سویههای تاریک و روشن پرونده کوین اسپیسی و «کنسل کالچر»
باید درباره کوین صحبت کنیم
هفت صبح| برای بسیاری از علاقهمندان سینما، کوین اسپیسی یعنی یکی از بهترین بازیگران دهه 90 میلادی و البته قرن بیستویکم. مردی که دوبار برای فیلمهای «مظنونین همیشگی» و «زیبایی آمریکایی» برنده اسکار شده، با سریال «خانه پوشالی» سرویسهای استریم را به مرکز توجه، تبدیل و مدال افتخاری امپراتوری بریتانیا را از ملکه دریافت کرده بود. اما سویه تاریکی هم از کوین اسپیسی وجود داشت که یک لحظه در سال ۲۰۱۷ بیرون زد: «یک مرد قدرتمند در هالیوود که از قدرتش برای انواع و اقسام آزارهای جنسی استفاده میکند.» در روزهای اوج قدرت جنبش # میتو و پایین کشیدن هاروی واینستین، نام اسپیسی هم بهعنوان یک نفر دیگر از آزارگران هالیوودی مطرح شد.
خیلی زود نتفلیکس تمام روابطش را با او قطع کرد، نقشش از سریال محبوب «خانه پوشالی» حذف شد و حتی تمام لحظات حضورش در «تمام پولهای جهان» را به سرعت و مجددا با کریستوفر پلامر فیلمبرداری کردند. اسپیسی مردی در اوج بود که ناگهان به حضیض ذلت افتاد و نابود شد. ماجرایی که برای خیلیهای دیگر مثل هاروی واینستین و آرمی همر رخ داد و ناگهان نابود شدند.
اما این آخرین بازی اسپیسی نبود. پس از تبرئه در چندین دادگاه از جمله دادگاه شکایت آنتوی رپ بازیگر آثاری مانند «پیشتازان فضا: دیسکاوری» و دادگاهی دیگر در انگلستان، حالا فرهنگ کنسل شدن در مواجهه با اسپیسی دچار مشکلی تازه شده: اینکه بر خلاف واینستین هرگز نتوانسته او را محکوم کند اما در عین حال بسیاری از استودیوها و سرویسهای استریم هنوز حاضر به همکاری با اسپیسی نیستند. در نتیجه او در برزخی گرفتار شده که تا به حال سابقه نداشته است. اسپیسی این روزها در برنامههای تلویزیونی مختلفی حاضر میشود و از ورشکستگی و وارد شدنش به لیست سیاه هالیوود میگوید. اما دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
عواقب و منافع یک جنبش اجتماعی
حدودا 7سال پس از شکلگیری جنبش میتو، شاید بشود از منظر تحلیل و بدون جانبداری به آن نگاه کرد. جنبشی که از سال ۲۰۱۷ جریان یافت و قربانیان آزار جنسی مخصوصا در صنعت سینما از آن استفاده کردند تا مردان قدرتمندی را که سالها با قدرتشان آنها را آزار داده بودند، افشا کنند.
میتو تمام آن چیزی بود که خوشبینی دهه ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰ به ما بخشید؛ با گسترش شبکههای اجتماعی، فرصتهای بیشماری به وجود آمده بود که ضعفا بر قدرتمندان چیره شوند. یک توئیت میتوانست همانقدر قدرتمند باشد که یک پرونده افشاگرانه در مجله یا روزنامهای معتبر. تمام قیدوبندها و زنجیرهای نظامهای استبدادی و تمامیتخواه باز شده بودند و وقت تاثیرگذاری جنبشهای اینترنتی بود. بهار عربی، انقلابهای رنگی و حالا جنبش میتو نشان میدادند که اگر ماشین عدالت کُند و ناکارآمد شده، حالا ابزاری تازه برای مبارزه به وجود آمده است، مخصوصا که در حوزه آزارگری جنسی بسیاری از رفتارها در حالی که هنوز از زاویهای قانونی محسوب میشدند اما فضای ناامنی را برای زنان ایجاد میکردند.
میتو خیلی زود بُت افراد بزرگی را پایین انداخت؛ واینستین به زندان محکوم شد. جان لستر و کریس ساوینو در صنعت انیمیشن از مقام خود استعفا دادند. در سیاست جان کانیرز نماینده مجلس آمریکا، فرانک جنسون شهردار کوپنهاگ و جپ کوفود وزیر امورخارجه دانمارک مجبور به استعفا شدند. راجر آیلز مدیر قدرتمند شبکه فاکسنیوز استعفا داد و کمتر از یک سال بعد از این استعفا درگذشت. ورزش، هنرهای تجسمی، موسیقی، صنایع بزرگ، رسانه، سیلیکون ولی، دانشگاه، سیاست در آمریکا، اروپا، هند و حتی ایران تحتتاثیر این جنبش قرار گرفتند و نامهای بزرگی به عنوان آزارگر، مطرح و بایکوت شدند. میتو یک جنبش موفق اجتماعی شده بود که باعث میشد افراد قدرتمند و به طور خاص مردان قدرتمند دیگر نتوانند از جایگاه خود سواستفاده کنند. اما درست در زمانی که به نظر همه چیز در حال بهتر شدن بود، شکافهایی هم در این جنبش بیرون آمد.
پرونده جانی دپ در مقابل همسرش امبر هرد، به یکی از نقاط عطف این جنبش بدل شد. هرد مدعی شد که قربانی خشونت خانگی است. درست مثل کوین اسپیسی، با اولین شکایت شرکتهایی مثل دیزنی یا برادران وارنر روابطشان را با دپ قطع کردند تا نشان دهند که آنها هم نهادهایی در لبه جنبشهای اجتماعی هستند. اما دپ متقابلا برای اعاده حیثیت کار را به دادگاه کشاند. جامعه طرفداران پرتعداد دپ هم در این مسیر علیه هرد شدند و نهایتا در دادگاهی کاملا عمومی و با حضور رسانهها در سال 2022، دپ اثبات کرد که آزارگر نبوده و هرد به پرداخت غرامت محکوم شد. این اولین پیروزی بود که شکافی در جنبش اجتماعی ایجاد کرد.
حقیقت این بود: نظام قضایی معمولا در چنین مواردی ناکارآمد و کند به نظر میرسد اما بخشی از این ناکارآمدی و کندی به این خاطر است که باید ادله و شواهد قدرتمندی برای محکومیت فردی به تجاوز یا آزار جنسی تامین شود. آزار جنسی امری است که قربانی را به شدت از لحاظ روانی آسیبپذیر میکند و در نتیجه با کوچکترین غفلت از طرف قربانی، بسیاری از شواهد با گذر کمتر از چند هفته از بین میروند. در نتیجه بسیار سخت میشود سالها بعد، تجاوز و آزار را اثبات کرد. به این مشکل ذاتی، باید اضافه کنید که فرهنگ طرفداری در غرب هم المانی مسموم در دل خودش دارد.
موزیسینها، بازیگران، تهیهکنندگان و حتی کمدینها میدانستند که یکی از منافع معروف شدن مخصوصا در عصر پس از تلویزیون داشتن گروهی به نام گروپیها است؛ طرفدارانی سینهچاک (و عمدتا زن) که حاضرند برای گذراندن وقت در کنار سلبریتی محبوبشان هر بهایی را بپردازند. بیش از نیم قرن چنین فرهنگی بر جامعه سرگرمی غرب تسلط داشت و حالا جنبش میتو مثل یک گوی تخریب برای نابودی افرادی آمده بود که سالها طور دیگری از شهرتشان استفاده میکردند.
مشکل بسیاری از افراد مشهور این بود که میان دو فرهنگ گیر کرده بودند؛ از سویی معروف شدن به معنای آزادی بیشتر در رفتارهای جنسی بود اما حالا گروهی میتوانستند کارنامه یک فرد مشهور را با چند پست در شبکه اجتماعی نابود کنند. حتی کسانی که به واسطه شهرت حاضر به هر کاری شده بودند، وقتی دیگر نمیتوانستند به خواسته خود برسند (چه ازدواج، چه فرصت کسب شهرت یا پول درآوردن) با کمک میتو دست به ترور شخصیت میزدند. در نتیجه مثل هر پدیده دیگری با اینکه منافع بسیاری از این جنبش بیرون آمد اما کاستیهای آن هم مشخص شد.
کوین منفور؛ کوین محبوب
در میانه این جنگ فرهنگی عجیب و غریب، کوین اسپیسی به نمادی بدل شد که تمام این جنبهها را در خود داشت. اسپیسی به گفته خودش برای دههها تلاش کرده بود از هرگونه افشای اطلاعات زندگی شخصی خود دوری کند. بخش اعظمی از آن بهخاطر رازی بود که حالا کاملا آشکار شده؛ اینکه اسپیسی در حقیقت دگرباش بوده! اسپیسی در دهه 80 و 90، کار بازیگری خود را آغاز کرد؛ دورانی که افشای چنین رازی میتوانست به پایان کارنامه حرفهای او منجر شود. پس اسپیسی برای دههها این راز را از انظار عمومی پنهان نگه داشت.
از سوی دیگر مثل هر بازیگری در دهه چهارم و پنجم زندگی خود کمکم در یک قالب یک نقش فرو رفت. مثل پاچینو و دنیرو که در نقش گانگسترهای عصبانی مطرح شدند یا جان وین که یک هفتتیرکش تنها بود، چهره اسپیسی هم یادآور یک شمایل بود؛ مردی مرموز و سیاستمداری بیرحم. نقشی که با حضور در سریال «خانه پوشالی» و نقش فرانک آندروود دیگر کاملا بر قامت اسپیسی نشست. او حتی در بازی ویدئویی «ندای وظیفه» هم چنین نقشی را بازی کرد و مثلا در فیلم «بیبی درایور» ادگار رایت نویسنده و کارگردان برضد این کلیشه شخصیتش را چید و در آخر فیلم مرامی غیرمنتظره را برای شخصیت سرد، بیرحم و سیاس به خرج میداد.
در سال ۲۰۱۷، اسپیسی توسط آنتونی رپ متهم شد زمانی که رپ نوجوان بوده در یک مهمانی او را مورد آزار جنسی قرار داده است. اولین اشتباه رسانهای اسپیسی در همینجا رخ داد و تصمیم گرفت به اتهام رپ در همان بیانیهای پاسخ دهد که در آن گرایش جنسی خود را اعلام میکند. رویکردی که سبب شد بسیاری احساس کنند اسپیسی از ترفندی انحرافی مانند شخصیت آندروود استفاده کرده تا حواسها را از این ماجرا پرت کند. هرچند اسپیسی بعدا در دادگاه اثبات کرد که هرگز چنین اتفاقی بین او و رپ نیفتاده، در وهله اول تصمیم گرفت تا در عین تکذیب، از فرد مدعی عذرخواهی کند.
رسانهها به هر دلیلی تصمیم گرفتند که وقت زمین زدن اسپیسی است و با تیترهای عجیب از او پذیرایی کردند؛ مثلا اینکه 3نفر از مدعیان آزاردیده توسط او به طرز مشکوکی قبل از دادگاه کشته شدهاند یا دامن زدن به این شایعه که اسپیسی حتی یک بار عضوی از خاندان سلطنتی دانمارک را آزار داده است! اما در نهایت هیچکدام از این اتهامات به شکایت منجر نشد. اسپیسی امروز مدعی است که تنها یک نفر از آن 3 نفری که ادعای کشته شدنشان مطرح شده، از او شکایت کرده بود اما در تاریخ ادعایی این شاکی، او اصلا در آمریکا نبوده و قبل از دادگاه در اثر ابتلا به سرطان مرده است.
در همین چند ماه اخیر شبکه ۴ بریتانیا هم در مستندی به نام «اسپیسی: بدون نقاب» با افراد زیادی گفتوگو کرده که مدعی آزار توسط اسپیسی شدهاند. اما اسپیسی در چندین مورد با ارائه اسنادی نشان داده که این افراد در مورد آزار دیدن دروغ میگویند. مثلا اینکه سالها بعد از تاریخ ادعایی مورد آزار قرار گرفتنشان به اسپیسی پیام یا ایمیل دادهاند و ضمن مقدار زیادی تعریف، خواستار دیدار مجدد شدهاند.
در اینجا نکته دیگری هم قابلتوجه است. اگر فیلم «مایسترو» ساخته بردلی کوپر را دیده باشید حتما این صحنه را به یاد میآورید؛ لئونارد برنستاین پیر با تعدادی از شاگردان جوانش به مهمانی میرود و اشارهای تلویحی به روابطی فراتر از حد معمول بین استاد و یکی از شاگردها وجود دارد. بسیاری از مردان دگرباش در دهه 60 و 70میلادی چنین روابطی داشتند. در کنار برنستاین مثلا گور ویدال رماننویس و فعال سیاسی معروف آمریکایی هم معروف به چنین رفتاری بود (جالب است که اسپیسی در آخرین همکاری با نتفلیکس نقش او را بازی کرده اما بعد از افشاگریها فیلم را فعلا به آرشیو فرستادهاند). حتی اگر مستند جدید زندگی جراد کارمایکل کمدین سیاهپوست آمریکایی به نام «شوی جراد کارمایکل» در شبکه اچ بیاو را ببینید، موارد مشابهی به چشم میخورد.
اسپیسی به اذعان خودش با بعضی هنرجویان بازیگری چنین ارتباطی داشته است. اما منتقدان میگویند که جایگاه اسپیسی باعث میشد تا بسیاری از قربانیان او فکر کنند اگر به خواستههایش تن ندهند، هیچ آیندهای در بازیگری نخواهند داشت و عملا جایگاه اسپیسی عامل سکوت آنها بوده است. اگر از مفاهیمی مثل تجاوز جنسی عبور کنیم که آثار مشخصی بر بدن قربانی دارد، وقتی به مواردی مثل دستمالی یا آزار جنسی مخصوصا آن هم در خلوت افراد برسیم، اثبات سخت و سختتر میشود؛ بیشتر اتهامات به اسپیسی نیز در همین محدوده خاکستری قرار میگیرد.
پاندول فرهنگ
در نهایت آیا اسپیسی گناهکار است و شایسته تبعید از سینما یا قربانی یک جنبش رادیکال فمنیستی ایجاد شده توسط چپگرایان رادیکال شده؟ حقیقت این است که بر مبنای اصل اثبات گناه او همچنان باید بیگناه فرض شود. اسپیسی در حقیقت در مرکز جنگی فرهنگی قرار دارد که با گسترش شبکههای اجتماعی شکل گرفته است.
کمتر از 50سال پیش وقتی درباره فرهنگ راکاستارها مطالعه میکردید، مشخص میشد که بخشی از آن سبک زندگی شامل روابط جنسی متعدد حتی با افراد زیر سن قانونی و مصرف موادمخدر بوده است. کافی است شایعات مربوط به دیوید بوئی، جیمی پیج و استیو تایلر را بخوانید تا اوج فاجعه را بفهمید. در زمانهای نه چندان دور، اینکه میک جگر با 4هزار زن مختلف در طول عمر خود رابطه داشته، یک ارزش به حساب میآمد.
اسپیسی در چنین فرهنگی به دنیا آمده اما در طول عمر او با گسترش شیوههای ارتباطی حالا به دورانی رسیدهایم که رابطه رئیس و کارمند حتی در زمانی که با رضایت دو طرف باشد، به برخورد تیم منابع انسانی و احتمالا اخراج منجر خواهد شد. همچنین در سالهای اخیر و مخصوصا پس از سال ۲۰۰۰، کمپانیها و شرکتها با ایجاد مفهوم مسئولیت مدنی سازمان، تصمیم گرفتند که پیشقراول باشند و در خطمقدم نبردهای اجتماعی و فرهنگی قرار بگیرند تا محصولشان تحریم نشود. نتیجه اینکه امروز با فرهنگی روبهرو هستیم که انگار دقیقا برعکس فرهنگ ولنگارانه دهه70 میلادی است. این تناوب فرهنگی است که ریشه بسیاری از این مشکلات شده. دنیایی که در آن قربانی بودن تبدیل به ارزش شده و حمایت از قربانی سیگنال آدم خوبی بودن را میفرستد و فالوئر میآورد، برای بسیاری از قربانیان اوضاع را بهتر کرده. این تعریف جدید در رابطه و دینامیک بین زن و مرد هم مشکلات خاص خودش را ایجاد کرده که ظهور مردان متنفر از زنان و تحقیر مردانگی یکی از آنهاست.
در این میان کوین اسپیسی شاید یکی از خاکستریترین شخصیتهای ممکن باشد. از طرفی سالها بازی کردن در نقش شرورهای باهوش باعث میشود که چهرهاش با دروغگویی و تزویر برای ما آمیخته شده باشد. یعنی استعداد و کیفیت بازیگریاش اینجا، کاملا علیه او عمل میکند. از طرفی جنس اتهاماتی که به او وارد شده و تاریخها به قدری دور هستند که اثبات جرم را تقریبا غیرممکن میسازد. در نتیجه او حالا در جایگاهی قرار گرفته که هرگز پیش از او سابقه نداشته است. شاید از دید خودش شبیه لیست سیاه مککارتیسم باشد اما اینجا خبری از حضور دولت یا گنگره نیست. بلکه او در لیست سیاه نسل جدید فعالان شبکه اجتماعی و کنسل کالچر قرار گرفته. اینکه اسپیسی میتواند به دوران اوج خود بازگردد یا نه را فقط گذشت زمان مشخص میکند. اما تا آن روز فهم جنبشهای فرهنگی و زیرساختهای تکنولوژی برای موقعیتهایی مثل اسپیسی، اهمیتی چند برابر پیدا کرده است.