کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۹۲۱۳۴
تاریخ خبر:

تک‌نگاری| بیایید شعار بدهیم!

روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی| همزمانی تماشای فیلم «مثلث غم» ساخته‌ روبن اوستلند و انتشار فهرست فیلم‌های برتر تاریخ سینما با رای‌گیری مجله‌ سایت اند ساوند که هر 10سال انجام می‌شود، ناامیدکننده و حتی عصبانی‌کننده بود. از نظر من هردویشان دو تلاش هدر رفته محسوب می‌شوند که به جای تمرکز روی سینما، شعار می‌دهند.

«مثلث غم» که امسال برنده‌ نخل طلای کن شد شروع گیرا و جذابی دارد. البته شعاری بودنش از همان سکانس اول و گفت‌وگو با مدل‌های مرد پیداست ولی تو ذوق نمی‌زند. قبول می‌کنیم که این قرار است بیانیه‌ کارگردان درباره‌ سرمایه‌داری و مصرف‌گرایی باشد و اینکه چطور سرمایه‌دارها با دیده‌ تحقیر به مردم عادی نگاه می‌کنند و چطور تبلیغات و رسانه‌ها با توجه به میزان سرمایه‌ برندها شیوه‌ ارائه‌شان عوض می‌شود و به مردم امتیاز می‌دهند یا آن‌ها را کاملا نادیده می‌گیرند.

اجرای خوب و شوخ‌طبعی که چاشنی ماجراست باعث می‌شود این بخش قابل قبول باشد و حتی شروعی دیدنی برای فیلم محسوب شود. بعد یک سکانس بسیار خوب داریم که شام دو نفره‌ دختر و پسر جوانی است که هر دو مدل هستند. به‌نظرم بهترین سکانس فیلم‌ است. جایی که کارل از دست یایا شاکی می‌شود که چرا نسبت به صورتحساب بی‌اعتنایی کرده در حالی که قرار بوده پول شام را حساب کند. یایا دیدن صورتحساب را انکار می‌کند و این دروغ بزرگ کارل را بیشتر کفری می‌کند.

کارل معتقد است که بحث مالی نیست بلکه ماجرای برابری انسان‌ها در میان است. این سکانس ضد کلیشه‌های جنسیتی رایج در جوامع به کمک بازی‌های خوب بازیگرانش و شیوه‌ کارگردانی اوستلند و تنشی که مدام بین دختر و پسر بالاتر می‌رود و البته دیالوگ‌های قابل تامل درباره‌ مسائل مالی که در روابط بین آدم‌ها وجود دارد، نوید یک فیلم جذاب را می‌دهد اما از نیمه‌ فیلم که وارد کشتی شده‌ایم و قرار است تقابل میان خدمه‌ فرودست با مهمان‌های ثروتمند را ببینیم، آن‌قدر تصاویر استعاری و اغراق‌شده می‌شوند که من مخاطب حالم از این همه نصیحت و نظریه‌پردازی بد شد.

اتفاقا تنها سکانس خوب کشتی جایی است که فیلم به کلی همه‌ اهداف دیگر را کنار می‌گذارد و تبدیل به یک فیلم-مقاله می‌شود و کاپیتان مارکسیست کشتی تفریحی با مرد روس سرمایه‌دار ثروتمند در نشستی شبیه مشاعره جمله‌های قصار می‌گویند؛ یکی در ستایش سوسیالیسم و دیگری در دفاع از کاپیتالیسم و رد نظریه‌های مارکسیستی. شعاری است اما حداقل دیگر به نماد و دیالوگ‌های پوششی برای اینکه حرفش را به تماشاگر قالب کند، متوسل نمی‌شود.

رک و راست ایده‌هایش را می‌گوید و هر چند در حاشیه‌اش نماهای کثیف و اذیت‌کننده‌ای داریم اما با حضور گرم وودی هارلسون در نقش ناخدای بی‌خیال درویش مسلک کشتی تفریحی ثروتمندان این دیالوگ‌های شعاری اتفاقا تبدیل به بخش قابل قبول‌تر فیلم می‌شوند تا سکانس‌هایی که قرار است زیر پوشش ظرف‌های غذاهای تزیین‌شده‌ دریایی و استفراغ‌های مهمانان به وجهه‌ سرمایه‌داری گند زده شود!

بعد هم در جزیره، مقابله‌ اولیه‌ ابیگیل زن نظافت‌چی با مهمانان ثروتمند بی‌عرضه جالب است. جایی که او تبدیل به ملکه‌ جزیره می‌شود و ثروتمندان برای بقا می‌پذیرند که زیر سلطه‌اش باشند اما آن تبدیل زن به دیکتاتوری که بر مال و جان آدم‌های جزیره چیره می‌شود تا آن پایان فیلم باز هم آن شعارزدگی را که قدرت باعث می‌شود اکثر آدم‌ها به فساد کشیده شوند، با قدرت تکرار می‌کند.

پایان باز فیلم نکته‌ تفکربرانگیزی ندارد. آن‌ها نجات پیدا می‌کنند یا ابیگیل ملکه‌ جزیره‌ متروکه باقی می‌ماند؟ اهمیت چندانی هم ندارد چون فیلم به جای شخصیت‌پردازی انسان‌هایی که عواطف و احساسات ما را برانگیزند بیشتر درگیر شعارهایش است و به هدفش هم می‌رسد. اینکه فیلم اوستلند نخل طلای کن را برده و فیلم مهجور شانتال آکرمن در صدر فهرست سایت اند ساوند قرار گرفته و فیلم جوردن پیل هم جزو صد فیلم شده و اثری از هاکس و اسپیلبرگ در فهرست نیست یعنی در سینما دیگر مهم نیست که چطور حرفتان را می‌زنید. مهم این است که چه می‌گویید. هرچند فیلم اوستلند به لحاظ بازی‌ها و فیلمبرداری و بخصوص کارگردانی سکانس‌های کشتی تحسین‌برانگیز است.

کدخبر: ۴۹۲۱۳۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر