کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۹۷۷۳۵
تاریخ خبر:

تزریق واکسن سالمندان در صف‌های شلوغ

روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری | انگار داستان کرونا، تزریق واکسن، دُز اول و دوم، اصلا کدام واکسن تزریق می‌شود و چه زمانی، سرِ تمام شدن ندارد. یعنی این استرس که بالاخره بدون دغدغه پدر و مادرها واکسن‌شان را بزنند هم معضل این روزهای فرزندان‌شان شده است. بالاخره بعد از گذشت دو هفته و همچنین گذشتن از زمان تزریق دُز دوم واکسن سینوفارم پدر و مادرم، بالاخره در خبرها منتشر شد که دُز دوم وارد شده است.

روز شنبه ۲۹ خرداد اعلام شد واکسیناسیون از فردایش یعنی یکشنبه آغاز می‌شود. خوشحال و سرخوش به سمت پارک هنرمندان واقع در ایرانشهر رفتم چرا که هرکس دُز اول واکسنش را در هر محدوده‌‌ای زده باید به همان منطقه مراجعه کند. این را هم آقایی که آنجا اطلاع‌رسانی می‌کرد گفت. خلاصه ظهر حدود ساعت یک و خرده‌ای به آنجا رفتم که سری بزنم و اگر ثبت‌نام لازم است انجام دهم. اما نکته عجیب ماجرا از همان‌جا آغاز شد.

سالمندان، برخی تنها، برخی با فرزندان‌شان برای تزریق در گرمای ظهر جلوی در مرکز واکسیناسیون جمع شده بودند. برخی ماشین‌ها را تا نزدیک در ورودی محل تزریق آورده بودند و افراد سالمند آنجا داخل ماشین نشسته بودند حتی یکی از آنها سرم هم به دستش بود! یک پیرمرد را هم با حالی بد دو طرف بازوها‌یش را گرفته بودند و فرزندانش سعی می‌کردند او را از میان جمعیت و هُرم گرما رد کنند و به داخل ببرند.

سالمندان و فرزندان‌شان کارت واکسن به دست درهم بودند و واقعا امیدوارم هیچ‌کدام از آنها از آن فاصله نزدیک به همدیگر کرونا نگرفته باشند. هیچ‌کس به درستی نمی‌دانست سازوکار تزریق واکسن و نوبت‌دهی به چه صورت خواهد بود. سربازی که جلوی در آهنی ایستاده بود سعی می‌کرد فضا را نظم دهد. تا اینکه کارمندی از داخل به بیرون آمد و ندا داد هرکسی سوال دارد بیاید و همه باز هم بدون فاصله دورش حلقه زده بودند و خدا کند آن جوانک هم کرونا نگیرد.

گفت فردا صبح هرچه زودتر بهتر، برای نوبت گرفتن پدر و مادرتان را با کارت تزریق دُز اول‌شان بیاورید. نمی‌دانم هرچه زودتر چه ساعتی خواهد بود ولی تصمیم گرفتم ۶ صبح آنجا باشیم. می‌دانید پدر و مادر، خط قرمزی هستند که آدم می‌داند اگر بلایی سرشان بیاید دیگر نداردشان و همین آدم را می‌ترساند. حالا امیدوارم ۶صبح فردا این ماجرا تمام شود و دُز دوم هم مثل دُز اول سینوفارم تزریق شود.

اما در این هیاهو، پسری کلافه داد می‌زد که اینها گناه دارند، حال‌شان در گرما بد است چرا نوبت دقیق نمی‌دهید. پدر و مادر پیرش کنارش ایستاده بودند. پدرش با قامتی خمیده گفت:« باباجان، حرص نخور، عصبی نشو؛ما دیگر عمرمان را کرده‌ایم الان حالت بد می‌شود!» پدر و مادرها در آن بلبشو و شلوغی هم حاضر بودند از جان خودشان بگذرند ولی فرزندشان عصبی نشود….!

کدخبر: ۳۹۷۷۳۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر