کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۸۸۸۷۱
تاریخ خبر:

فرشته‌ عذاب یا ضامن خوشبختی

فرشته‌ عذاب یا ضامن خوشبختی

نگاهی به تاثیر والدین بر سرنوشت فرزندان در بررسی دو زندگی‌نامه

هفت صبح، احمد حجارزاده| در میان انواع کتاب‌ها، زندگی‌نامه‌ها می‌توانند مثل یک چراغ، روشنگر راه نسل‌های مختلف خوانندگان باشند. به ویژه آن دسته از شرح حال‌هایی که بدون خودسانسوری و تحریف و بر اساس صداقت صاحب اثر نوشته شده‌اند. دو مورد از تازه‌ترین کتاب‌هایی که به تازگی وارد بازار کتاب شده‌اند، از این جمله‌اند. کتاب‌های «خوشحالم که مادرم مُرد» و «من فلوجه را به یاد می‌آورم» نمونه‌های درخشانی از زندگی‌نامه‌هایی هستند که به نقش و تاثیر پدر و مادرها بر زندگی و سرنوشت فرزندان‌شان می‌پردازند.

 

خوشحالم که مادرم مُرد

درباره‌ کتاب:

‌روایتی از تجربه سوءاستفاده‌های مادرانه

«خوشحالم که مادرم مُرد» روایتی شخصی، صریح و جسورانه از تجربه‌های کودکی و نوجوانی جنت مک‌کردی است. بازیگری که با ایفای نقش در سریال‌های نوجوانانه‌ شبکه‌ نیکلودئون مشهور شد اما زیر آن دنیای رنگی، از خشونت روانی، کنترل‌گری و سوءاستفاده‌های مادرش رنج می‌برد. کتاب مک‌کردی، فراتر از یک اتوبیوگرافی و درواقع گزارشی از پشت‌صحنه‌ صنعت سرگرمی کودک در آمریکا و فشارهای تحمیلی خانواده و جامعه بر بدن، انتخاب و ذهنیت دختران نوجوان است. نام کتاب که در نگاه اول شوکه‌کننده و حتی کمی توهین‌آمیز به نظر می‌رسد به خشم فروخورده‌ نسلی اشاره دارد که قربانی عشق‌های سَمّی والدین خودخواه و ناکارآمد شده‌اند.

 

اعترافات هولناک یک سلبریتی

مک‌کردی در این اثر با طنزی تلخ و روایتی شفاف و بی‌پرده، تصویر دختری را ترسیم می‌کند که آرام‌آرام در مسیر بازپس‌گیری هویت خویش گام برمی‌دارد. این کتاب اثری خواندنی و آموزنده است، نه فقط به علت اعترافات هولناک یک سلبریتی، بلکه به خاطر صداقتی که در لایه‌های درد، رهایی و بازیابی خود در آن وجود دارد. این کتاب هشدار صریحی‌ است درباره‌ چهره‌ پنهان «عشقِ افراطیِ والدین» که گاه در سایه خودخواهی، ناکامی‌های شخصی یا تمایل به کنترل مطلق، به شکلی مخرب بر فرزندان تحمیل می‌شود.

 

مادر جنت، در حالی که خود را فدایی و حامی دخترش می‌دانست، عملا او را در مسیر گم‌گشتگی، اختلال تغذیه و ابتلا به بیماری بولیمیا (پرخوریِ عصبی)، فشارهای روانی و حذف استقلال فردی قرار داد. این کتاب نشان می‌دهد چگونه برخی پدر و مادرها، بی‌آن‌که بدانند، کودکان‌شان را تبدیل به پروژه‌های ناتمام زندگی خود می‌کنند. او از مادرش آموخته شاد کردنِ والدین، وظیفه‌ ابدی فرزندان است، حتی اگر خودشان قربانی شوند: «خوشحال ‌کردن مادرم حس خوبی داشت. خوب است به چیزی حس خوبی داشته باشی، حتی اگر آن چیز بارها و بارها باعث عذاب و ناراحتی‌ات شده باشد. (صفحه‌ 91).

 

مرگ،‌ پایان یک قدیسه

او پس از مرگ مادرش با وجودی که احساس آرامش و استقلال می‌کند، هنوز از ابراز رضایت در این‌باره واهمه دارد. چراکه مک‌کردی از مادرش بُتی ساخت که برای رفاه و زندگی‌اش مضر بود. او زمانی به این موضوع پی می‌برد که وقتی بر سر مزار مادرش حاضر می‌شود کلمات روی سنگ قبرش را می‌خواند و دچار تردید می‌شود: «شجاع، مهربان، وفادار، شیرین، دوست‌داشتنی، برازنده، قوی، متفکر، سرزنده، امیدوار، روشنفکر و... واقعا بود؟ آیا حتی یکی از این صفات در وجود او بود؟ کلمات مرا عصبانی کردند. دیگر نمی‌توانستم به آنها نگاه کنم. چرا ما مرده‌ها را زیبا جلوه می‌دهیم؟ چرا نمی‌توانیم در مورد آنها صادق باشیم؟ مخصوصا مادرها. آنها همیشه بیشتر از بقیه تقدیس می‌شوند». (ص366)

 

بُرشی از کتاب:

همان‌طور که برای «شام» یک بشقاب سبزیجات بخارپز برای خودم و مادرم درست می‌کردم به دروغ گفتم: «شب قراره برم خونه‌ میراندا بخوابم». شامم را زودتر سر صحنه خورده بودم و احساس بدی داشتم. خجالت می‌کشیدم به مادرم بگویم. او صادقانه پرسید: «تنهایی بدون تو چی ‌کار کنم؟» و بعد سعی کرد جلوِ ریختن اشک‌هایش را بگیرد. ادامه داد: «دلم بیشتر از هر چیز دیگه‌ای برای تو تنگ می‌شه، نت. من خیلی دوستت دارم نت». «من هم دلم برات تنگ می‌شه مامان اما از قبل با میراندا برنامه‌ریزی کردیم.» با این حرفم دو تا دروغ به او گفتم. دروغ اول این بود که دلم برایش تنگ می‌شود، چون دلم برایش تنگ نمی‌شد. اتفاقا از دوری‌اش خوشحال می‌شدم. دروغ دوم، خوابیدن من در خانه‌ میراندا بود». (ص189)

 

 جنت کیست؟

«جَنت مک‌کِردی»، متولد سال ۱۹۹۲ آمریکا، بازیگر سابق سینما و تلویزیون، خواننده و ترانه‌سرای موسیقی کانتری و پاپ است. او گرچه بیشتر به دلیل ایفای نقش «سم پاکت» در سریال کمدی «آی کارلی» (iCarly ـ 2007 تا 2012) در شبکه نیکلودئون شناخته می‌شود که جوایزی مانند چهار جایزه انتخاب کودکان نیکلودئون را برای او به ارمغان آورد اما در شماری از سریال‌ها و فیلم‌های تلویزیونی دیگر نظیر «زوی۱۰۱»، «مالکولم در وسط»، «ویل و گریس»، «داروی قوی»، «قانون و سفارش: واحد قربانی ویژه»، «فیلم درون»، «جکسون باوفا»، «وی‌پی» و «قضاوت‌کردن امی» نیز بازی کرده است.

 

من فلوجه را به یاد می‌آورم

درباره‌ کتاب:

‌مستند ادبی از تصویر انسان در جنگ

رمان «من فلوجه را به یاد می‌آورم»، با آن‌که زندگی‌نامه است، ولی می‌توان آن را به عنوان یک اثر مستند ادبی نیز شناخت که از دل خاکسترها و خاطرات جنگ، تصویری انسانی از یک شهر ویران‌شده و ساکنانش را به نمایش می‌گذارد. فرات العانی با نثری شاعرانه اما دقیق، زندگی خود و البته پدرش را روایت می‌کند. پدری که از کودکی میان گلوله‌ها قد کشید و با ترس، تبعید و انفجار روبه‌رو شد تا ضامن رفاه و خوشبختی خانواده‌اش در آینده و سرزمینی غیر از وطن باشد.

 

فلوجه نمادی از تولد و جنگ خاورمیانه

این کتاب، قطعه‌هایی از پازل حافظه‌ جمعی مردمی است که در هیاهوی رسانه‌ها و روایت‌های رسمی، صدای‌شان گم شده. فرات با زبانی ساده و بی‌ادعا، فلوجه را به مثابه نمادی از همه‌ شهرهای جنگ‌زده‌ خاورمیانه بازسازی می‌کند. شهری که در آن، زندگی و مرگ چنان درهم تنیده‌اند که تفکیک‌شان ممکن نیست. نویسنده بی‌آن‌که مستقیما شعار بدهد یا مخاطب را موعظه کند، نشان می‌دهد جنگ تنها یک جغرافیا را نمی‌سوزاند، بلکه روان، هویت و آینده‌ نسل‌ها را به خاکستر بدل می‌کند: «زخم‌های روحی نسل به نسل منتقل می‌شوند».(ص41) این رمان اتوبیوگرافی به زبانی تلخ اما هنرمندانه، هشدار می‌دهد که فاجعه‌ اصلی جنگ، فقط تلفات قربانیان بی‌گناه نیست، بلکه خاموشی آهسته‌ صداهایی‌ است که می‌توانستند در آینده داستان‌سُرا، معلم یا پزشک باشند اما فقط «بازمانده» شدند!

 

مویه ماده‌گرگ‌های سیاه‌پوش درآمدی بر جنگ

در این کتاب، نویسنده با اشاره به دوران دیکتاتوری صدام‌حسین، جنگ عراق و ایران، تاثیر عمیق جنگ و سیاست‌های دیکتاتوری بر زندگی فردی و اجتماعی مردم عراق، تصاویری مستند و دردناک ارائه می‌دهد. همین عوامل رامی را به ترک وطن و مهاجرت اجباری مجبور می‌کند.

 

با وجود چنین مستنداتی در دل کتاب، می‌توان گفت فرات العانی به تاریخ‌نگاری مستقیم نپرداخته، بلکه با افزودن درام و اندکی تخیلات داستانی سعی داشته یادآوری کند در دل هر سرنوشت انسانی، جنگ و سیاست‌های بی‌رحمانه، تاثیراتی فراگیر و تلخ دارند. هرچند برای پدر فرات، جنگ در زندگی خیلی زودتر از جنگ‌های سیاسی و نظامی آغاز شد: «رامی نمرده بود اما آیا از دست‌رفتنِ مادرش همان مرگ نبود؟ در فلوجه رسم بود که زنانِ گریه‌کن، ماده‌گرگ‌های سیاه‌پوش را فرا می‌خواندند تا به جای دیگران مویه کنند و به این ترتیب حرمت کسانی را حفظ کنند که در سکوت رنج می‌کشیدند». (ص34)

 

بُرشی از کتاب:

ما آه در بساط نداشتیم. پدرم هم مثل رژیم صدام کاملا دور خودش دیوار کشید. آن تابستان فهمیدم که او پاک بی‌خیال شده است. بیش از حد خسته بود و به تدریج که عراق در تاریکی فرو می‌رفت، رخسارش اندوه‌بارتر می‌شد. من دیگر طاقت نیاوردم. عراقِ سال 1989 محو شده بود و من از دیدن عراقِ پس از آن امتناع می‌کردم. این شد که قطع ارتباط را انتخاب کردم. من در فرانسه زندگی می‌کردم، پس ترجیح دادم چشم‌هایم را ببندم، تحصیلاتم را ادامه دهم و با دوستانم وقت بگذرانم. مخلص کلام، زندگی را غنیمت بشمارم. من آن‌قدر قوی نبودم که هر تابستان شاهد نابودی یک ملت باشم و بعد در آرامش به فرانسه برگردم تا از برتری ناعادلانه‌ام لذت ببرم. فهمیده بودم که در عراق اتفاقی کوچک می‌تواند مایه‌ خوشحالی باشد اما در فرانسه همه‌چیز اندوهگین‌مان می‌کرد. (ص148)

 

کدخبر: ۵۸۸۸۷۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر