کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۴۰۰۷۶
تاریخ خبر:

تک‌نگاری| حکایت نویسندگانی که چشم‌ها ندیدشان

روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری| اگر آدم بخواهد درباره آنها که ساختند، نوشتند و خواندند و تلاش کردند تا اثری از خودشان جاودان کنند اما به‌چشم نیامدند، بنویسد؛ مثنوی هزار ورق است. یعنی در یک مقطع زمانی شاید آنطور که باید و شاید جزو دسته و باند نبودند که خوب دیده شوند. شاید اصلا بلد نبودند خودشان را درست نشان دهند. شاید یک جای مسیر را اشتباه رفتند و اصلا پیش خودشان گفتند چرا آدم باید خودش را به سبک فرهنگی‌ها (پرزنت) کند و اثر، خودش باید حرفش را به مخاطب بفهماند. اما نگارنده فکر می‌کند همه‌چیز باید دست در دست هم باشند تا یک اثر هنری درست و حسابی در جان مخاطب بنشیند و خودش را نشان دهد.

ابوالقاسم لاهوتی را می‌شناسید؟
اما یکی از کسانی‌که فکر می‌کنم هیچ‌وقت درست و حسابی به او پرداخته نشد، ابوالقاسم لاهوتی شاعر و روزنامه‌نگار اهل کرمانشاه است. واقعا کمتر کسی است که بداند او چه بدعتی در شعر فارسی پدید آورد و اگر واقعا راه سیاست و کمونیست و چپ را پیش نمی‌گرفت، به‌جرات می‌توانست لقب پدر شعر نو را از نیما یوشیج برباید. اما او راهش را اشتباه انتخاب کرد؛ به‌جای رفتن به راه شعر به وادی سیاست رفت. از کشور متواری شد.

به‌طوری‌که آخر هم دور از وطن فوت کرد. آدمی که در دوران مشروطیت آغاز به فعالیت کرد و آنقدر مهم بود که اگر مناصبش را بخوانید، حتما جا می‌خورید. او مدتی سمت وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان شوروی را برعهده داشت. در تاجیکستان تئاتر و اپرا را پایه‌گذاری کرد. همچنین معاون ماکسیم گورگی در هیات رئیسه کانون نویسندگان شوروی بود. او از نخستین کسانی است که قالب‌های شعری را درنوردید و به زبانی ساده و روان شعر گفت. اما اگر از همین شاعران فعلی درباره او بپرسید کسی یادش نمی‌آید شاعر این شعر کیست: «برخیز، ای داغ لعنت‌خورده، دنیای فقر و بندگی! جوشیده خاطر ما را برده به جنگ مرگ و زندگی.»

شب یک، شب دو بهمن فرسی
بهمن فرسی هنوز زنده است، نفس می‌کشد. دوازدهم بهمن تولدش بود. حالا حدودا ۸۸ سال سن دارد. نویسنده، نمایشنامه‌نویس، هنرمند، ترانه‌سرا، شاعر و بازیگر ایرانی که سالیان سال است لندن زندگی می‌کند. واقعیت این نگارنده به‌شدت شیفته رمان شب یک، شب دو از بهمن فرسی است. زندگی‌اش را که نگاه می‌کنید پر از فعالیت‌های هنری است، حتی در دو نمایشنامه مهرجویی، پستچی و دایره مینا هم نقش بازی کرده است.

اما واقعیت آنطور که باید و شاید فرسی دیده نشده است. آنطور که باید و شاید و استحقاقش را دارد به‌چشم نیامد. مردی که به گفته نادر نادرپور از بابت توش و توان پرداختن به هنرها، «هنرمندی از تبار همه فن‌حریفان رنسانسی» است. حالا شاید تا هنوز زنده است‌ و نفس می‌کشد، بد نباشد به آثارش، به خودش و به وجودش توجه کرد اگرنه که بعد از مرگ همه زیر تابوت را می‌گیرند و به شیوه امروزی در فضای مجازی عکس دو نفره با هنرمند منتشر می‌کنند.

عباس نعلبندیان و مرگ خودخواسته
نویسنده و مترجمی که در زمان مرگ خودخواسته‌اش، تنها چهل سال داشت. پیش از انقلاب کارگاه تئاتر داشت، از یکی از داستان‌هایش در جشن هنر شیراز تقدیر شد و جایزه‌ها برد. نویسنده پیشرو که نثر عجیبی داشت. اما بعد از انقلاب در به‌روی پاشنه خوبی برایش نچرخید. کارگاه تئاترش تعطیل شد، زندان رفت و تنها ماند تا در نهایت در چهل سالگی، کسی که نثری عجیب داشت و نمایشنامه‌هایش با زبانی خاص نوشته می‌شد، با قرص به زندگی‌اش پایان دهد. کسی که کسی ندیدش.

نعلبندیان املای خاص خود را داشت؛ (تلا، خاهش، خاهر، سدا، سندلی، خاست و…) نعلبندیان در سال ۱۳۶۸ در سن ۴۰‌سالگی با خوردن قرص خودکشی کرد و در زمان مرگ صدای خود را ضبط و آخرین سخنانش را بر زبان جاری کرد. جسدش را چندین روز بعد یافتند و در هشتم خرداد به خاک سپرده شد. او در قطعه ۱۰۹ ردیف ۹۶ شماره ۵۰ بهشت‌زهرا تهران آرمیده ‌است و بر سنگ مزارش نوشته شده «در این غربت قریب عطر تو را از کدامین طوفان باید خاست».

کدخبر: ۴۴۰۰۷۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر