قتل پیرزن تنها بهسبک داستان جنایت و مکافات
روزنامه هفت صبح | ظرف چند ساعت راز قتل پیرزن تنها برملا شد و قبل از اینکه حمید بتواند طلاهای خونآلود را صرف پرداخت بدهیهایش که به دلیل شرایط کرونا تلنبار شده بود بکند دستبند بر دستانش خورد و با سردی میلههای زندان آشنا شد. او برای اولین بار پیر زن را در خیابان دیده بود که برای حمل خریدهایش نیاز به کمک داشت و از حمید کمک خواسته بود، غافل از آن که حمید به جای فرشته نجات، فرشته مرگش خواهد شد.
حمید ۲۲سال داشت و هم محلهای پیرزن بود. اگرچه تا به حال او را ندیده بود. وقتی پیرزن کمک خواست قبول کرد و خریدهایش را تا منزل پیر زن برایش برد و آنجا بود که متوجه برق طلاهای پیرزن که به خودش آویخته بود و اشیا قیمتیای شد که او در منزلش داشت. پیرزن از حمید تشکر کرد و حمید بعد از گذاشتن خریدها در آشپزخانه از آنجا خارج شد و ولی نتوانست از فکر اشیا گرانقیمت، گردنبند و انگشتر و النگوهای پیرزن بیرون بیاید.
وقتی به یاد بدهکاریهایی افتاد که در ۲۲سالگی گریبانش را گرفته بود و اینکه با فروش آن اموال به راحتی میتوانست بدهکاریهایش را تسویه کند وسوسه شد. فکر به دست آوردن اموال پیرزن مثل خوره به جان حمید افتاد و آنقدر این فکر در سرش چرخید و چرخید که وقتی به خودش آمد دید دوباره جلوی در خانه پیرزن ایستاده و زنگ در را میزند. صدای پیرزن را شنید که گفت: بله؟ حمید جواب داد بیزحمت در را بزنید، مادرم برایتان غذا فرستاده است و پیرزن بیخبر از آنچه در سر حمید میگذشت در را برایش گشود و حمید وارد شد.
صدای پیرزن را از آشپزخانه شنید که او را دعوت میکرد تا به آشپزخانه بیاید. به سمت آشپزخانه رفت. پیرزن داشت برایش چای میریخت با خودش فکر کرد نباید فرصت را از دست بدهد و قبل از اینکه پیرزن فرصت کند سر برگرداند و توی چشمهایش نگاه کند با ماهیتابه ضربهای به سر پیرزن زد. پیرزن با همان ضربه به زمین افتاد و بعد خواست برخیزد که حمید چاقوی میوه خوری را برداشت و چند ضربه به گردن پیرزن زد و در میان تقلاهای پیرزن برای نجات خود مجبور شد دست پیرزن را گاز بگیرد و خودش را از میان دستان بی رمق او برهاند.
به سرعت طلاهای پیرزن را از دست و گردنش جدا کرد و در جیب گذاشت. حالش بد بود و نمیتوانست درست فکر کند. تنها چیزی که به ذهنش رسید این بود که دستگاه دی وی آر دوربین مداربسته آپارتمان مقتوله را با خود ببرد. پیرزن در خون خود کف آشپزخانه رها شده بود. چندی نگذشته بود که پسرش از راه رسیده و با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ تماس گرفته بود.
کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل حاضر شدند. با بررسی شواهد و مدارک موجود و تحقیقات میدانی و سوال از همسایهها که پیرزن را به خوبی میشناختند متوجه شدند که جوانی حدود ۲۲ ساله در آن روز دو بار به منزل پیرزن مراجعه کرده است. همان جوانی که تازه به آن محله اسبابکشی کرده بود. خیلی زود حمید دستگیر شد. او با توجه به اظهارات ضد و نقیضش به اداره دهم منتقل شد و ظرف چند ساعت راز قتل پیرزن برملا شد.
آن هم قبل از اینکه حمید بتواند طلاهای خون آلود را صرف پرداخت بدهیهایش بکند دستبند بر دستانش خورد و با سردی میلههای زندان آشنا شد .حالا پسر مقتول درخواست قصاص برای حمید دارد و او با ۲۲ سال سن در زندان منتظر برگزاری دادگاهش است. برای وسوسهای که در یک لحظه زندگیاش را تباه کرد.