برای «بوشهر»، مردماش و جشنوارهای که صدای موسیقی این دیار است «کوچه» در کوچه نماند

حمیدرضا محمدی: «سی «بوشِر» هیچکه دِلش مثلِ مو غمگین نبیده.»
سیدجعفر حمیدی | «بوشهر» هم بسان جوانیست پرشر و شور و هم پیرمردی را میماند که خسته از دنیا در گوشهای و کنجی برای خودش خزیده و لمیده. احوال این دیار سخنی دیگر است. آدم را جذب میکند. همهاش جملگی جاذبه است. وقتی در کوچهپسکوچههای آن چهار محله سنتی؛ کوتی (شیخ سَعدون)، شَنْبِدی (آلعُصْفور)، بهبهانی و دهدشتی قدم میزنی، سنگفرشها، درها، پنجرهها، خانهها آدم را حالیبهحالی میکند. آدمهایش گرمای عجیبی دارند. از بس که این دریانشینان دریادلاند. محال است با یک بوشهری مؤانست و مجالست بورزید و مجذوباش نشوید. این خطه همهاش مهر است و مدارا. لطف است و محبت. غریبهای اگر بر آن فرود آید و ورود کند، غریب نمیماند که این شهر، شهر غریبنوازی و غریبنوازان است و هر غریبی، قریب میشود. اهالی این سامان، تازهواردان را نیکو مینوازند. کسی از این شهر، دلشکسته بیرون نمیرود. غالبه و قاطبه مردم گرماند و گیرا. شیریناند و صمیمی. همنشینی با آنان سرشار از خوشوقتی است و خوشبختی. همسفرهشان اگر شوی، با قلیهماهی و لخلاخ و دال عدس و قیمه بوشهری نمکگیرتان میکنند.
حالا اما خبر رسیده فستیوال «کوچه» که پیشتر لغو شده و آن همه شور و شوق برای یک همنشینی موسیقایی را به محاق برده بود، قرار است دوباره برپا شود و خنده را به روی لبان بوشهریان نشانده است و این مردم میروند تا خود را برای یک جشن تمامعیار (از پنجم تا دهم اردیبهشت که مختوم به روز خلیجفارس هم میشود) مهیا کنند و اسباب و اثاث میزبانی و پذیرایی فراهم کنند.
بوشهریها ولی اگرچه نرماند و ملایم اما سرسختیشان مثالزدنی است. خاصیت جنوب اصلاً همین است. در عین خونگرمی و مهماننوازی، خم به ابرو نمیآورند و همین هم توش و توان و تاب و طاقتشان را فزونی بخشیده است. بوشهریها بزرگتر از این حرفها هستند. مخلص کلام؛ بوشهر شهر بیغروب است، شهر بیپایان.
آنان در برهههای گونهگون تاریخی، از مشروطه و جنگهای جهانی تا دفاع مقدس، آنچه را که بر ذمه داشتند به وطن ادا کردهاند و ایران بیهیچمداهنه مدیون و مرهون آنان است.
حالا شاید وقت آن باشد که حتی با وجود برپایی «کوچه»، نزد صیادی و ملاحی برویم تا برایمان نِیمه بخواند یا بهسوی پیری بشتابیم و پای شروهخوانیاش بنشینیم یا سری به کوچة حاجرئیس بزنیم و خیامخوانی بشنویم.
بوشهر هنوز و همچنان، و تا همیشه، برای ما حرف گفتنی و شنیدنی زیاد دارد. اصلاً مگر میشود تساهل و تسامح اهالی بوشهر را که در آن اسوه و نمونهاند، مشمول نسیان کرد.
هرچند آنانی که ابتدا این جشنواره را فسخ کردند، عاطل و باطل و هرز و مهمل گمان میکردند که کامیاب بودهاند و توانستهاند بر کوچه گرد فراموشی بنشانند.
اما همهمان میدانیم و از یاد نمیبریم که «کوچه» در کوچه نمیماند و خبر برگزاریاش نشان داد، که نماند.
به قول احسان عبدیپور؛ «به بوشهر که فکر میکنم از درون منبسط میشوم. ما روی شیارهای خورشید شَروه میکشیم. مثل مومیایی که تن را از فساد میرهاند، میرقصیم و مثل باد که جایی جایش نمیشود، نفسهای آهدارمان را در شوریِ آب خالی میکنیم با غوصی در اعماقِ شورِ آب. جنوب مگر چه دارد جز اندوه و رقص. از غمِ زیاد است که میرقصیم.»