برداشت شخصی از متن حق کارگردان است

در پروسه انتخاب بازیگر، مشکلات و حواشی عجیبی داشتم اما...
هفت صبح، سهیلا انصاری| اگر یکی از این شبها به بوتیک هنر ایران سر بزنید، میتوانید در سال شماره 7 این مجموعه، تماشاگر نمایش «جوادیه» به نویسندگی کهبد تاراج و کارگردانی احمدرضا حجارزاده باشید. حجارزاده، بعد از سابقه مطبوعاتی، تجربه کارگردانی چند فیلم کوتاه و نمایشنامهخوانی، نخستین نمایش خود را روی صحنه آورده است.
حجارزاده که بعد از بیش از دو دهه آرزوی ورود به تئاتر سرانجام در مقام کارگردان به این عرصه وارد شده از راهی که از خبرنگاری تئاتر آغاز شد و تجربه کارگردانی در فیلم کوتاه داشت، میگوید. او متنی را روی صحنه میبرد که پیشتر بر صحنه رفته است، اما او با دید شخصی سراغ داستان «جوادیه» میرود. حجارزاده تاکید میکند با اجازه نمایشنامهنویس برداشت شخصیای از داستان داشته که با آنچه پیشتر دیده شده متفاوت است.
چطور شد به عرصه تئاتر وارد شدید؟
من از سالها پیش آرزوی ورود به تئاتر داشتم اما نه به عنوان کارگردان، بلکه همیشه میخواستم بازیگر تئاتر شوم. ولی به جای این دو رشته، به لطف یکی از نمایشنامهنویسان و کارگردانان مطرح تئاتر، سر از خبرنگاری تئاتر درآوردم. با این وجود همیشه گوشه ذهنم بود که روزی سراغ اجرا بروم.
کارگردانی را انتخاب کردم، چون همیشه در زندگیام از خلق و عرضه کردن هنر لذت بردهام. در دهه نود، چند فیلم کوتاه ساختم و از جشنوارههای داخلی جوایزی بردم اما کارگردانی تئاتر، مقوله دیگری بود. چون تحصیلات مرتبط با تئاتر نداشتم و میخواستم همهچیز را به شکل خودآموز و تجربی پیش ببرم، برای شروع چند متن مورد علاقهام را به صورت نمایشنامهخوانیهای محدود روی صحنه بردم.
از جمله نمایشنامههای «کبوتری ناگهان» محمد چرمشیر،«پینوکیو میخواهد بمیرد» داریوش رعیت و «دلم قهوه میخواد» نوشته خودم که اقتباسی از یک متن فرانسوی بود. این اجراهای محدود نسبتا موفق بودند و شجاعتم را برای شروع یک کار صحنهای بیشتر کرد.
چه کسی یا تجربهای بر اولین تجربه کارگردانیتان تأثیر گذاشته است؟
بیش از دو دهه تماشای تئاتر و حضور در کنار گروههای تئاتری، قطعا نکتههایی به من آموخته که از آنها استفاده کردهام. سبک کار برخی کارگردانهای تئاتر را دوست دارم و سعی کردم کارم را تحت تاثیر آنها پیش ببرم. البته زندگی شخصی و اجتماعیام، به خصوص در سالهای اخیر الهامبخش سبک و تفکر و نگاهم در تئاتر بوده است. اگر بخواهم ویژگی شاخصی را به سبک کارگردانیام نسبت دهم، میتوانم بگویم سبک رئالیستی و شبیهسازی زندگی واقعی روی صحنه، بیش از هر چیز مورد علاقه و توجه من است.
چه چیزی شما را جذب داستان یا متن نمایش «جوادیه» کرد؟
من هیچوقت متن اصلی نمایشنامه «جوادیه» را نخوانده بودم اما اجراهای متعددی را که از متن کهبد تاراج روی صحنه رفته، دیده بودم و خیلی دوست داشتم. همیشه دلم میخواست چنین متنی بنویسم و کارگردانی کنم یا دستکم همین متن را از منظر خودم روی صحنه ببرم.
آنچه در این نمایشنامه بیش از هر چیز من را مجذوب خود کرد، روایت آدمها از زندگی در محلهای قدیمی و اصیل است که شاید مشابهاش را به شکلی دیگر در محل تولد و رشد خودم تجربه کرده بودم. آدمهای این نمایشنامه هر کدام به نحوی برای من آشنا و ملموس و باورپذیرند.
