلاف این کاراکتر، افتخاری برای پدر و مادرش است.

جوان در یکی از صحنه‌ها برادر کوچک‌تر را می‌بیند که مشغول درس خواندن است. خانواده فردای آن روز، بقایای ماری‌جوآنا را در اتاق برادر کوچک‌تر پیدا می‌کنند. طبیعتا به برادر بزرگ‌تر که سابقه اعتیاد و ولگردی دارد، انگ می‌زنند. او را متهم می‌کنند و به خاطر اینکه اعتیاد را به خانه آورده و ممکن است برادر کوچک‌تر را هم آلوده کند، او را دوباره از خانه بیرون می‌کنند. اینجاست که اتفاق عجیبی می‌افتد. در صحنه بعدی ما برادر بزرگ‌تر را می‌بینیم که روبه‌روی برادر کوچک‌تر ایستاده است و چند دقیقه بعد تازه می‌فهمیم که چه نوع فداکاری به خرج داده است.

ماجرا از این قرار است که برادر کوچک‌تر برای شب‌بیداری و درس خواندن بیشتر به اعتیاد افتاده! با این حال برادر بزرگ‌تر برای اینکه اتهامی متوجه برادر کوچک‌ترش نشود، انگ اعتیاد را پذیرفته است؛ حتی به قیمت بیرون افتادن دوباره از خانه، این ننگ را به جان خریده است؛ به قیمت طرد شدن دوباره از خانواده. حالا دوباره خیابان‌گرد است. اما من به‌جای او همیشه فکر می‌کنم لحظه غریبی است که توپ در چنین شرایطی زیر پایش افتاده است. شک نکنید که چنین رفتارهایی در چنان شرایطی، در دقیقه ۹۰، خلقت را به وجد آورده است.

تو حتی اگر ولگرد باشی، آسمان‌جل باشی یا همه گمان کنند که هیچ نقشی در این آفرینش نداری، باز هم ناگهان ممکن است گل بکاری. مثل برادری که در کوهستان سرد، مثل همان کولبری که در باد و بوران و برف، پیراهنش را درآورد و روی دوش برادر کوچک‌تر انداخت. چند دقیقه بعد هر دو مردند.چند دقیقه بعد هر دو یخ زدند.اما گرمای این بازی زیبای تماشایی در دقیقه ۹۰، هنوز در خاطرم هست. چیزی درون قلب آدم‌ها هنوز در تپیدن است. هنوز امید هست. هنوز انسان گاهی تجلی خداوند است.

کدخبر: ۳۹۲۷۶۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر