ترسناک، دوستداشتنی و زنده؛ حکایت عروسکهای ما
روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری| وقتی ایرج طهماسب، معمار خوشذوق بچگی ما، دوباره با برنامه مهمانی، شب عید به خانههایمان آمد؛ یادآوری کرد که چقدر عروسک دوست داریم، چقدر این ابر و فومها زنده هستند و چقدر بعد از برنامه اصطلاحات آنها در دهانمان میافتد و هی حالا بهجای بچه در مهمانی میگوییم تورو خدا بذار نرم سرکار!
اما واقعیت این است در میان عروسکهای نوستالژیک نسل ما، همهشان هم دوستداشتنی نبودند. یعنی وقتی به من گفتند بیا درباره عروسک محبوبت بنویس، گفتم میشود درباره عروسک نامحبوبم هم بنویسم؟ دروغ چرا هنوز از بعضی عروسکهای دهه شصت میترسم، الکی نیست بارها به خوابم آمدهاند! اما از محبوب شروع کنیم تا برسیم به نامحبوب.
مخمل عزیزم
بیاغراق و با فاصله از سایر عروسکها، مخمل در خونه مادربزرگه، محبوبترین عروسک من است. هنوز با دیدنش قلبم به تپش میافتد. نه چون گربه دوست دارم، چون نماد پسر شیطان، پدرسوخته، خوشتیپ و ناقلاست که همزمان مهربان هم هست. گوینده شخصیت گربه یا همان «مخمل»، بهرام شاهمحمدلو است. مخمل با خانواده آقای حنایی دشمنی دارد اما پس از بهدنیا آمدن نبات به او علاقه پیدا میکند و بهنظرم آنقدر این مراقبت و علاقه و دوستی مخمل و نبات شیرین است که دل آدم میرود. مخمل، با آن سبیل نیمه و چشمهای روشن دروغ چرا، مرا یاد رت باتلر در برباد رفته میاندازد!
ببعی در کلاه قرمزی
ببعی از آن عروسکهایی است که بعدها به کلاه قرمزی اضافه شد و محمد بحرانی صداپیشهاش است. تصور کنید یک ببعی سفید و تر و تمیز با صدای کلفت بحرانی، انگلیسی حرف بزند، برای کاهویش آهنگ خارجی بخواند و قربان صدقهاش برود. به نظرم در میان عروسکهای جدیدی که طی این سالها به برنامه کلاه قرمزی اضافه شد، ببعی از همه بهتر در میان نقشها نشسته است. حتی یادم است در نظرسنجی در یک سال ببعی رتبه دوم را از لحاظ محبوبیت کسب کرد. فکر کنید با آن صدای کلفتش به آقای مجری میگوید: «Sweet Dreams»
قورباغه سبز از سالهای دور
خاطره قورباغه سبز برای سالهای خیلی دوری است. یعنی باید خیلی فکر کنید تا یادتان بیاید کدام به کدام است. اما من این قورباغه لعنتی را خیلی دوست داشتم. مرحوم علیرضا توپچیان آن زمان برنامه را اجرا میکرد. بهنظرم چقدر هیجانانگیز بود یک قورباغه دوست آدم باشد و با آن صدای نازکش به شما بگوید: «یک روز، دو روز برای همیشه آمدهام پیش تو بمانم، تو دوست خوبی هستی…»اما داستان نامحبوبها؛ برای اینکه فکر نکنید از روی بیانصافی بدانید که طی یک نظرسنجی دوستانه همه به این نتیجه رسیدیم که چقدر از بعضی عروسکهای بچگی میترسیدیم.
چاق و لاغر
بگذارید بگویم از چاق و لاغر مثل… میترسیدم. آن چشمهای کبود و پف کرده که قرص در بستنی میگذاشتند تا پسربچه را بدزدند یا آن ژیان لامصب که بدون سرنشین حرکت میکرد. هنوز هم نفهمیدهام چرا بچههای آن سنی باید چاق و لاغر را با قیافه ترسناک تماشا میکردند و مراقب میبودند تا کسی ندزددشان!
آقبابا در هادی و هدی
شخصی بعدی آقبابا در هادی و هدی است که هیچوقت و هیچجوره دلم باهاش صاف نشد. اصلا بهنظرم یک موجود مهربان و یک بقال صاف و ساده نبود و شکل عروسکش هم اصلا جذاب بهنظر نمیرسید. توضیحات بیشتر هم ندارد.
کرکس در بچهها مواظب باشید
بیاغراق و با فاصله ترسناکترین عروسک بچگی شخصیت کرکس در برنامه بچهها مواظب باشید بود. عروسک ترسناک یک کرکس که هشدار میداد و انشاءالله یک روزی بفهمیم آن موجود ترسناک قرار بود چه حال خوبی در ظهر جمعه به ما بدهد که با چهره ترسناکش در صفحه تلویزیون ظاهر میشد تا شب ما در کابوسهایمان آن نوک قرمز و چشمهای چپ را ببینیم!
اما در پایان بنویسیم از شخصیت بینظیر پشه در برنامه مهمانی که شک نکنید این کاراکتر ماندگار خواهد شد و حالا حالاها بده بزنیم، ورد زبانمان خواهد ماند. شخصیت بعدی هم بچه است که بهدرستی یک کودک کار با همه خشم، مهربانی، زرنگی و… ترسیم شده که حالا حالاها برایتان خواهیم گفت توروخدا دوست خوب من باش…!