بهترین خلبانان ایران؛ این داستان احمد کشوری
روزنامه هفت صبح، علی غفوری | اگرچه در ادبیات عموم مردم تفاوتی بین خلبانهای جنگی، ترابری نظامی، مسافری یا بالگردها نیست اما از نظر فنی در هر کدام از اینها روحیات و عملکرد خلبانان متفاوت است. در این مجموعه مطالب درباره بهترین خلبانان ایران، ما عمدتا درباره خلبانان جتهای شکاری برای علاقهمندان مطلب مینویسیم اما واقعیت این است که خلبانان بالگردها به ویژه بالگردهای شکارچی نظیر کبرا یا همان AH1 در رودررویی با خطر تقریبا بیهمتا هستند.
آنها با دشمن چشم در چشم شده و برخلاف شکاریها با سرعت 500 تا 1000کیلومتر در ساعت از روی هدف رد نمیشوند. آنها به دلیل نوع ماموریت که «پشتیبانی نزدیک هوایی» است، مجبورند با نزدیک شدن به خط مقدم، بهعنوان توپخانه متحرک پیادهنظام خودی عمل کنند.حدود 61 سال قبل ارتش ایران با تاسیس واحدی به نام هوانیروز سعی کرد تا به نیروهای زمینی خود رستهای قدرتمند و تازه اضافه کند که در روزهای سخت احتمالی بتواند حتی بدون کمک نیروی هوایی به جنگ ادامه دهد .
خلبانان این رسته اگرچه دورههای خارج از کشور ندیدند اما در ایران زیر نظر بهترین اساتید آمریکایی و ایتالیایی رشد یافته و چون عمدتا از بین داوطلبان نیروی زمینی انتخاب میشدند، همگی از ویژگی بدنهای ورزیده و شجاعت و سرعت عمل تکاوران برخوردار بودند. هوانیروز ایران در سال 1356 سومین نیروی بالگردی قدرتمند جهان پس از آمریکا و شوروی بود و به دلیل آنکه خلبانان آن افسر نبودند و با درجات ستوانیاری (آن زمان درجهای بین درجهداری و افسری بود) خدمت میکردند، از امواج تسویهحسابهای ابتدای انقلاب نیز جان بهدر بردند و پس از مدتی بازوی اصلی انقلاب در مبارزه با جداییطلبان و نیروهای نفوذی شدند.
بین این خلبانان چند نفر شاخصتر از بقیه شدند؛ یکی از این مردان احمد کشوری بود.کشوری یکی از خلبانان بزرگ بالگردهای کبرا، تیرماه ۱۳۳۲ در کیا کلای مازندران بهدنیا آمد و تحصیلات متوسطه را در بابل تمام کرد. وی به دلیل برخورداری از هوش و اعتماد بهنفس از همان ابتدا علاقه به خلبانی داشت و سال 1351 وارد نیروی هوایی نیروی زمینی یا همان هوانیروز شد.
آن سالها آمریکا به دلیل قرارداد بزرگی که با ایران داشت، بخشی از بهترین افسران و اساتید خود را که معمولا بازماندههای جنگ ویتنام نیز بودند، برای آموزش خلبانان و کمکخلبانان بالگردها به ایران فرستاد. برخی از این اساتید بدشان نمیآمد که شجاعت ایرانیها را نیز محک بزنند.گویا در یکی از همین دورههای آموزشی استاد خلبان آمریکایی در حالیکه کشوری مشغول هدایت بالگرد بوده او را از پشت گرفته و گفته است در این حالت چگونه از خودت دفاع میکنی و کشوری در همان حال که استیک بالگرد در دستش بوده، یقه استاد خود را گرفته و گفته از همینجا پرتت میکنم پایین!
کشوری با پیروزی انقلاب خیلی زود به صف انقلابیون پیوست و از همان ماههای اول پا به پای نیروهای سپاه و نیروی زمینی ارتش به جنگ تجزیهطلبان رفت.شلوغی ماههای ابتدایی انقلاب سبب جان گرفتن نیروهای تجزیهطلب شد و پاوه در آستانه سقوط قرار گرفت و سنندج، مریوان و چند شهر دیگر همگی توسط دشمنان کشور محاصره شدند.
دکتر مصطفی چمران که خود تجربه بالایی در جنگهای چریکی داشت خیلی زود پیبرد چنین نبردهایی بدون پشتیبانی هوایی ممکن نیست .اینجا بود که افرادی نظیر سهلیان، کشوری و شیرودی وارد عمل شدند. آنها با بالگردهای قدرتمند کبرا تمامی راههای اصلی و فرعی را تحت کنترل گرفته و صدها نیروی تجزیهطلب را از میدان نبرد خارج کردند.
نقل است که بارها در شب نیروهای خودی در محاصره قرار میگرفتند و حتی شجاعترین خلبانان نیز حاضر نبودند در منطقه کوهستانی با راههای باریک کردستان دست به عملیات بزنند اما کشوری همواره داوطلب بود. در یکی از همین شبها در حالیکه گزارشها همگی حاکی از مسلح شدن دشمن به تیربار و حتی توپ ضد هوایی بود (چندی قبل آنها حتی هواپیمای فانتوم سرگرد نوژه را زده بودند) سرتیپ فلاحی بهدنبال یک داوطلب میگردد تا یک واحد در محاصره شده را نجات دهد.
از بین جمعیت جوان خلبانان کرمانشاه، جوانی با صورت نتراشیده بیرون میآید و ماموریت را میپذیرد .او کسی نبود جز ستوانیار احمد کشوری. او بارها برای نجات سربازان پیاده سپاه و ارتش خود را به خطر انداخت و در بین رزمندگان به ناجی آسمانی معروف شده بود.در یکی دیگر از عملیاتها، کشوری آنقدر برسر دشمن آتش میریزد که گلولهها و سوختش تمام میشود و سرگرد صیاد شیرازی (بعدها فرمانده نیروی زمینی) به او میگوید هرجا هستی فرود بیا وگرنه سقوط میکنی اما کشوری که میدانست با بلاهایی که سر تجزیهطلبان آورده اگر بهدست آنها بیفتد چه بهسرش میآورند، به هر قیمت بالگرد را به پایگاه میرساند.البته این شهامت بیهزینه هم نبود و بالگرد او بارها مورد اصابت قرار گرفته و حتی خود او زخمی شد.
جنگ آغاز میشود
هنوز التهابهای غرب کشور تمام نشده بود که حمله سراسری عراق آغاز شد.سرعت ارتش عراق در جنوب بسیار زیاد بود و تقریبا 80درصد توجهها به خوزستان رفت اما لشکرهای 6،7 و 8 عراق با سرعت وارد مرزهای غربی شده و بهدنبال آن رفتند که طرح صدام را برای تصرف غرب ایران عملی کنند.قصر شیرین، سرپل ذهاب و کرمانشاه هدف اصلی آنها بود که اگر میتوانستند به این اهداف دست پیدا کنند، به 400کیلومتری تهران میرسیدند .
اینجا بود که بالگردهای کبرا و بالگردهای ترابری هوانیروز در یک عملیات گسترده با عنوان بکاو و بکش با زدن تانکها و نفربرهای عراقی آنها را در گردنهها گیر انداخته و عملا دشمن را متوقف کردند.روش کشوری و شیرودی این بود که ابتدای ستون زرهی و انتهای آن را میزدند و سپس واحد درمانده را زیر آتش میگرفتند.نفرات لشکر 28 سنندج هر کجا که با مشکل مواجه میشدند تنها کافی بود از هوانیروز کمک بخواهند و دقایقی بعد کشوری و چند خلبان دیگر بالای سر آنها بودند.
لحظه شهادت
پس از تثبیت دشمن در جنوب غرب کشور، اواخر آبان 59 ارتش تصمیم گرفت تا دشمن را از ارتفاعات مهم منطقه غرب نظیر بند پیرعلی و تپه ساراتها بیرون براند. منطقه مذکور که بین ایلام و مهران بود، توسط لشکرهای 2 و 12 عراق در کنار نیروهای مخصوص مراقبت میشد .از این سو نیروهای ایرانی به فرماندهی نیروی زمینی متشکل از لشکرهای 81 خرمآباد و 77 خراسان و نیروهای سپاه حملهای بزرگ و سراسری را آغاز کردند.
28 آبان این حمله شروع شد و علیرغم پیشروی اولیه، به دلیل مقاومت سازمان یافته کوماندوهای عراقی و تانکهای پناه گرفته، نیروهای خودی زمینگیر شدند.بالگردهای ارتش نیز اگرچه در دستههای 3 یا 4 فروندی حملات خوبی به دشمن انجام میدادند اما سنگربندی مناسب عراقیها مانع فروپاشی خط دشمن میشد.
اینجا بود که کشوری برای روحیه دادن به نیروها، بالگرد خود را به پرواز درآورده و چشم در چشم دشمن با توپ قدرتمند کبرا نیروهای دشمن را دسته دسته از سر راه برداشت .بهدنبل او بقیه بالگردها هم پیش آمدند اما دشمن با درخواست کمک از نیروی هوایی خود و رسیدن میگها، ورق را برگرداند و بالگردها ترجیح دادند موقتا بازگردند اما کشوری بازنگشت.او که میدید دشمن منتظر است تا با خالی شدن زمین منطقه از بالگردهای کبرا، دست به ضد حمله بزند، این فرصت را به آنها نداد.
زیر پای او صدها سرباز خودی در حال آمادهسازی خود برای مقابله با تانکهای عراقی بودند و تانکها یکییکی از سنگرها بیرون میآمدند.کشوری معطل نکرد و تانک اول را با تاو منهدم کرد که فریاد خلبانان بلند شد که به او هشدار میدادند «احمد میگها دوباره دارند میرسند» این میگها از مرکز عراق بلند شده و رادارهای ایران نشان میدادند که بهزودی آنها به منطقه میرسند اما کشوری که سربازان خودی را زیر بالگرد خود میدید و میدانست عقبنشینی او مصادف با مرگ دستهجمعی آنهاست، پا پس نکشید و با بارگذاری تاو دوم یک تانک دیگر را منهدم کرد.
اینجا بود که فرمانده عراقی دستور توقف ضدحمله را داد و ایستاد تا نتیجه حمله میگها را ببیند.میگهای عراق چند دقیقه بعد در آسمان بودند که مجددا فریاد خلبانان صمدزاده و میرایی بلند شد «برگرد …» میگ لیدر عراقی موشک حرارتی خود را روانه بالگرد کشوری کرد که با چرخش سریع او موشک با زمین برخورد کرد اما میگ مذکور نیز فرصت استفاده از موشک دوم را نیافت و با موشک یک فانتوم ساقط شد.
کشوری مجددا یک تانک دیگر را نیز هدف گرفته و منهدم کرد اما میگ دوم دیگر مجالش نداد و با کاستن از ارتفاع و رساندن خود به ارتفاع بالگرد ایرانی، موشک حرارتی خود را روی او قفل کرد.فاصله دو هواگرد آنقدر کم بود که کشوری نتوانست مانور دهد و موشک دم بالگرد و بدنه را بهشدت صدمه زد.هر دو طرف نبرد میدیدند که چگونه کشوری سعی در مهار بالگرد خود دارد اما بیفایده بود.
موشکهای هواپیماها برای بالگردها بسیار خطرناک هستند چراکه جثه بالگردهای کبرا بسیار کوچکتر از هواپیماهای شکاری است و خلبان بالگرد نیز امکان اجکت ندارد بنابراین، سرباز شجاع کشور در بالگرد خود سوخت و نتوانست خود را به بیرون پرتاب کند.عملیات نیز موفق نبود و اگرچه رشادت کشوری از شهادت سربازان خودی جلوگیری کرد اما سرسختی مدافعان عراقی باعث شد تا ایران در 30 آبان ناموفق باشد.
به این ترتیب کشوری در حالیکه تنها 27 سال سن داشت، 15 آذر ماه 1359 به شهادت رسید.گفته میشود آنقدر آن سالها وی در نزد رزمندگان زمینی محبوب بود که تا مدتی شهادت او اعلام نشد و حتی در خبرها گفتند که یک خلبان هوانیروز شهید شده است.