کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۰۶۸۲
تاریخ خبر:

عوارض یک اتحاد نامقدس

عوارض یک اتحاد نامقدس

نگاهی به کارنامه الکس گارلند و ساخته اخیرش «جنگ داخلی»

هفت صبح| گارلند عمدا به ارجاعات سیاسی خاص در داستانش نمی‌پردازد و قصه در اوج این جنگ داخلی شروع می‌شود: رئیس‌جمهوری دیکتاتور مآب (نیک آفرمن) در دوره سوم ریاست جمهوری خود با دو ایالت جدایی‌طلب تگزاس و کالیفرنیا درگیر جنگ داخلی شده است. از سوی دیگر نیروهایی از فلوریدا هم قصد گرفتن واشنگتن آخرین سنگر رئیس‌جمهور را دارند و در این میان یک عکاس جنگی به نام لی (کریستن دانست) و یک خبرنگار به نام جوئل (وگنر مورای) با یک عکاس جوان و تازه کار به نام جسی (کیلی اسپینی) و یک خبرنگار باسابقه و پیر (استیون هندرسون) همراه می‌شوند تا به واشنگتن بروند و آخرین لحظات رئیس‌جمهور را ثبت کنند.

 

مثل هر اثر گمانه‌زنی که در تاریخ داستانگویی خلق شده، در «جنگ داخلی» هم می‌توان ارجاعات متعددی به دنیای سیاست امروز آمریکا پیدا کرد. از رئیس‌جمهوری خارج از کنترل که دونالد ترامپ را به یاد می‌آورد تا خطر جنگ داخلی دوم آمریکا که این روزها در تمام شبکه‌های خبری دموکرات و جمهوری‌خواه دائم از آن صحبت می‌شود. اما گارلند به عمد سعی کرده با انتخاب نقطه نظر خبرنگارها و عکاسانی که در جبهه جنگ هستند، از هرگونه تحلیل یا ایجاد شباهت‌های تاریخی دوری کند.

 

گارلند خود از خانواده‌ای رسانه‌ای آمده و پدرش نیکولاس گارلند، کاریکاتوریست و نویسنده نشریاتی مانند دیلی تلگراف بوده. گارلند اولین بار با نویسندگی رمان «ساحل» که بعدها به فیلمی با بازی لئوناردو دیکاپریو بدل شد، شهرت یافت. او سپس به نوشتن فیلمنامه آثار دنی بویل پرداخت و «۲۸ روز بعد» و «آفتاب» را برای او نوشت که مخصوصا «۲۸ روز بعد» یکی از مهم‌ترین فیلم‌های آغازگر جریان فیلم‌های زامبی در هزاره‌ جدید شد. گارلند در سال ۲۰۱۵ و با فیلم موفق «اکس ماکینا» کارگردانی را هم امتحان کرد؛ فیلمی که حتی نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه را برای او به ارمغان آورد.

 

«جنگ داخلی» از این زاویه ادامه جریانی است که گارلند در آثار خود پیش گرفته. او همچنان درونمایه آینده‌گرایی را که در «اکس ماکینا» نسبت به هوش مصنوعی، در «نابودی» نسبت به اشکال تکاملی موجودات و در سریال «دِوز» نسبت به ابرکامپیوترهای کوآنتومی دیده می‌شد، در اینجا هم دنبال کرده است؛ اینکه با نگاهی رئال و حتی گاهی بدبینانه آینده بشر به کجا خواهد انجامید؟ آیا هوش مصنوعی، موجودات فضایی، نوابغ دنیای تکنولوژی و حالا در «جنگ داخلی» سیاستمداران پوپولیست و دور از واقعیت، ما را در نهایت به نابودی می‌کشانند؟

 

با اینکه جنبه‌های مثبت و تفکر‌برانگیزی همیشه در سینمای گارلند وجود داشته و او به‌عنوان نویسنده و فیلمنامه‌نویس وارد سینما شده، اما عجیب است که هرچه در کارنامه‌اش جلوتر می‌رود، مشکل فیلمنامه در آثارش بیشتر می‌شوند. «جنگ داخلی» با اینکه اولین باری است که او از مفاهیم علمی سنگین در سینمای خود دور شده اما از همان مشکلاتی رنج می‌برد که «نابودی»، «مردان» و «دِوز» از آن آسیب دیده بودند.

 

اولین مشکل فیلم این است که گرچه جنگ داخلی دوم آمریکا را در مرکز اثر خود قرار داده و داستان در شهرهایی مثل نیویورک، فیلادلفیا و واشنگتن تعریف می‌شود اما به راحتی می‌توانست قصه خود را در بستر جنگ داخلی سوریه یا لیبی قرار دهد. تلاش گارلند برای نداشتن هیچگونه اشاره سیاسی خاص و تنها پرداختن به شکاف میان آمریکایی‌ها سبب شده که دنیایی که خلق کرده ساده‌انگارانه و از آن مهم‌تر کاملا بیگانه با ماهیت شخصیت‌های قصه‌اش شود.