من زبان و فرهنگ شهرام را به خوبی درک میکنم وقتی که میگوید «من نه لاتم، نه الوات. کاسبم، کاسب»، یا وقتی مرجان از علاقهاش به شعر و کتاب میگوید، انگار خودم را در قالبی دیگر میبینم. علاقهمندی سیامک به سینما و فیلمهای پیش از دهه شصت، از کودکی تا امروز همیشه همراهم بوده، در مقطعی من هم به باورهای مذهبی سیفالله پایبند بودم. همه این ویژگیها، من را به کارگردانی متنی که بیشترین شباهت را به سبک زندگی خودم داشت، ترغیب کرد.
فرآیند انتخاب بازیگران و همکاری با آنها چگونه بود؟
در پروسه انتخاب بازیگر، مشکلات و حواشی عجیبی داشتم اما درنهایت به ترکیبی رسیدم که به نظرم ایدهآل و قابل قبول است. ابتدا از بازیگران متعددی دعوت کردم و تست گرفتم، هیچکدام در نقشهای پیشنهادیام نمینشستند. حتی اشتباه کردم و به خانم گمنامی که سررشتهای از هنر و بازیگری نداشت و فقط به بازی علاقهمند بود، نقش مرجان را سپردم. حاصل این اعتماد، حدود چهارماه تمرین بینتیجه بود که فقط باعث اتلاف وقت من و سایر اعضای گروه شد. سرانجام با مرور نمایشهایی که دیده بودم، بازیگران دلخواهم را پیدا کردم.
تفاوت اجرای شما از «جوادیه» با اجراهای قبلی چیست؟
از نویسنده نمایشنامه مجوز گرفتم که برداشت خودم را از متن روی صحنه ببرم. ضمن اینکه دو مورد از اجراهایی که قبلا از این نمایشنامه دیده بودم، فضایی کمدی داشتند ولی نگاه من به متن جوادیه، تراژیک بود و میخواستم غم نهفته در شخصیتها و سرنوشتشان را به نمایش بگذارم.
چقدر به اقتباس و تغییر متن اصلی اعتقاد دارید و در «جوادیه» تا چه حد این کار انجام شد؟
با اقتباس ادبی در سینما و تئاتر موافقم و آن را بسیار ضروری میدانم اما برخلاف اغلب کشورهای دنیا، متاسفانه رد پای اقتباس در سینما و تئاتر ایران خیلی کمرنگ است. گرچه تئاتر خوشبختانه از موهبت ادبیات نمایشی برخوردار است که تا حدودی جای خالی اقتباس ادبی را پر میکند.
جدای از اقتباس به نظرم هر کارگردانی وقتی تصمیم به اجرای نمایشنامه نویسنده دیگری میگیرد، حق دارد برداشت و نگاه شخصی خود را از آن متن روی صحنه ببرد و قضاوت را به منتقدان و تماشاگران بسپارد. نمونه بارزش نمایشنامه مشهور «هملت» اثر ویلیام شکسپیر که در جهان بارها روی صحنه رفته و هیچکدام شبیه یکدیگر نبودهاند.
برای نمایشنامه «جوادیه» هم از نویسنده برای اجرایی همخوان با خوانش شخصیام اجازه گرفتم. با اینحال تغییرات زیادی در متن اصلی ایجاد نکردیم، جز چند جمله کوتاه که به ضرورت بازبینی مرکز هنرهای نمایشی حذف شد و صحنههایی را هم مرتبط با روح کلی اثر و برای جذابیت نمایش به آن افزودیم.
مواجههتان با نقدهای مثبت و منفی چه تاثیری بر کارهای بعدی دارد؟
من سالهاست به تماشای نمایشها مینشینم و بیتعارف و منصفانه نقدشان میکنم، پس انتظارش را داشتم که دیگران نمایشم را نقد کنند. من همانقدر که از یادداشتهای مثبت خوشحال میشوم، نقد منفی و منصفانه را میپذیرم و از آن میآموزم.
مهمترین پیام یا احساسی که امیدوارید مخاطب با خود از سالن «جوادیه» بیرون ببرد، چیست؟
دوست داشتم تماشاگر پس از تماشای «جوادیه»، تا مدتها درگیر سرنوشت تلخ شخصیتها باشد و به آنها فکر کند. اما در روند تمرین، ماجراهایی پیش آمد که نمایش «جوادیه» را برخلاف میلم به سمت کمدی ناخواسته برد. با اینحال گمان میکنم تماشاگران هنوز آن سرنوشت تلخ کاراکترها را دریافت میکنند. پیام روایت ما تفاوت برخورد نسلها با ظلم و گرفتاریهایی است که مقابلشان قرار میگیرد؛ به نظرم نمایش این پیام را به مخاطب منتقل میکند.