قهوه، قربانی تورم | کافههایی که بیصدا خاموش میشوند

گرانی و بیثباتی اقتصادی، چراغ کافهها را خاموش میکند
هفت صبح| شاید اگر زائران حج در دوران صفوی، آن نوشیدنی تلخمزه را از سرزمین حجاز با خود به ایران نمیآوردند، امروز در جایجای خیابانهای تهران و تبریز و شیراز، کافههایی پر از عطر قهوه نبود. قهوه خیلی پیش از چای به خانه ایرانیها آمد و از دربار شاه عباس تا قهوهخانههای شهرهای دور و نزدیک به نوشیدنی محبوب ایرانیان تبدیل شد.
نوشیدنی که هم انرژی میداد، هم بهانهای بود برای گفتوگویهای طولانی و گاهی هم پز روشنفکری و باکلاسی. در دوران قاجار هم قهوه قجری راهی بود برای سرکوب و حذف دگراندیشان و کسانی که کلهشان به جای بوی قهوه، بوی قورمهسبزی میداد اما حالا، در عصر تورم و گرانی، همان قهوه یک نوشیدنی لوکس است؛ شبیه یک عطر خارجی که به سختی و ناز روی میزهای چوبی کافهها مینشیند.
از شاهنشینها تا قهوهخانهها
قهوه برای نخستین بار توسط زائران مکه به ایران رسید و به سرعت جای خود را در زندگی روزمره باز کرد. در عصر صفوی در دربار مراسم نوشیدن قهوه برگزار میشد و قهوهچی مسئول دمکردن و سرو آن بود و جایگاهی رسمی و مهم داشت. در شهرها، قهوهخانهها محل گردهمایی اهل فکر، سیاستورزان و مردم عادی بودند.
چای هنوز نیامده بود و قهوه بیرقیب در فنجانها جا خوش میکرد. نام قهوهخانه از همان ایام به ارث مانده هرچند در آن چای و املت میفروشند.اما تجارت بر مدار جغرافیاست. ایران به هند و چین نزدیکتر بود تا به اتیوپی و برزیل، پس وقتی جاده ابریشم چای را راحتتر از قهوه به ایران میرساند، کالای نو به بازار آمد و نوشیدنی جدید خیلی زود جای قهوه را گرفت.
قهوه بازگشت اما گران!
با شروع دهه ۹۰، نسل جدید شهروندان ایرانی، بهویژه در کلانشهرها، به کافهها روی آوردند. قهوه دیگر فقط نوشیدنی نبود بلکه سبک زندگی بود. اسپرسو، آمریکانو، لاته و قهوه دمی، جای قهوه ترک و عربی را گرفتند و کافههای نسل سوم از راه رسیدند. کافههایی با ترکیبی از طراحی مدرن، موسیقی ملایم، کتاب، گالری و معاشرت.
اقتصاد کوچکی حول قهوه شکل گرفت و از واردات دانهها تا آموزش باریستا، از تجهیزات پیشرفته دمآوری تا عکاسی از فنجانها برای اینستاگرام رونق یافت.اما حالا، درست در میانه رشد این فرهنگ شهری، موج تورم آمده و چراغ بسیاری از این کافهها را کمسو کرده است.
تورم به تلخی قهوه سرد
در یک سال گذشته، قیمت قهوه وارداتی نزدیک به ۸۰ درصد افزایش یافته است. آمارهای غیررسمی میگویند که در تهران، یک شات اسپرسوی ساده در کافهای معمولی از ۴۰ هزار تومان به بالای ۹۰ هزار تومان رسیده است. هزینه شیر، شکر، شکلات و حتی فنجانهای بیرونبر هم سر به فلک کشیده. اگر تا چند وقت پیش، یک کافه با سرو قهوه میتوانست درآمد پایداری داشته باشد، حالا برای بقا ناچار است منوی غذا اضافه کند، نیروی کار را کاهش دهد یا حتی به بیرونبر تبدیل شود.
کافههایی که بیصدا خاموش میشوند
آمار دقیقی در دست نیست، اما وبسایت اقتصاد 24 در بررسیهای میدانی در شهرهای مختلف نشان میدهد که تعداد زیادی از کافههای کوچک و متوسط یا تعطیل شدهاند یا فعالیتشان را به حداقل رساندهاند. این خاموشیها پر سر و صدا نیستند و بیهیاهو اتفاق میافتند. یک روز میبینی آن کافه محبوبت دیگر باز نشد. دلیل؟ نه فقط گرانی قهوه، بلکه اجارههای سنگین، کاهش قدرت خرید مشتریها و سیاستهای حمایتی ناکارآمد.
یکی از کافهداران در مرکز تهران میگوید: «حتی اگر سود را نصف کنیم، باز نمیرسیم. خرج و دخلمان به هم نمیخورد. دانه قهوهای که پارسال ۸۰۰ هزار تومان میخریدیم، حالا یک میلیون و 400 هزار تومان شده.» شیر و لبنیات هم، با بحران عرضه و قیمت دست به گریباناند. نتیجه؟ فهرست منوها کوتاهتر شده، طعمها تغییر کرده و بسیاری از کافهها سعی دارند با حذف هزینهها به حیاتشان ادامه دهند.
قهوه؛ تلختر از همیشه
اگر تا دیروز قهوه نوشیدنی طبقه متوسط بود، حالا دارد به کالایی لوکس بدل میشود. باریستاها دیگر فقط دغدغه کیفیت دانه و زمان عصارهگیری ندارند، بلکه نگران ایناند که مشتری بعدی، آیا اصلاً پا به کافه میگذارد یا نه.در شهرهای کوچکتر، نرخ تعطیلی کافهها حتی بالاتر از تهران است. تورم، افزایش و تلاطم قیمت ارز، نوسان قیمتها و آینده مبهم، همه دست به دست دادهاند تا کافهها از جایگاه فرهنگی-اجتماعیشان فاصله بگیرند و به نقطهای برسند که بود و نبودشان دیگر واضح نیست.
آیندهای در هالهای از بخار
آیا موج تعطیلی کافهها در شهرهای کوچک و بزرگ ادامه خواهد داشت؟ شاید. شاید هم نه. اما مسلم است که اگر تصمیمگیران اقتصادی کشور به جایگاه فرهنگی کافهها و اقتصاد ظریف پشت آن توجه نکنند با صنعتی خاموش روبهرو خواهیم بود. صنعتی که فقط فروش قهوه نیست؛ فرصتی است برای اشتغال، برای معاشرت، برای اندیشیدن.در دنیای متصل امروز، کافه فقط جایی برای نوشیدن نیست؛ نمادی است از تحولات فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی. به محاق رفتن این فضاها، چیزی بیش از تعطیلی یک مغازه و کاسته شدن از فضای عمومی جامعه است.