کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۴۸۹۳۶
تاریخ خبر:

تک‌نگاری| اندر احوالات حمام‌‌ آفتاب گرفتن فنلاندی‌‌ها

تک‌نگاری| اندر احوالات حمام‌‌ آفتاب گرفتن فنلاندی‌‌ها

روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار| یک: هروقت از خیابان باغشمال می‌‌گذرم دلم ریش‌‌ریش می‌‌شود. با دیدن یک خوابگاه ورزشی قدیمی -شبیه مهمانسرا- که در سال‌‌های بعد از انقلاب مصادره و به مقر نهادها تبدیل شد یاد پهلوان حکیم‌‌زاده می‌‌افتم. یاد دایی‌‌اوغلی و بیوک‌‌آقا صباغ. یاد اولین مدرسه شبانه‌‌روزی فوتبال ایران و آسیا در تبریز در سال‌‌های میانی دهه 50 که چندین نسل دُردانه تحویل فوتبال ایران داد.

یاد بنیانگذارش دکتر علی‌‌اصغر کوشافر که از بس عزیز است دوست می‌‌دارم غبار روی کفش‌‌هایش را با پلک چشمم تمیز کنم. رئیس هیات فوتبال آذربایجان در همان دهه که با الگوبرداري از پیشرفته‌‌ترین آکادمی‌‌های فوتبال پایه اروپا و با هدف پرورش نسلي سترگ از فوتباليست‌‌هاي مستعد و آینده‌‌دار دیار آذربايجان، مدرسه را در سال 1354 راه‌‌اندازی و به مدت سه سال برگزار کرد و ستاره‌‌های بسیاری از آن آکادمی به تیم‌‌های ملی نوجوانان، جوانان و بزرگسالان ایران راه یافتند و طی دو دهه تیم‌‌های ماشین و تراکتور را تغذیه کردند.

آنها هر تابستان 90 بازيكن نوجوان را از زمین‌‌های خاکی محلات تبریز گزینش کرده و در كلاس‌‌هاي سه‌‌ماهه تابستاني به‌طور رایگان زيرنظر مربي بزرگي مثل مستر «یاگودیچ» يوگسلاو تربيت می‌‌كردند. کمک یاگودیچ در این آکادمی، بیوک‌‌آقا صباغ اولین کاپیتان تراکتور، حبیب دایی‌‌اوغلی، حسام گلزار و علی‌‌محمد خانلو نیز بودند و البته امیر حاج‌‌رضایی و گودرز حبیبی نیز با این آکادمی همکاری داشتند. دکتر بیژن فرخجسته، مالک وقت آکادمی فوتبال پایه‌‌های بلژیک نیز برای این مدرسه زحمت‌‌ کشیده بود.

مدرسه‌‌ای شبانه‌‌روزی که هر سال با اتمام آن، جام بین‌‌المللی تبریز با حضور تیم‌‌های جوانان کشورهای اروپای‌‌شرقی برگزار و بچه‌‌ها علنا با تجربیات «میدانی» مواجه می‌‌شدند. شاید آن نسل نوجوان، از یک نظر خوشبخت‌‌ترین و از وجهی دیگر بدطالع‌‌ترین نسل تاریخ فوتبال ایران بود که برای اولین بار، فوتبال نوین را از سنین پایه آموخت اما بدطالعی‌‌اش از این بابت بود که در زمانه‌‌ای درخشیدند که فوتبال جنگزده ایران پولی برای ستاره‌‌ها در بساط نداشت.

من کودکان قالیبافی را دیدم که در دخمه‌‌های تاریک جان می‌‌دادند تا نقش ترنجی بر قالی بزنند اما به لطف همین فوتبال و مدرسه شبانه‌‌روزی‌‌اش نجات یافتند. مدرسه‌‌ای شبانه‌‌روزی که نه تنها تغذیه علمی نوجوانان را به عهده داشت بلکه برایشان حتی دندانپزشک اختصاصی و شاهنامه‌‌شناس هم تدارک دیده بودند و برای اولین بار روی «سونا»ی خشک را به چشم می‌‌دیدند و شب‌‌ها قبل از خواب، فیلم‌‌های آموزشی پله را تماشا می‌‌کردند.

از همان نسل مدرسه فوتبال بود که ستارگانی چون احد شیخ‌‌لاری، غلامرضا باغ‌‌آبادی، فیروز شیخ‌‌شایان، ولی حاتمی، ایوب ذوالفقاری، قدرت فرهادنژاد، محمد ذرّیه، باقر مه‌‌نمای اقدم، کیان پورفاضل، سعید باقری، جواد آوندی، احد شتربانی، داود صدقی، حسین علی‌‌پور و علی آذری پا به عرصه گذاشتند و از همان نوجوانی برای تیم‌‌های ماشین و تراکتور در جام تخت‌‌جمشید به میدان رفتند.

من آن روزها از میزان جسارت عموگارنیک -مربی وقت ماشین- حیرت می‌‌کردم که چگونه می‌‌تواند در هر بازی نصف تیمش را از همین بچه‌‌مچه‌‌های مدرسه فوتبال به میدان بفرستد و غول‌‌ها را زمینگیر کند. مدیریت مدرسه با دکتر عظیم اهری (اهرابلی) و سرپرستی خوابگاه با پهلوان امیر حکیم‌‌زاده بود که در پیری تبدیل به مردی زحمتکش و بسیار خوش‌‌محضر شده بود و بعدها از زبانش شنیدم که وقتی نوجوانان فنلاندی برای شرکت در جام تبریز به این شهر آمده و در خوابگاه اسکان یافته بودند او در یک روز آفتابی و هنگام سرکشی به ساختمان، سر از پشت‌بام درآورده و دوبامبی بر سرش کوفته بود! فنلاندی‌‌های از خدا بی‌‌خبر که در عمرشان آفتاب نمی‌‌دیدند لخت و عور روی آسفالت پشت‌‌بام دراز کشیده و حمام آفتاب می‌‌گرفتند. حکیم‌‌زاده فقط داد زده بود «یا ابوالفضل آبروم رفت!»

دو: مدرسه فوتبال تبریز از سال 54 هر سال تابستان‌‌ها برگزار و نسل‌‌های جدیدی را آموزش داد. بازیکنانی که با شرکت در جام بین‌‌المللی تبریز با ستاره‌‌های جوان فنلاند، ترکیه، شوروی (سابق) بلغارستان و عربستان (به همراه چهار تیم داخلی تبریز، تهران، خوزستان و اصفهان) آبدیده شده و در جشنواره كان فرانسه (آن روزها به «كن» كان مي‌‌گفتیم!) نیز تجربه‌‌اندوزی می‌‌کردند.

فروردين 1355 تيم نوجوانان ايران اولين تيمي از آسيا بود كه بعد از کسب قهرمانی قاره پير، فرانسوي‌‌ها را متقاعد به دعوت از آنها كرد تا با تيم‌‌هاي سرسخت اروپايي و آمريكاي‌جنوبي بجنگند و جهانيان براي اولين‌بار با سبك و كلاس فوتبال نماينده آسيا آشنا شوند. آن تیم در چهار بازی به میدان رفت و به دو شكست و دو مساوي دست یافت. در اولين ديدار سه- صفر به فرانسه باخت و در ادامه با هلند و مكزيك (قهرمان دوره قبل) مساوي کرد. بازي آخر را نیز 3- صفر به ایتالیا واگذار كرد.

تماشاگران فرانسوي در بازی ایران با ایتالیا و مکزیک، بارها و بارها براي تكنيك‌‌هاي فردي ستاره‌‌هاي ما به‌ويژه قلي هاشم‌‌پور ابراز احساسات كرده و هوراها کشیدند. همين حضور محض و گلاويز شدن با پايه‌‌هاي فوتبال پيشرفته جهان بود كه رسانه‌‌هاي ايراني را به اين باور رساند كه تیتر بزنند «حضور صرف نيز در جشنواره كان، نوعي پيروزي‌ست!»

در مراسم افتتاح آن جام ممتاز كه با گل‌‌افشاني و آتش‌‌بازي و رژه و در كردن توپ‌‌هاي جنگي آغاز شده بود، بچه‌‌هاي ايراني به‌عنوان معماي بزرگ مسابقات، دسته‌‌گل‌‌هاي زيبایی را به همراه لبخندهايي مليح تحويل تماشاچي‌‌ها دادند اما چند دقيقه بعد با آغاز مسابقه افتتاحيه بين ايران و فرانسه، دروازه‌‌بان ايران توپي را كه توسط جغله‌‌ترين بچه پاريسي از نقطه كرنر فرستاده شده بود با دست‌‌هاي خود درون دروازه جاي داد و اين همچون دوش آب‌‌يخي بود كه بر پيكر تيم ملي نوجوانان نشست. باخت سه - صفر افتتاحيه، حال اوفارل و ناصرخان را جا آورد اما گرفتن یک امتیاز در بازي با تيم گردن‌‌كلفت هلند، حال خوش را برگرداند.

سه: کاری که دكتر كوشافر عزيز- استاد ادب‌‌شناس دانشگاه تبريز- با گرته‌‌برداري از اصول و مباني مدرسه فوتبال رئال‌مادرید و بارسلونا کرد منجر به تربیت یک نسل تاريخي شد. مدرسه‌‌اي زيربنايي و اروپايي كه محصولاتش سال‌‌های سال فوتبال تبريز و ايران را تغذيه كردند. مدرسه‌‌اي كه مربیان و استعدادیابانش در ابتدای تابستان‌‌ها با تست صدها استعداد فوتبال، بازيكنان آينده‌‌دار را به سبک اروپاي شرقي زیر پرو‌بال خود گرفته و همزمان با فوتبال، روابط ‌‌اجتماعی نیز یادشان می‌‌دادند.

مدرسه‌‌ای که آموزش تكنيك، تاكتيك، بدنسازي، اخلاق، جامعه‌‌پذيري و طب ورزشي از اصول آن آكادمي بود و بچه‌‌هایش از دندانپزشك اختصاصی، آشپز اختصاصی، شاهنامه‌‌شناس اختصاصی و فيزيولوژيست اختصاصی برخوردار بودند. مدرسه‌‌ای که محصولات خود را نه تنها در تیم‌‌های ماشین و تراختور که به آلمان و اتریش و فرانسه نیز ترانسفر کرد. شاید از شانس بدشان بود که آنها در روزگاری درخشیدند که رسانه‌‌های ورزشی علاقه‌‌ای به حضور بازیکنان ایرانی در خارج از کشور نداشتند.

آن مدرسه‌‌ دارای سه زمین چمن فوتبال در مقابل فرودگاه تبریز، چهاردستگاه اتوبوس و خوابگاهی مجهز بود که سونای خشک نیز داشت و بچه‌‌هایی که به عمرشان سونا ندیده بودند از امکانات آن حیران می‌‌شدند. هزینه تمام‌‌شده هر بازیکن عضو مدرسه شبانه‌‌روزی 60 تومان در ماه بود که توسط فدراسیون فوتبال و هیات فوتبال استان تقبل می‌‌شد.

گزینش شاگردان آکادمی، از این قرار بود که پیش از برپایی مدرسه، یک دوره مسابقات فوتبال زیر 17 سال در زمین‌‌های خاکی شهر برگزار می‌‌شد که 420 تیم از سراسر تبریز در آن شرکت داشتند و مربیان بومی با استعدادیابی از آنها، آزمون ورودی برگزار می‌‌کرد. ابتدا 240 نوجوان انتخاب و به مرور الک می‌‌شدند و در مرحله دوم 80 بازیکن کوچک‌‌سال مستعد (به همراه ده نفر ذخیره) مورد گزینش نهایی قرار می‌‌گرفتند.

در پایان همین مدرسه بود که جام بین‌‌المللی تبریز با حضور تیم‌هایی از اروپای شرقی و آسیا برگزار می‌‌شد و بچه‌‌های مدرسه به‌صورت عملیاتی در میدان کارآزموده می‌شدند. در آن سه سالی که مسابقات بین‌‌المللی نوجوانان جام تبریز برگزار شد قهرمانی بین تیم‌‌های تبریز و شوروی تقسیم شد. آخرین دوره آن در سال 56 بود که شوروی به مقام اول رسید و جام قهرمانی را که به شکل «ارک علیشاه» تبریز بود برای همیشه به کشورش برد.

چهار: مدرسه‌‌ای که بیش از 20 بازیکن را به تیم‌‌های ملی نوجوانان و جوانان و بزرگسالان ایران تحویل داده بود سه ستاره‌‌ خود -کیان پورفاضل و احد شتربانی و حسین علی‌‌پور- را نیز به فوتبال آلمان و اتریش ترانسفر کرد. در میان آنان تکنیک احد شتربانی چنان وحشتناک بود که دارایی تهران او را برای استفاده در جام باشگاه‌‌های تهران به بالاترین مبلغ خرید. یک بازیکن نی‌‌قلیونی که روی یک دستمال سه نفر را می‌‌رقصاند.

همچنین «کیان» موفرفری جنگنده، با آن شوت‌‌های کشنده که از بهترین هافبک‌‌دفاعی‌‌های ایران بود و مشخص نشد در اتریش به کجا رسید. از دیگر تلف‌‌شده‌‌های آن نسل، دو فقره «شیخ‌‌»هایش بودند؛ احد شیخ‌‌لاری و فیروز شیخ‌‌شایان. احد در حالی که دل دهداری را برده بود و فوروارد فیکس او بود بر اثر سوءتفاهمی از طیاره تیم ملی در حال اعزام به مسابقات آسیایی به پایین کشیده شد و در آتش افراط‌گرایان شایعه‌‌پذیر سوخت.

بعدها استاندار وقت آذربایجان که خبردار شد فوتبال ملی او بر اثر سوءتفاهمی سوخته است هدیه سفر به ترکیه را به او و خانواده‌‌اش بخشید اما فوتبال جنگنده احد با این چیزها به او عودت داده نشد. از دیگر سوختگان نسل مدرسه فوتبال، فیروز شیخ‌‌شایان بود که در 16 سالگی در خط دفاعی ماشین‌‌سازی زمان گارنیک فیکس بازی کرد و با تیم ملی نوجوانان به کان فرانسه رفت.

او از اولین دفاع‌‌وسط‌‌های خوش‌‌تکنیکی بود که برخلاف گذشتگانش، تمام هِدهایش را در آسمان با چشم باز می‌‌زد تا توپ را به دست یار خودی برساند و هرگز زیرتوپ نمی‌‌زد. یک بکن‌‌بائر کوچک بود که در اوایل دهه 60 به تیم ملی بزرگسالان ایران نیز دعوت شد اما در تمرین انتخابی نهایی، زدند چانه‌‌اش را شکستند و او با دلشکستگی به تبریز برگشت و چنان دلزده شد که فوتبال را در اوج جوانی ترک کرد و کمی بعد نیز جوانمرگ شد.

پنج: این همان مدرسه پر از سوگلی بود که آقای صدقیانی -پدر فوتبال ایران- سرپرستی اردوهای بین‌‌المللی جام تبریزش را به عهده داشت. مدرسه‌‌ای که وجه فرهنگی و شخصیتی بازیکنان نوجوان خود را نیز می‌‌ساخت. آنها در روزهای پنجشنبه می‌‌توانستند مرخصی گرفته و به دیدن خانواده خود بروند و جمعه‌‌شب نیز خود را به اردو معرفی کنند.

در حالی که هنوز خبری از نوار ویدئو و شبکه‌‌های مجازی نبود هر شب قبل از خواب به بازیکنان فیلم‌‌های آموزشی سلطان پله نمایش داده می‌‌شد و جالب اینکه احد شیخ‌‌لاری از همان زمان برای تصاحب شماره 10 مروارید سیاه، خود را به آب و آتش می‌‌زد. حالا که شنیده‌‌ام درگیر سرطان غریبی شده است برایش آرزوی سلامتی پایدار دارم. مردی که در دفاع وسط واسیلی گوجا همانقدر می‌‌درخشید که در نوک فوروارد تیم دهداری. پست‌‌ها برای او علی‌‌السویه بودند.

کدخبر: ۵۴۸۹۳۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر