یک شعر، یک صدا | شعری از مجموعه غزل نیزن

شعری از مجموعه غزل نیزن از مریم آرام است
خزان وزیده، باغ را به تازیانه مىزند
امید سبز سرکشم ولى جوانه میزند
بهار اگرچه رفته است و برنگشته سالهاست
به خاطر جوانهها سرى به خانه مىزند
بگیر دست هر درخت خواب برگ دیده را
که نبض باغ یخزده به این بهانه مىزند
اگرچه دست دوست را نشانهاى نمانده است،
هنوز زلف بید را نسیم شانه مىزند
کلاغها اگرچه باغ را احاطه کردهاند،
هنوز باغ غم زده، دم از ترانه مىزند
زمانه را امان مده، مرا به او نشان مده،
به دست او کمان مده، که او خطا نمىزند...
.
.
.
مریم آرام