کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۹۶۴۰۳
تاریخ خبر:

صد سال در‌سایه‌ واژه‌ها؛ خاموشی استاد ترجمه

صد سال در‌سایه‌ واژه‌ها؛ خاموشی استاد ترجمه

نگاهی به زندگی و میراث‌حسن‌ کامشاد که ترجمه را به آفرینش بدل‌ کرد

هفت صبح| حتی اگر بخواهیم با عینک واقع‌بینانه به عمر صدساله‌ حسن کامشاد نگاه کنیم، باز هم در لحظه‌ وداع با او احساس می‌کنیم سایه‌ بلند یکی از آخرین نسل‌های طلایی روشنفکری و فرهنگ‌ورزی ایران را از دست داده‌ایم. مردی که هرگز ادعای شهرت نداشت، اما هر جا نامش در میان بود، احترام و وثوقی بی‌بدیل را همراه می‌آورد؛ انگار سال‌ها با طمأنینه در حاشیه ایستاده بود تا همگان مسیر خود را بیابند، اما وقتی آرام از میان‌ ما گذشت، فهمیدیم بی‌سروصدا روحی سترگ را از دست داده‌ایم.

 

حسن کامشاد، با آن چهره‌ آرام و متواضع، داستان زندگی‌اش از همان کودکی در اصفهان آغاز شد، جایی که سرنوشت او می‌توانست به راحتی در کوچه‌پس‌کوچه‌های بازار و تجارت پوست و روده پدرش گم شود، اما چیزی در درونش آرام نمی‌گرفت؛ چیزی که حتی بوی تند مغازه پدر را تحمل‌ناپذیر می‌کرد و او را، شاید ناخودآگاه، به سمت بوی کاغذ و مرکب کتابخانه‌ها کشاند. اگر دایی‌اش نبود، شاید امروز از کامشاد تنها نامی در دفتر تجار اصفهان باقی مانده بود. اما این دایی، که خود سردبیر نشریه‌ای فرهنگی بود، نردبانی شد تا کامشاد نوجوان بتواند از دیوار بلند جهل و جبر زمانه بالا برود.

 

مدرسه‌ ادب، شاید سرآغاز راهی بود که قرار بود به کمبریج ختم شود؛ جایی که پسر جوان اصفهانی در میان دیوارهای سرد و صامت هنرستان صنعتی نفسش به شماره افتاده بود، ناگهان با آغوش باز معلمان و دوستانی کتاب‌خوان و اهل فکر روبه‌رو شد و در آن جمع، اندک‌اندک زبانی تازه برای گفت‌وگو با جهان کشف کرد: زبان ادبیات. آشنایی با شاهرخ مسکوب، آن دوست و همکلاسی کم‌نظیر، این مسیر را پخته‌تر کرد؛ دوستی که هم رفیق سال‌های نوجوانی بود و هم رفیق عمر و شریک فکر و دغدغه باقی ماند، تا روزی که مسکوب چشم بر جهان فروبست.

 

مسیر حسن کامشاد، مثل همه‌ فرزندان نسلی که امید را در سیاست و روشنفکری جست‌وجو می‌کردند، از دانشگاه تهران و فضای ملتهب حزب توده گذشت، از تبعیدهای ناخواسته، ترس و اندوهِ سال‌های پس از کودتا و در ادامه راهش به دانشگاه کمبریج کشیده شد؛ جایی که دیگر نه شاگرد، که استاد زبان فارسی بود، معلمی که قرار بود برای همیشه پلی میان جهان ایرانی و مغرب‌زمین باشد. انگار روزگار خودش را موظف می‌دانست که این مرد را میان کتاب‌ها و آدم‌ها، میان ایران و جهان، همیشه در رفت‌وآمد نگه دارد.

 

وطنش اما نه لندن بود و نه کمبریج. هر چند سال‌های بازنشستگی‌اش در پایتخت انگلستان گذشت، اما ریشه‌اش همچنان در خاک اصفهان و در جانِ زبان فارسی باقی ماند. حسن کامشاد، بی‌هیاهو و آرام، پرچم ساده‌نویسی را در دست گرفت و ترجمه را نه فقط حرفه، ماموریت اخلاقی خود دانست: زبانی که برای او باید شفاف، بی‌پیرایه و قابل‌فهم باشد، حتی اگر با این سادگی خشم برخی محافظه‌کارانِ ادب را برانگیزد. او ترجمه را «آفرینندگی» می‌دانست، نه بازی با واژه‌ها و همیشه معتقد بود تا وقتی می‌شود ساده نوشت، چرا باید بیهوده بر کلمات غبار پیچیدگی نشاند؟

 

نگاهی به آثار او کافی‌ست تا بفهمیم چه میراثی برایمان به جا گذاشته است. از ترجمه‌ شاهکاری چون «دنیای سوفی» که راه فلسفه را برای نوجوانان ایرانی هموار کرد، تا «تاریخ چیست؟» و «قبله‌ عالم» که تصویر تازه‌ای از تاریخ و جامعه به دست می‌دهد. آثارش همیشه با همان زبان روان، دقیق و عمیق ارائه شد؛ بی‌آنکه خواننده در دام غرابت یا کج‌فهمی بیفتد. رساله‌ دکترای او، «پایه‌گذاران نثر جدید فارسی»، هنوز از معتبرترین منابع در شناخت دگردیسی نثر معاصر ایران است.

 

اما شاید بزرگ‌ترین یادگار او نه همین کتاب‌ها که منش و سلوکش باشد: صداقت، بی‌ادعایی و پشتکار در جست‌وجوی معنا. کامشاد با زندگی و آثارش به ما یاد داد که فرهنگ، پیش از هر چیز، نتیجه‌ عشق بی‌چشم‌داشت به دانایی و گفت‌وگوست.

 

و امروز، وقتی خبر درگذشتش در لندن را می‌خوانیم، باید باور کنیم که حسن کامشاد، فراتر از هر ترجمه و تالیف، معنای حقیقی یک روشنفکر ایرانی بود؛ مردی که خاموشی‌اش هم، چون قلمش، آرام و بی‌ادعاست، اما حضورش، بی‌تردید، در تار و پود زبان و فرهنگ ما تا سال‌ها خواهد ماند.

 

برای پیگیری اخبارفرهنگیاینجا کلیک کنید.
کدخبر: ۵۹۶۴۰۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر