روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | درباره تاثیر لوطیهای جنوبشهر بر فضای سیاسی کشور از شهریور بیست تا 15 خرداد 42 مفصل نوشتهام قبلا. اما در اوایل انقلاب گروهی از لوطیهای جدید سعی کردند بر برخی از اقدامات، تاثیرگذار باشند که خب بههمان یکی دو سال اول محدود شدند.
ماشاالله کاشانی، مشهور به ماشاالله قصاب، معروفترین آنها بود که پایش در دستگیری سعادتی بهجرم جاسوسی و همینطور پرونده امیر انتظام بهچشم میخورد. ماشاالله کاشانی، قصاب بود و آنطور که ابراهیمزاده در گفتوگویی روایت کرده «با چهرههای مشهور جنوبشهر مثل حاجاحمد فرشفروش و غلام خونی و عباس پنجه، گعده خاص خود را داشته و رقیب اصلیاش هم ممد گاوی بوده.» در بهمن 57 یکی دو روز پس از پیروزی انقلاب، وقتی گروه منتسب به چریکهای فدایی خلق سفارت آمریکا را اشغال کردند، دولت موقت با توصیه موکد آیتالله خمینی در ماجرا دخالت کرد.
ابراهیم یزدی به همراه چند گروه مسلح که مشخص نیست چگونه جمعآوری کرده بود، به سفارت میروند و چریکها را از آنجا خارج میکنند (بعضی روایتها در مورد فدایی بودن این افراد تردید دارند). یزدی سپس گروه ماشاالله قصاب را مامور محافظت از سفارت آمریکا میکند. دورانی که سفیر آمریکا یعنی سالیوان در سفارت حضور داشته.
قصاب با توصیه سالیوان مجوز حضور خود و نیروهایش را در داخل سفارت اخذ میکند و این آغاز فساد است. دخالت او در اولویتهای درخواست ویزا و استفاده از نفوذش حتی داد ماموران سفارت را هم بلند میکند. او در مقابل اعمال نفوذ در فرایند دریافت ویزا، پیشنهادهای غیراخلاقی به متقاضیان خانم ارائه میکند و جریان ورود مشروبات الکلی به سفارت را نیز در دست میگیرد. هم برای اعضای سفارت و هم…
او در دستگیری سعادتی نقش مهمی را ایفا میکند. فرضیه اصلی اینجاست که اداره هشتم ساواک به ریاست منوچهر هاشمی، ملاقات سعادتی با دبیر اول سفارت شوروی را لو داده بود. اما فرضیه دیگر سرخط دادن عوامل سفارت آمریکا در این ماجرا بوده و واسطه شدن ماشاالله قصاب.
هرچه هست سعادتی بهعنوان جاسوس شوروی به 10سال زندان محکوم میشود و از آنسو عباس امیرانتظام به جرم رابطه با سفارت آمریکا (ازجمله بر سر همین قضیه سعادتی) به حبس ابد محکوم میشود! انتظامی میگوید: در یکی از روزهای اسفند ۱۳۵۷ منشی من اطلاع داد که شخصی میخواهد به ملاقات من بیاید و یک مسئله امنیتی را در میان بگذارد، پس از توافق من مردی در حدود ۵۰ سال با قدی متوسط با لباس رسمی و کراوات به اتاقم آمد… به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسی ساواک است.
طبق خبر او، قرار است در ساعت پنج بعدازظهر امروز یکی از دیپلماتهای سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی در میدان ۲۵ شهریور برود و چیزهایی را در اختیار فرد ایرانی قرار دهد، ضمناً گفت که طرف ایرانی عبدالعلی نامیده میشود. این فرد آمده بود تا کسب تکلیف کند. مطالب را بلافاصله به اطلاع نخستوزیر رساندم.
ایشان دستور داد که آن شخص مسئله را تعقیب کند ولی آقای بازرگان از شنیدن نام عبدالعلی که نام یکی از فرزندانش بود، ناراحت شده بود. کارمند اداره ضدجاسوسی ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد گزارش کارش را به من داد که به اطلاع نخستوزیر رساندم. وی گفت که عبدالعلی را دستگیر کردهاند و عمل دستگیری توسط ماشاالله قصاب انجام شده و نام واقعی این فرد محمدرضا سعادتی است که با دستگاههای عکاسی مخصوص جاسوسی که از دیپلمات روسی دریافت کرده، دستگیر شده است…»
بههرحال قصاب عملیات ایجاد امنیت برای خروج سالیوان سفیر آمریکا در فروردین 58 را سازماندهی کرد تا این دیپلمات متنفذ بدون مشکل از فرودگاه ایران خارج شود. همینطور ریچارد ناس، دبیر اول سفارت که روابط بسیار حسنهای با ماشاالله داشت و با نفوذ او توانست از کشور به شکل قانونی خارج شود.
اینها قبل از ماجرای اشغال سفارت است. در نهایت در شهریور 58 ماشاالله قصاب با فشار آیتالله مهدویکنی، رئیس کمیتههای تهران از سفارت خارج شد و امنیت سفارت آمریکا به گروهی دژبان سپرده شد. قصاب بلافاصله به ستاد مبارزه با مواد مخدر پیوست.گزارش جالبی توسط چند عامل قضایی در خرداد 59 منتشر شده که نکتههای جالبی در خود داشت.
طبق این گزارش یک راننده تاکسی که در خیابان شریعتی به همراه گروهش اعتصاب کرده از بدبینی خود به نیروهای انقلاب میگوید و ماشاالله قصاب را بهعنوان نمونه مثال میآورد: «او گفت که همین چند شب قبل همین آقای ماشاالله قصاب همراه حسین تهامی و افراد دیگر به مغازهای نزدیک اینجا آمده و مشروب خورده و دو عدد پانصدتومانی هم به صاحب مغازه دادهاند.
اگر میخواهید مطلب بر شما ثابت شود با من بیایید و بهعنوان دوستان ماشاالله قصاب و حسین تهامی به این مغازه مراجعه کنید و از او مشروب بخواهید، اگر از دادن طفره رفت نشانیهایی که ذکر کردم را بدهید تا معلوم شود که راست میگویم و اینها افراد فاسدی هستند که در اطراف آقای خلخالی جمع شدهاند و با رفتار خود به اسلام ضربه میزنند و آبروی همه پاسداران واقعی را میبرند.»
خب این ادعا صحتسنجی میشود و آن مغازهدارها که ارمنی بودند در برابر آشنایی دادن با ماشاالله قصاب دو بطری مشروب به مامور ناشناس میدهند و پول هم نمیگیرند. اینها باعث میشود که ماشاالله قصاب دستگیر شود. بالاخره در بهمن 1359. روابط عمومی دادسرای مبارزه با مواد مخدر در تاریخ یکم بهمن ۵۹ اعلام کرد:
«ساعت یک بعدازظهر دیروز (چهارشنبه) ماشاالله کاشانیخواه معروف به ماشاالله قصاب که حکم دستگیری وی حدود ۲۰ روز پیش صادر شده بود، توسط ستاد کمیته ۹ دستگیر و به دادسرای انقلاب اسلامی مرکز تحویل گردید. از کلیه ملت مسلمان و متعهد تقاضا میشود درصورتیکه از نامبرده شکایت و شهادتی دارند، با در دستداشتن مدرک و دلایل به دادسرای انقلاب اسلامی مرکز واقع در زندان اوین مراجعه نمایند».
اما بعدش؟ کسی خبر ندارد. او یکدفعه از جریان سیاسی کشور ناپدید میشود. برخی از حضور و زندگی او در شمال ایران خبر میدادند، برخی او را بهعنوان مشاور املاک در محله زعفرانیه مشاهده کردهاند و بالاخره اینکه مشهور است مرحوم فریدون فروغی ترانه مشتی ماشاالله حقهای والله را در توصیف ماشاالله کاشانی ملقب به ماشاالله قصاب خوانده است.

