کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۷۲۱۴۲
تاریخ خبر:

قاب تاریخ| بازداشت ناشران کتاب‌های ناجور، خاطرات ثریا از چرچیل، داستان شبی که خلیل طهماسبی به خانه‌ رزم‌آرا پناه آورد

قاب تاریخ| بازداشت ناشران کتاب‌های ناجور، خاطرات ثریا از چرچیل، داستان شبی که خلیل طهماسبی به خانه‌ رزم‌آرا پناه آورد

عکس‌هایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهرهای ایران، خودروهای نوستالژیک، عکس‌های فوتبالی و...

هفت صبح| با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر‌ و یادی ‌‌از ‌گذشته می کنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده ‌شده‌ای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست.

 

‌قاب نوستالژی

تهران - سال 1380. عکس از پیمان هوشمندزاده.

تهران دهه 80

 

‌قاب مشاهیر 1

بخشی‌هایی از کتاب کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری؛ ‌۲۵‌ بهمن ۱۳۳۳ پس از یک اختلاف طولانی با دولت‌‌ انگلستان، در عرشه کشتی اقیانوس‌پیمای کوئین ‌مری عازم بندر سوت هامتن در بریتانیا می‌شویم. زمان برقراری مجدد روابط دوستی با بریتانیای کبیر فرارسیده ‌است. محمدرضا به من ‌گفت: ثریا‌ البته بازی آسانی نیست اما روی تو حساب می‌کنم. انگلیسی‌ها مردمانی متکبر و کینه‌توز‌ند و بعد از خواری و خفت‌هایی که در آبادان متحمل آن شدند، چشم دیدن ما را ندارند. پاسخ دادم: گمان نمی‌کنم چنین باشد.

خاطرات ثریا اسفندیاری

آنها مردمانی رک هستند و تا آخرین لحظه، ولو بازی را ببازند، مقاوم می‌مانند و بعد دست دوستی به سوی خصم دراز می‌کنند... در ایستگاه راه‌آهن ویکتوریا، دوک آف گلوسستر ‌‌از ما استقبال می‌کند و دو روز‌ بعد، ملکه ما را به کاخ باکینگهام می‌پذیرد. الیزابت دوم زنی است مهربان با پوستی سفید، قدش از من کوتاه‌تر است - گرچه من هم زیاد بلند نیستم - در سخن گفتن دقتی دارد که در ملکه مادر و پرنس فیلیپ دیده نمی‌شود. از کودکی او را برای ملکه شدن آماده کرده‌اند‌. ‌

 

پس از صرف ناهار دو کودک برای معرفی شدن به سوی ما می‌آیند؛ آنها پرنس چارلز و پرنسس آن هستند. چهره‌شان متبسم و شاد و نگاه‌شان به ما سرشار از هوشیاری و کنجکاوی است. محمدرضا که مجذوب آنها شده، با تبسمی تلخ نگاهش را به سوی من برمی‌گرداند؛ می‌فهمم چه می‌خواهد بگوید.... آری در ایران زنان جوان برای داشتن فرزند، ساقه‌های علف را به هم گره می‌زنند.... فردای روز دیدار با ملکه، بعد‌از‌ظهر‌ برای صرف چای مهمان ملکه مادریم - خانمی است از آن نوع زنان مسن انگلیسی، شیرین‌سخن با سری پرشور از ماجرا‌.

 

از ‌پرشیا‌ (ایران) صحبت می‌کند و علاقه‌مند است به سرزمین‌هایی که پای داریوش به آنجا رسید، سفر کند. می‌خواهد از دره اندوس (پاکستان) و بین‌النهرین دیدار کند... ‌دوست داشتم با سر وینستون چرچیل هم دیداری داشته باشیم. تازه مطالعه خاطرات او را پایان می‌دادم. خاطراتی که جایزه ادبی نوبل را نصیب وی ساخت. من علاقه زیادی به آشنایی با او در خود احساس می‌کردم. وقتی او ما را به یک ضیافت دعوت کرد، خوشحال شدم. سر وینستون در این ‌اوقات، بار سنگین سال‌های عمر و تحمل اهانت‌های سالخوردگی را می‌گذراند.

 

کمی ناشنوا است و دستگاه شنوایی که یک دوست آمریکایی همان روز صبح برایش فرستاده‌‌، به گوش او بند نمی‌شود. سر وینستون که عصبی شده آن را از گوش بر‌می‌دارد و با غیظ در جیب می‌گذارد و با صدای بلند می‌گوید: بسیار خوب بدون این هم می‌توانم بشنوم و زندگی کنم. حال که از شر دستگاه آزاد شده است، می‌تواند با ما صحبت کند و از سیاست ایران جویا شود...

 

قاب تاریخ

وقتی ناشران کتاب‌های ناجور بازداشت شدند! با تلاش پیگیر و بی‌وقفه‌ بازرسین اداره کل مطبوعات و نشریات وزارت ارشاد اسلامی، اعضای شبکه‌‌ وسیعی از ناشرین، کتاب‌فروشان و چاپخانه‌داران که با چاپ کتب خلاف اخلاق و عفت عمومی درصدد ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی بودند، دستگیر شدند. ‌به نقل از اطلاعات آنلاین، در دی‌ماه ۱۳۶۳ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با صدور اطلاعیه‌ای از دستگیری چند ناشر ‌خبر داد.

ناشران کتاب‌های ناجور بازداشت شدند

اطلاعیه وزارت ارشاد وقت را به نقل از روزنامه اطلاعات ۲۰ دی ۱۳۶۳ بخوانید. با تلاش پیگیر و بی‌وقفه بازرسین اداره کل مطبوعات از ناشرین‌، کتابفروشان چاپخانه‌داران، صحافی‌ها ‌ و لیتوگرافی‌ها دستگیر ‌شدند‌. این باند در جهت اهداف و مطامع سودجویانه خود از هیچ اقدامی فروگذار نکرده‌اند و علاوه بر ‌زیر پا گذاشتن حقوق مولفین و ناشرین‌ باچاپ خلاف اخلاق و عفت عمومی و مبتذل در جهت نیل به اهداف استعمار در ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی از طریق بعد فرهنگی گام برداشته و بعضا نیز مرتکب اعمال خلاف شرع و قانون  از قبیل تهدید و ایجاد رعب و وحشت بین ناشرین شده‌اند.

 

همچنین این ‌عده با ارائه آمار ناصحیح از چاپ و تیراژ کتب خود، علاوه بر افزایش قیمت کتاب در بازار، کسب درآمدهای سرشار و نامشروع امکان هرگونه دستیابی به آمار و ارقام صحیح در طبع و نشر کتاب را که می‌توانست در جهت اتخاذ سیاست‌های فرهنگی بسیار موثر باشد، گرفته بودند. ‌‌اداره کل مطبوعات و نشریات وزارت ارشاد اسلامی در بخش دیگری از اطلاعیه خود ضمن تشکر از همکاری بی‌دریغ دادستان محترم تهران و اداره آگاهی خواستار برخورد قاطعانه مسئولین قضائی با اعضای این باند مفسده‌جو شده است. ‌

 

‌قاب مشاهیر 2

وقتی خلیل طهماسبی از پشت‌بام مسجد به منزل پدر رزم‌‌آرا پناه آورد!  ساعت شش صبح‌‌ ۲۷ دی ۱۳۳۴ خلیل طهماسبی همراه سه نفر دیگر از رهبران فداییان اسلام (نواب صفوی، مظفرعلی ذوالقدر، سید‌محمود واحدی) در میدان تیر لشگر ۲ زرهی تهران تیرباران شدند. اتهام کلی این چهار نفر «توطئه به منظور به‌هم زدن اساس حکومت و تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت و حمل اسلحه غیرمجاز» بود. طهماسبی در این میان ترور سپهبد رزم‌آرا را هم در کارنامه خود داشت.

خلیل طهماسبی

او پنج سال پیش از آن،‌ ۱۶ اسفند ۱۳۲۹، رزم‌آرا نخست‌وزیر وقت را در حالی که برای شرکت در مجلس ترحیم حاج‌میرزا محمد فیض قمی در مسجد شاه تهران حضور یافته بود، با شلیک سه گلوله به قتل رساند. بعدازظهر پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۳۴ یک روز پس از تیرباران خلیل طهماسبی، شماری از امرا و افسران ارشد ارتش، شهربانی و ژاندارمری، نمایندگان مجلسین و دوستان سپهبد رزم‌آرا به خانه پدر ۱۰۸ ساله او در خیابان سرچشمه تهران رفتند تا خانواده‌اش را از عزا دربیاورند. ‌‌

 

بنا بر گزارش روزنامه اطلاعات که فردای آن روز منتشر شد، سرتیپ رزم‌آرا برادر سپهبد رزم‌آرا در مدخل آرامگاه و محوطه باغ‌طوطی طی سخنانی ادعا کرد که خانواده‌اش می‌توانسته به دست خود از قاتل برادرش که شبی به خانه‌شان پناه آورده بود، انتقام بگیرد اما پدر سپهبد نخواسته در حریم خانه‌اش چنین اتفاقی رخ دهد. مشروح سخنان او از این قرار بود: «با وجود آنکه سپهبد رزم‌آرا گوهر گرانبهای خانواده رزم‌آرا بود، در مدت پنج سالی که از شهادت وی می‌گذرد به توصیه پدرم خون‌خواهی او را به عهده عدالت الهی واگذار کردیم و تنها یک مرتبه به مجلس سنا شکایت کردیم ولی از تعقیب شکایت خود خودداری نمودیم.

 

خاطرم هست که یکی دو سال پیش دیوار به دیوار خانه ما در مسجد محمودیه پرچم فداییان اسلام برافراشته بود و به عنوان اقامه عزاداری مرتب از بلندگوی مسجد به خانواده ما و مرحوم سپهبد رزم‌آرا فحاشی می‌کردند. یک شب عده‌ای با چوب و چماق به مسجد ریختند و فداییان اسلام را متواری ساختند؛ از‌جمله خلیل طهماسبی از پشت‌بام مسجد به منزل ما پناه آورد و من و برادرانم از پدرمان تقاضا کردیم اجازه دهد او را به وسیله دو تن از خدمه منزل بکشیم و انتقام خون برادرمان را بگیریم ولی هرچه اصرار کردیم پدرمان موافقت نکرد و گفت: ما نباید او را در یک شب تاریک و در حریم خانه خودمان از بین ببریم. پدر ما در خانه خود برای قاتل حریمی قائل بود در حالی که کسانی که نام فدایی اسلام روی خود گذاشته بودند، حتی در خانه خدا برای اشخاص حریم قائل نبودند.»(انتخاب)

 

 

 

کدخبر: ۵۷۲۱۴۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
پربازدیدترین گوناگون