تکنگاری | آمده بودیم اینجا بمیریم
روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | خانهای مغموم. قابی آویزان از چهره دیکتاتور و خانوادهای که قرار است به ما بگویند از کجا آمدهاند؟ چه چیزی پشت سر گذاشتهاند؟ و به کجا تعلق دارند؟ ما در واقع در میانه داستان ایستادهایم و سرگذشت این زن و پیرمرد و فرزندان را قرار است در بخشهایی از گذشته و آینده جستوجو کنیم. آنچه در گذشته موجود است به ما خواهد گفت چرا این خانواده ایرانی به خانهای کهنه و جنگزده برگشتهاند و در آینده نیز شاید قصه به سمتی برود که ببینیم چه بر سرشان خواهد آمد.
اینها بخشی از فضایی است که در ابتدای تئاتر «آمده بودیم اینجا بمیریم» خواهید دید. خانوادهای که بعد از سقوط خرمشهر توسط رژیم بعث مدتی را در تهران آواره بودهاند و حالا دوباره به زادگاه برگشتهاند؛ هرچند نشانی از آن موطن قبلی ندیدهاند و همچنان گویی که مقیم خونینشهر شدهاند.
خردهقصههای دو دختر، مادر، پسر نوجوان، پیرمرد و یکی دیگر از زنان شهر در طول ماجرا به ما خواهد گفت بر سر این شهر چه آمده است. هرچند پیشینه را همه میدانیم و جزو حافظه تاریخی مردم ایران است. اینجا اما از معدود روایتهای داستانی است که ردپایی از هواپیمای سی-۱۳۰ میبینیم. همچنین خانوادهای که به جهت تفکرات متشتت آن روزها، نه تنها در صحنه جنگ بلکه در درون نیز به ویرانه تبدیل شده است.
حمله عراق به ایران، تسخیر خرمشهر، ماجرای مشکوک سقوط هواپیما، اخلالها و تخریبگریهای سازمان منافقین، آوارگان کوچکرده جنگ، وحشیگری رژیم بعث، چنددستگیهای عقیدتی، اعدام عاملین خرابکاریها، شهدای جنگ و… سالهای خونباری بوده دهه ۶۰٫ دقیقا از شهریور ۵۹ شروع میشود و تا هشت سال پس از آن، وقایعی در تاریخ معاصر ایران اتفاق میافتد که هنوز هم بخشی از آن مکتوم است.
برای همین پیرمرد (با بازی محسن پوشایی) حق دارد اگر گنگ شده است، دختر (دریا یاسری) حق دارد اگر به نوعی جنون و بیقیدی دچار شده است، مادر (ندا گلرنگی) حق دارد که پنهان در پستو پکی ناکام به سیگار زده است، پسر نوجوان (پرهام رویین) حق دارد اگر غیرتش به جوش آمده است و… اما دختر کوچکتر… درست است که فجیعترین قربانی جنگ این نمایش، خواهرش است اما سلما (نازنین نادرپور) هم در نوعی نادانی معصوم همه چیزش را باخته است.
چه میداند شوهرش چه تفکراتی داشته است؟ دنبال چه کسانی رفته است؟ چرا زندگی را به تباهی کشانده است؟ و چرا رخت عزا برای این عروس تازه آورده است؟ همسایه (پریناز لطفاللهی) درد او را نمیفهمد. حق دارد. چون رنج این قربانیان را هنوز هم که هنوز است کسی نمیفهمد.
محسن پوشایی بعد از پایان نمایش گفت: «خرمشهر آزاد شد اما آباد نشد» و این جمله تراژیکترین نقطه یک روایت حماسی بعد از اینهمه خون خوردن است. «آمده بودیم اینجا بمیریم» به کارگردانی مریم منصوری این روزها در تماشاخه «سرو» روی صحنه است؛ نمایشی که ابعاد فراوانی برای بررسی دارد؛ از وجوه تاریخی و سیاسی گرفته تا روانشناختی و اجتماعی. من راستش بعد از خروج از تماشاخانه فقط به جمله چرک آن مقام آمریکایی فکر میکردم. جفری کمپ که رئیس بخش خاورمیانه شورای امنیت ملی آمریکا در دولت ریگان بود.
او سالها بعد از جنگ ایران و عراق، زمانی که صدام در یورش به کویت در توهم دیگری افتاده بود گفت: «اینطور نبود که ما میخواستیم عراق برنده جنگ باشد، نه؛ ما فقط تمایلی نداشتیم عراق در این جنگ ببازد. ما را آنقدرها هم ساده فرض نکنید. ما میدانستیم صدام یک حرامزاده است، ولی خب او حرامزاده خودمان بود!»