تکنگاری| بازنشستگی به سبک شهریار
روزنامه هفت صبح، نادر نامدار| تا چند وقت پیش به بازنشستگی نگاهی مثبت داشتم. بالاخره دورانی بود برای خلاصی از سالهای طولانی کار که میشد در آن بدون فکر کردن به نان شب، استراحت کرد و آرامش داشت و به چیزهایی فکر کرد که قبل از بازنشستگی فرصتی برای فکر کردن به آنها نبود.
اما حالا چند سالی است که از بازنشستگی میترسم. آنقدر از بعضی از اتفاقاتی که در دوران بازنشستگی برای بعضیها رخ داده شنیدهام که اصلا دلم نمیخواهد خودم هم یک روز بازنشسته شوم. نمیخواهم بعد از بازنشستگی بنشینم و کاری نکنم تا روز مرگم فرا برسد. البته این ماجرا برای بعضیها آنقدرها هم ترسناک نیست. بعضیها هستند که از اولین روز بازنشستگی شروع میکنند و یکییکی رویاهایشان را محقق میکنند و به هر چه که آرزویش را داشتند و نمیتوانستند برسند، میرسند. اما خب من و خیلیهای دیگر، جزو این بعضیها نیستیم.
در بین فوتبالیستها هم بازنشستگی دقیقا همین حالت را دارد. درصد کمی از آنها بعد از خداحافظی که اتفاقا خیلی زودتر از سن بازنشستگی فرا میرسد، فرصتی پیدا میکنند و فعالیت دیگری را شروع میکنند و نمیگذارند بازنشستگی آنها را به ورطه فراموشی بکشاند. اما خیلیها این فرصت را پیدا نمیکنند و قبل از اینکه به خودشان بیایند و متوجه شوند که چه اتفاقی برایشان افتاده، فراموش میشوند و وقتی از آنها خبردار میشویم که سرنوشتهایی عجیب مثل زندان و اعتیاد و قمار و… پیدا کردهاند.
البته که همه آنهایی که مربی شدهاند، عاقبت به خیر نشدهاند. خیلی از آنها خیلی زود عطای مربیگری را به لقایش بخشیدهاند و رفتند دنبال کار و زندگیشان و مشغله دیگری پیدا کردهاند. بعضیهایشان هم از همان سال اول خداحافظی تا همین حالا بدون وقفه مربی بودهاند و قرارداد بستهاند و پول درآوردهاند، حتی اگر خوب کار نکردهاند و سالها هیچ افتخار و مقام و جامی به دست نیاوردهاند اما پیشرفت هم کردهاند و سرمربی تیمهای مهمتری هم شدهاند.
اما برای من بازنشستگی ایدهآل یعنی علی دایی! البته که او هنوز رسما از مربیگری بازنشسته نشده و این خودش است که نمیخواهد به هر قیمتی در این فوتبال کار کند اما حالا که زمینه برای کار کردنش فراهم نیست، در این روزهای دور از فوتبال، جور دیگری خودش را مشغول کرده است.
یکجوری که آدم حسودیاش میشود. هر چند وقت یکبار خبری، عکسی، ویدئویی منتشر میشود که نشان میدهد او یکی دیگر از آن کارهای خیرش را انجام داده و دل عدهای را شاد کرده است، آنهم بدون ادا و تزویر و اشک ریختنهای مزورانه جلوی دوربین که خیلی از اهالی سیاست به مصنوعیترین شکل ممکن انجامش میدهند.
مگر میشود در دوران بازی همواره در اوج باشی و در دوران «ظاهرا بیکاری» در اوجتر؟ چقدر باید نظرکرده خدا باشی که حتی وقتی مثل بیهنرترین و دوزاریترین فوتبالیستها، برای دیده شدن، تن به هیچ خواری و خفتی نمیدهی، اما باز هم از همه آنها و از خیلیهای دیگر بیشتر دیده شوی و دعای خیر مردم بیشتر پشت سرت باشد؟ میشود. چرا نمیشود؟ کافی است یکی مثل علی دایی باشی! البته که اصلا آسان نیست اما خب راهش همین است.