گارلند در مصاحبه‌های خود به این نکته اشاره کرده که فیلم قرار است ادای دینی به خبرنگاران و عکاسان جنگی باشد. با اینکه در آغاز این فیلم ادای دین بیشتر مشخص است، هرچه جلوتر می‌رود با تماشای هیجان‌زده شدن جوئل (وگنر مورا) از گلوله و آتش جنگ، یا بی‌تفاوتی لی اسمیت (کریستن دانست) نسبت به مرگ افراد عملا به عکس این ایده تبدیل می‌شود و شخصیت‌هایش را آدم‌های بی‌تفاوتی نسبت به درد و رنج جاری در جنگ نشان می‌دهد که تنها برای ثبت ماجرا آنجا هستند.

اوضاع وقتی دردناک‌تر می‌شود که انتقال این حس بی‌تفاوتی از لی به جسی (کیلی اسپینی) به منحنی اصلی تغییر ماجرا بدل می‌شود و در نهایت در پرده نهایی تاثیرات عاطفی مرگ شخصیت‌ها بسیار کمرنگ می‌شود چون خود فیلم نگاه شخصیت اصلی را نگاهی معرفی کرده که بدون توجه به رنج و درد تنها ثبت واقعیت را اصل قرار داده است.

 

مشکل دوم فیلم جنگ داخلی در ممزوج کردن مسئله تماشایی فیلم با سیر تحول شخصیت‌هایش است. تمام مخاطبانی که به دیدن این فیلم می‌آیند، به قصد تماشای جنگ و مبارزه در خیابان‌های آمریکا آمده‌اند. کشوری که هرگز خاک اصلی‌اش در قاره آمریکا بمباران نشده (به جز جزیره هاوایی در ماجرای پرل هاربر که جدا از سرزمین اصلی آمریکاست) و حدود دویست سالی هم از جنگ داخلی و آخرین درگیری بزرگ در خاکش می‌گذرد. اما این جلوه بصری با سیر شخصیت‌ها کاملا دو عنصر جدا از هم شده‌اند. در نتیجه انگار هر بار که گارلند قصد پرداختن به یکی را دارد، مجبور است دیگری را متوقف کند.

 

شاید برای توضیح بهتر این مسئله بشود آن را با فیلم موفق ژاپنی «گودزیلا: منهای یک» مقایسه کرد. در آن فیلم نویسنده تاکاشی یامازاکی با هوشمندی جلوه تماشایی فیلمش را که هیولای گودزیلا است، با جنبه‌ای از شخصیت اصلی‌اش پیوند زده: یک خلبان کامیکازه که به ماموریت خود عمل نکرده و به جزیره‌ای گریخته که گودزیلا اولین بار به آن حمله می‌کند. پس در ادامه‌ درام، هیولای گودزیلا به نماد ناکامی شخصیت اصلی و شرمی که از انجام ندادن وظیفه خود پیدا کرده، تبدیل می‌شود.

نابودی گودزیلا هم به معنای عبور از این شرم، تمام شدن جنگ درونی و ادامه زندگی برای اوست. اما در «جنگ داخلی» سفر به خط مقدم در واشنگتن هیچ معنای خاصی برای شخصیت‌ها ندارد. اعتیاد به هیجان خط مقدم، بی‌حس شدن نسبت به ثبت خشونت، حتی دوپارگی فرهنگی در آمریکا که در سکانسی ماندگار با حضور افتخاری جسی پلمونز و دیالوگ «شما چه جور آمریکایی هستید؟» شکل می‌گیرد، نمی‌تواند عمیق و به مسئله اصلی شخصیت‌ها بدل شود.

 

در نتیجه «جنگ داخلی» به اثری بدل می‌شود که زیادی شیفته‌ ایده اولیه خودش شده و از بیرون هیجان زیادی در مخاطب ایجاد می‌کند اما نمی‌تواند آن‌طور که باید از ایده خود بهره برداری کند.

مشکلی که به نظر نه تنها آثار اخیر گارلند که مثلا فصل‌های آخر سریال «وست ورلد» یا تولیدات جی. جی آبرامز هم با آن روبه‌رو شده‌اند. اینکه برای شما یک سؤال هیجان‌انگیز گمانه‌زن که «چه می‌شد اگر...» را طرح می‌کنند و شما را مشتاق شنیدن پاسخ نگه می‌دارند. اما متاسفانه خالقان به قدری انرژی خود را صرف پیدا کردن هیجان‌انگیزترین سوال ممکن کرده‌اند که در هنگام ارائه پاسخ شتاب‌زده عمل می‌کنند؛ نتیجه شما را سرخورده می‌کند و به خلق تجربه‌ای عمیق و واجد معنا منجر نمی‌شود. «جنگ داخلی» هم یکی از آن فیلم‌هایی هست که تخیل و حال‌و‌هوای جالبی دارد اما اگر به دنبال پایان بحث‌برانگیز یا تجربه روایی خاصی هستید، ممکن است کمی شما را سرخورده کند.

 

کدخبر: ۵۶۰۶۸۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر