
هفت صبح| برگی از تاریخ امروزمان متعلق است به رضا ارحام صدر؛ از هنرمندان صاحب سبک در تئاتر بهخصوص تئاتر اصفهان. بازیگری بداههگو که با زیرکی کلمات را به بازی میگرفت. ارحام صدر سال ۱۳۳۶ با فیلم شبنشینی در جهنم وارد سینما شد. او که در دهه ۴۰ و ۵۰ و ۷۰ کار مقابل دوربین سینما را دامه داد. به دهه ۴۰ میرویم؛ بازی در فیلمهای ستارهای چشمک زد، زن و عروسکهایش، داماد فراری و جاده زرین سمرقند صحنه هنرنمایی ارحام بود. او همچنین در دهه۵۰ بازی در فیلمهای یک اصفهانی در نیویورک، لج و لجبازی، کی دسته گل به آب داده؟، پریزاد، اکبر دیلماج (عکسش را با ایرن میبینید)، جوجه فکلی، ماجراهای علاءالدین و چراغ جادو را هم تجربه کرد.
از او چه میدانیم؟
متولد ۱۲ اردیبهشت ۱۳۰۲ در محله پاقلعه اصفهان بود. تحصیلکرده کالج انگلیسی. دیپلم بازرگانی از دبیرستان ادب اصفهان داشت و قبلتر از آن هم پس از پایان تحصیلات فنی، در خوزستان کار کرده بود. ارحام بعد از گرفتن دیپلم در رشته فلسفه درس خواند و از دانشگاه اصفهان فارغالتحصیل شد. او از پایهگذاران تئاتر حرفهای این شهر محسوب میشد. ارحام صدر 24 آذر ۱۳۸۷ در 85 سالگی در اصفهان درگذشت و در قطعه نامآوران باغ رضوان به خاک سپرده شد.
گفتوگو و خاطرات
در ادامه خلاصه گفتوگوی خواندنی مرحوم صدر با مرتضی رسولیپور در زمستان 1385 را میخوانید. دو سال قبل از درگذشتش...
اسم من رضا و نام فامیلم ارحام صدر است. متولد 1302 هستم و در بخش چهار اصفهان به دنیا آمدم. تحصیلات ابتدایی را در دبستان پهلوی اصفهان گذراندم و برای ادامه تحصیل در دوره متوسطه به کالج انگلیسیها رفتم که بعدا به دبیرستان ادب تغییر نام داد.
در آن زمان در یکی از جشنهای پایان مدرسه از ما خواستند که در یک نمایش تئاتر بازی کنیم. ما هم هنرنمایی یا بازی کردیم و کارمان از همانجا مورد توجه قرار گرفت. بعد از آن جذب اجتماع شدیم، در یک تئاتر حرفهای به نام تئاتر اصفهان با اساتید خودم ناصر فرهمند، علیاصغر جهانشاه و محمدمیرزا رفیعی همکاری کردم. اینها نسبت به من سمت استادی داشتند و مدتی بعد استاد محمدعلی رجایی هم از کرمان به اتفاق سه فرزند دخترش به اصفهان آمد و به گروه ما پیوست. پس از این در اصفهان دو تئاتر شروع به فعالیت کرد؛ یکی تئاتر اصفهان و دیگری تئاتر سپاهان که این دو در مقابل هم رقیب بودند، البته رقیبِ کاری نه رقابت به صورت دشمنی؛ بنابراین ضدیت خاصی با هم نداشتند. این دو گروه به تدریج فعالیتی از خود در این شهر بروز دادند که اصفهان به شهر تئاتر معروف شد.
من از سال 1324 در مدرسه بازی میکردم و از سال 1326 در اجتماع؛ یعنی شروع کار غیررسمی من سال 1324 در مدرسه بود و تئاتر حرفهای را از سال 1326 در تئاتر اصفهان با استادم مرحوم فرهمند شروع کردم. به جرئت میتوانم بگویم مجموعا حدود 50 سال از عمرم را به تئاتر اختصاص دادم. 45 سال در ایران و 5 سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در خارج از کشور، بنا به دعوت ایرانیان مقیم آلمان، انگلیس، آمریکا وکانادا، به این کشورها رفتم و برنامه اجرا کردم که همه آنها نیز خاطرهانگیز بودند.
شروع کار اداری من اینگونه بود که در سال 1324 پس از اخذ دیپلم در شرکت سهامی بیمه ایران شعبه اصفهان استخدام شدم، دو سال کارآموز بودم؛ یعنی سالهای 24 و 25 و از سال 1326 در استخدام رسمی این شرکت بودم و مدت 35 سال خدمت کردم که 16 سال رئیس شعبه بودم و همان زمان از محل درآمد آنجا هتل عباسی در اصفهان ساخته شد اما من کارهای اجتماعی و خیریه زیادی انجام دادم ولی هیچگاه وارد مؤسسات خارجی نشدم. زمانی مرا دعوت کردند به کلوپ لاینز، گفتم: این چه کلوپی است؟ گفتند: کلوپ خیریه است، گفتم: اگر کلوپ لاینز بیاید و در شهر من کار خیر انجام دهد میآیم جاروکش آنجا میشوم، عضوش که دیگر نگو....
من عاشق ملت ایرانم و خودم را خاک کف پای ملت ایران میدانم. من یک بچه اصفهانی هستم که به اصفهانیها میگویم چُخ لستونم، میگویم: هم چاکرتونم و هر نوکرتون که مختصرش میشود «چُخ لِس». اما خاک کف پای ملت ایران هستم...
برگرفته از فصلنامه تاریخ معاصر ایران / شماره 40/ زمستان 1385/ تاریخ ایرانی



