یادداشت| برای خانم آموزگار
نگرانی خانم آموزگار بجاست. آدمها هستند که به موطنشان تشخص میبخشند
هفت صبح| این ستون در راستای آن ویدیوی پخششده از خانم ژاله آموزگار در شبهای بخاراست. همان ویدیوی قدردانی از ایشان در «شبهای بخارا» که در آن خانم آموزگار به عنوان پژوهشگر فرهنگ ایران از جوانان تقاضا میکند که ایران را تنها نگذارند و نروند.
بحث و مجادله بر سر این صحبتها زیاد بود. من البته با خانم آموزگار موافقم اما همزمان اعتقاد دارم که افراد کمی هم هستند که خارج از کشور شکوفا میشوند و همچنان دغدغه وطن دارند و حتی بهتر از کسانی که اینجا هستند برای ایران مفید واقع میشوند اما حقیقت اینجاست که این تعداد انگشتشمارند. اما برای دلگرمی دادن به خانم آموزگار و خودم، باید از آدمهایی بگویم که در سختترین شرایط و علیرغم همه ناملایمات هر کاری از دستشان برمیآید برای ارتقای فرهنگ و بهبود اوضاع میکنند.
نمونهاش اینکه همین هفته گذشته نمایشگاهی برپا شد به نام «صحنه صدای ایران» که تا 19 بهمنماه هم در خانه کارستان خیابان خارک ادامه خواهد داشت. حامی مالی یکی از استارتاپهای مشهور است اما اصل ماجرا ایده است و اینکه حامی مالی به آدمهای متخصص اعتماد کرده تا یک حرکت درست فرهنگی انجام بدهد.
واقعیت این است که موزهها به معنای کلاسیکشان دیگر چندان محل تبادل نظر نیستند. کسی سراغشان نمیرود. بعید است نسل جدید در سفر به شهرها و حتی خارج از ایران برود که نقاشیها و مجسمهها و اشیا را ببیند. نسل جدید دوست دارد خودش در هر حرکتی دخیل باشد. به همین دلیل بهنظرم نمایشگاه تعاملی درباره صدا و تاریخ و موسیقی ایده درستی از یک حرکت فرهنگی در سال ۱۴۰۳ است.
اول اینکه انتخاب هوشمندانه محل برگزاری نمایشگاه خودش اهمیت دارد و با محتوای نمایشگاه متناسب است. ساختمان کارستان برای حدود ۴۰ سال محل اقامت زندگی فاخره صبا، از اولین زنان ایرانی اپراخوان بوده. از پلهها که پایین میروید، اولین مواجهه با ترکیب علم و صداست. به شکل تصادفی صدای قدمهای بازدیدکنندگان روی پلهها تبدیل به صدا میشود.
اولین صحنهای که با آن روبهرو میشوید ترکیبی از کمدهای قدیمی است که حال و هوای اوایل دوره پهلوی را به یاد میآورد. در هر کمد را که باز کنید صدایی ضبط شده، از ردیفهای میرزاعبدالله گرفته تا ویولن صبا و آواز طاهرزاده. یک در اما سکوت کامل است. به احترام رنجی که ملت ایران در جنگ جهانی اول از سال ۱۲۹۳ تا ۱۳۰۵ کشید و در آن سالها گویا هیچ صدایی از ایران ضبط نشده است.
جزییات نمایشگاه در کلام نمیگنجد که اصلا برای تجربه صدا بود. نکته اما آدمهایی است که درگیر این پروژه بودند تا نسلها را به هم پیوند بدهند. حافظه تاریخی را زنده کنند. روز قبلترش حسین علیزاده به دیدن نمایشگاه رفته بود. خود علیزاده هم جدا از موسیقیاش در دوران اوج، با کارگاههای آنلاینی که در دوران کرونا ضبط شد و در یوتیوب میتوانید پیدایشان بکنید یا با همین حمایتهایش از کارهای دیگران در حوزه موسیقی و صدا، مایه دلگرمی است.
نگرانی خانم آموزگار بجاست. آدمها هستند که به موطنشان تشخص میبخشند. ایران اگر ایران مانده به خاطر همان فردوسی است که خانم آموزگار نامش را میآورد. من یکی تنها کاری که از دستم برمیآید این است که حداقل از آنها که ماندهاند تا به قول لنگستون هیوز و شاملو، این وطن وطن شود، قدردانی کنم.