سوزِ استخوانسوزِ غربت | داستان غربتنشینها و این زنان خاص
سریال «غربت» در حالی به پایان رسید که زاویه نگاه آن به موضوع حاشیهنشینی و هشدارهایی که در خود دارد، قابل تامل است
هفت صبح| پرونده «غربت» پس از 13 قسمت بسته شد و روز گذشته همزمان با پخش آخرین قسمت از این سریال، مخاطبان پی به فرجام قصه و شخصیتها بردند. امیر پورکیان، نویسنده و کارگردان سریال، در تجربهای متفاوت از اثر قبلی خانگی خود یعنی «ممنوعه» دست روی سوژهای اجتماعی گذاشت و دوربین را به سمت حاشیهنشینان برد. «غربت» محصول نماوا است که به تهیهکنندگی صادق یاری تولید شد و البته در همان قسمتهای ابتدایی مصون از حاشیه نماند و در نهایت با کمی جرح و تعدیل رفع توقیف شد.
مورد اول| داستان غربتنشینها
موضوع حاشیهنشینی پیشتر دستمایه روایت آثار نمایشی شده است. «غربت» اما موضوع را بسط داد و در عین حال به آدمها و خلوتشان نزدیک شد. قصه با یک مقدمه طولانی کلید خورد و اغلب شخصیتها و مسائلشان به مخاطب معرفی شد و پس از آن نوبت به مرور موقعیت و سرنوشتشان در گوشهای متروک از پایتخت رسید. تفاوت اصلی «غربت» با سایر آثار این بود که زمینههای شکلگیری خلافکاری را بدون خلل به قصه اصلی، به تصویر کشید.
مثلا در قسمت آخر فری چزی (مهدی حسینینیا) اشارهای کوتاه به یتیم بودن خود کرد و از محیطی که در آن بزرگ شده بود گفت. جایی که آدمها را به سمت درندهخویی سوق میدهد و نبود سایه محبت و تربیت پدر و مادر، از انسان ممکن است حیوان بسازد! در این جغرافیا، فرهنگی غلط حکمفرما است که با پند و تهدید اصلاح نمیشود. برای حاشیهنشینهای سریال «غربت» فقط آرمانشهر و خوشبختی مهم بود؛ پس مهم نبود که به نذورات مردم در کمیته امداد دستبرد بزنند.
یا برخی برای پول بیشتر سراغ آدمکشی و خیانت بروند... سریال بیآنکه رو به مستقیمگویی بیاورد، آینهای مقابل چشم مخاطبان قرار داد که عواقب فقر و حاشیهنشینی در آن به وضوح روشن بود. با این روش، گاه جذابیت روایت، فدای تلنگرها میشد؛ چون اصل حرف کام را تلخ میکرد و به نظر گریزی جز این شیوه برای انتقال مفهوم نبوده است. هرچند سکانسهای زیادی در «غربت» وجود دارد که مخاطب را هیجانزده میکند؛ مثل ماجرای سرقت، تعقیب و گریز قسمت آخر، افشای رازهای مگو و... .
مورد دوم| این زنان خاص
مشخصه بارز «غربت» سهمی است که کارگردان به زنان اختصاص داد. کسانی که عامل حرکت مردان بودند؛ چه در مسئله سرقت از کمیته امداد و چه در ماجراهای زندگی یومیه. مثلا ماهرخ (ستاره پروین) شخصیت لات و لایعقل ادی مورفی (شهاب مظفری) را متحول کرد. یا احلام (ستایش رجایینیا) همان کسی بود که باعث شد فری چزی (مهدی حسینینیا) سودای رفتن از ایران و ساختن دنیایی رویایی با معشوق داشته باشد.
در نهایت اما احلام چون دید فری همچنان آداب رفاقت و انسانیت را رعایت نمیکند، او را از محبتی ساده دریغ کرد. در لحظه گیر افتادن فری میان ماموران، او فقط میخواست یک کلمه از زبان معشوق بشنود: «دوستت دارم». احلام اما به درستی، از این جمله دریغ کرد و انگیزه فری برای زندگی به پایان رسید. از این دست موقعیتشناسی زنانِ «غربت» زیاد است و مهمترین ویژگی، احترامی است که سریال برای جایگاه زن دارد.
مورد سوم| یک ژانر مهجور
سریال «غربت» را میتوان جزو تازهترین تلاشها برای احیای ژانر اجتماعی در سریالهای خانگی قلمداد کرد. بار دیگر ثابت شد که میتوان از محبوبیت آثار پلتفرمها برای سرگرم کردن مخاطب و دادن هشدارها بهره برد. «غربت» در کنار تلنگر نسبت به پدیده حاشیهنشینی، نهیب میزند که اگر جلوی آن گرفته نشود، دود به چشم کل جامعه میرود و مگر اخبار حوادث چیزی جز این موضوع را عیان میسازد؟ وانگهی، مگر گسترش فقط و نابرابریهای اجتماعی نتیجهای جز سقوط اخلاق و انسانیت و گسترش حاشیهنشینی دارد. این پیامهای سریال چیزی نیست که بتوان ساده از آنها عبور کرد.
مورد چهارم| حکایت ادامه دارد
وحیده (ترلان پروانه) از منجلاب نجات مییابد و معلم میشود و در عین حال دخترک بی پدر و مادر محله غربت را بزرگ میکند. این وجه از سریال را میتوان نور امید دانست اما در همین قسمت پایانی «غربت»، زنی نشان داده میشود که به جای زندگی در جایی به نام غربت حالا در شهر میچرخد و سوار ماشینها میشود و... گویی قصه ادامه دارد؛ قصهای که ریشهاش به فقر، حاشیهنشینی، بیتوجهی جامعه و اهمال برخی مسئولان و امثالهم برمیگردد.