اخوان، فروغ و شاملو؛ ادامهدهندگان راه نیما
حمیدرضا شکارسری میگوید که اثر نیما یوشیج تنها محدود به زمان خودش نبود و شاعران بعدی مسیر شعر نو را شکل دادند
هفت صبح، فاطمه برزویی| پاییز سال ۱۲۷۶خورشیدی در مازندران، نیما یوشیج به دنیا آمد؛ شاعری که با ورودش به دنیای شعر، مسیر ادبیات فارسی را برای همیشه دگرگون کرد. او در ۱۲سالگی همراه خانواده به تهران رفت و در آنجا زبانهای فرانسه و عربی را آموخت. آشنایی نیما با ادبیات فرانسه و تشویق استادش، نظام وفا، افق تازهای پیش روی نیما گشود و زمینه کشف سبکی نو در شعر فارسی را فراهم کرد؛ سبکی که سنت را میشناخت و در عین حال نوآوری و زبان تازهای را وارد شعر میکرد.
تاثیر نیما یوشیج تنها محدود به دوران خود نبود؛ شعر نو او مسیر شعر معاصر را شکل داد و نسلهای بعدی شاعران فارسی، از اخوان ثالث و فروغ فرخزاد گرفته تا شاملو و سهراب سپهری، از میراث نیما بهره بردند. در این شماره، برای بررسی عمیقتر جایگاه نیما در شعر فارسی و تاثیرش بر نسلهای بعد، با حمیدرضا شکارسری، شاعر، پژوهشگر، نویسنده و منتقد ادبی گفتوگو کردیم.
نوآوری در امتداد سنت
حمیدرضا شکارسری معتقد است چهرههای بزرگ در تاریخ شعر، جریان ادبیات را به قبل و بعد از خود تقسیم میکنند. او میگوید: «این چهرهها با زبان و بیان تازهای وارد شعر میشوند و مسیر آن را تغییر میدهند؛ مثل لولاهایی که شعر پیش از خود و شعر پس از خود را به هم متصل میکنند.» به باور این شاعر، نوآوری در شعر بدون شناخت سنت ممکن نیست و شاعر پیشرو سنت را میشناسد و با آن زندگی میکند. اگر هم از آن فاصله میگیرد، این تصمیم آگاهانه و سنجیده است.
شکارسری با اشاره به نیما یوشیج، او را نمونه کامل چنین شناختی میداند: «نیما فقط شاعر نبود، پژوهشگری بود که سنت شعر فارسی را عمیقا میشناخت و در کنار آن با ادبیات روز جهان هم آشنا بود. همین تلفیق، شعر او را یگانه کرد. نیما نه در برابر سنت که در امتداد آن ایستاده است. او مسیر شعر فارسی را ادامه داد. به همین دلیل، باید نیما را ادامه منطقی شعر فارسی دانست، نه نقطه گسست آن.» این شاعر باور دارد که نیما یوشیج با تغییر نگاه به زیباییشناسی شعر فارسی، مسیر تازهای در شعر معاصر گشود.
نیما بهتدریج از تقارن و توازن سنتی شعر فاصله گرفت؛ ابتدا تقارن را کنار گذاشت و توازن را حفظ کرد. خود نیما میگوید این تنها کار او نیست اما گامی بزرگ برای نزدیک کردن شعر به دکلماسیون طبیعی، یعنی گفتار طبیعی انسانها، محسوب میشود. او توضیح میدهد که منظور نیما از «دکلماسیون طبیعی» و «دنیای باشعور(طبیعی) آدمها» نزدیک کردن زبان شعر به زبان روزمره است: «شعر باید همانطور گفته شود که ما در زندگی حرف میزنیم؛ با همان موسیقی و همان لحن. نیما میخواست شعر از تصنع و قالبهای منجمد سنتی فاصله بگیرد و به زبانی زنده و انسانی برسد.»
انقلاب نیما در شعر فارسی
شکارسری در ادامه بر جنبه پژوهشگرانه شخصیت نیما تاکید میکند: «نیما علاوه بر شاعری، محقق و نظریهپرداز هم بود. او با شناخت عمیق از سنت شعر فارسی و آگاهی از ادبیات روز جهان، نظریهای تازه بنا کرد و سالها برای گسترش آن کوشید. از «ققنوس» به بعد، ترکیبی متعادل از شاعر و منتقد را در او میبینیم؛ شاعری که هم مینویسد و هم اندیشهاش را صورتبندی میکند.»
پیش از نیما، شاعرانی مانند تقی رفعت و میرزاده عشقی تلاشهایی برای نوگرایی در شعر فارسی انجام دادهاند، تفاوت اصلی در تداوم و انسجام فعالیتهای نیماست. نظریههای او بهطور پیوسته توسعه یافت و نیما بر آن پای فشرد، امری که باعث شد شعر نو فارسی از مرحله تجربه به مرحله نظریه و مکتب برسد.
این شاعر نیما را شخصیتی متعادل میبیند: « او کارش را کاملا از سنت جدا نمیکند و با حفظ پیوند منطقی با آن، همزمان مسیر نوآوری خود را دنبال میکند. همین تعادل میان شاعر و پژوهشگر، باعث شد نیما به «پدر شعر نو فارسی» تبدیل شود.» شکارسری به پیشینه نوگرایی پیش از نیما هم اشاره میکند: «خانم شمس کسمایی نوشتههایی دارد که به قالب نیمایی نزدیک است. ابوالقاسم لاهوتی نیز در ترجمههایش قالب نیمایی را بهوضوح ارائه میدهد. حتی کسانی مانند یغمای جندقی و اخوان ثالث نیز به قالب نیمایی نزدیک شدهاند، اما نکته مهم آن است که کسی که برای این حرکتها نظریه نوشت و شعر نو ساخت، نیما بود.»
شعر نیمایی؛ میراثی که پایدار ماند
اثرات نیما یوشیج صرفا محدود به زمان خود نبوده و شعر نو فارسی را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرده است. جریان شعری که پس از او شکل گرفت، محدود به چند شعر نبود و حتی بر شاعران سنتگرا نیز تاثیر گذاشت، امری که موجب شده میراث او پایدار و موثر باقی بماند. بعد از نیما، خیلی از شاعران ابتدا به سبک او تمایل نشان دادند و به قالب نیمایی پرداختند اما خیلی زود هم فاصله گرفتند. با این حال، شاگردان و همراهانش جریان شعر نیمایی را به یک جریان قدرتمند ادبی تبدیل کردند:«اخوان ثالث پیرو نیما شد و شعر نیمایی را به تکامل رساند.
شعرهای نیمایی اخوان بسیار پختهتر از شعرهای نیماست، چون او با دقت به این سبک نگاه کرده و آن را توسعه داد. فروغ فرخزاد هم گفته است که اولین تاثیرات شعری خود را از نیما گرفته و شاملو تا پایان عمر شعر نیمایی میسراید. حتی در آخرین کتابش، «حدیث بیقراری ماهان»، نمونههایی از این سبک دیده میشود. حتی تصویری از سهراب سپهری بدون قالب نیمایی قابل تصور نیست.»
این شاعر توضیح میدهد که اگر نیما نبود، نوآوریهای شاعران بعدی هم شکل نمیگرفت: «نیما قدم اول را برداشت، تقارن را به هم ریخت و زمینه را فراهم کرد تا کسی مثل شاملو بتواند توازن را هم کنار بگذارد. شاعران بعدی، از جمله کسانی که تحت تاثیر شاملو بودند، حتی زبان سنتی شعر فارسی را کنار گذاشتند. میتوان این مسیر را مثل پردههایی دید که هر شاعر آنها را کنار میزند و روی تازهای از شعر فارسی را نشان میدهد؛ نیما یک پرده، شاملو یک پرده دیگر، احمدرضا احمدی پرده دیگری تا چهرههای جدید شعر معاصر ظاهر شوند.»
حمیدرضا شکارسری مجموعهای شعر دارد که کاملا در قالب نیمایی سروده شده و دهها مجموعه دیگر که در قالب نو خلق شدهاند، تحت تاثیر جریان شعری نیما به وجود آمدهاند: «بدون نقش نیما، این آثار هرگز شکل نمیگرفتند و بنابراین میتوان گفت که نسلهای بعدی شعر فارسی، بهویژه شاعران معاصر، مدیون نیما و انقلاب شعری او هستند.»