حکایتهایی از نسبت طنز با سیاست

اصلا انگار سیاست کشتزار اصلی طنز است و بدون سیاست تنور طنز گرم نمیشود
هفت صبح، اسماعیل امینی/ شاعر و استاد دانشگاه | دنیای سیاست شوخیبردار نیست؛ جدی است و حتی کمی عبوس. گاهی هم خشمگین و خشن است. پس نباید چندان مناسبتی داشته باشد با طنزنویسی و لبخند؛ اما دارد و خوب هم دارد. اصلا انگار سیاست کشتزار اصلی طنز است و بدون سیاست تنور طنز گرم نمیشود و البته این هم هست که طنز گاهی تنور سیاست را گرم میکند چندان که سیاستمداران داغ میکنند و مباشران اهل قدرت، طنزنویس را میگیرند و داغ میکنند داغ کردنی!
تقریبا یک چیزی مثل همین آدم بینمکی که هفتهای دو سه بار میآید به تلویزیون خودمان و در ترویج رأی سلاطین سیاست و سپید نمایی انواع سیاهیها، آسمان و ریسمان به هم میبافد. از اینجا میفهمیم که همه طنزنویسان، مطرود و مغضوب قدرت نیستند و ممکن است طنزنویس خودش بخشی از ساختار قدرت باشد؛ چه در سفیدنمایی و ماستمالی و چه در مسخرهبازی و ایجاد انبساط خاطر برای صاحبمنصبان منبسطِ خوشحال.
در قدیم از خیلی سالهای دور تا همین روزگار پادشاهان قاجار، یکی از تفریحات حاکمان، مجالست با مسخرگان و تلخکان بوده تا به رفتار و گفتار آن جماعت رند، ملال از خاطر بزدایند و خشکی دِماغ خو کرده به اخم و خشم را چاره سازند. نسبت رندان طنزآفرین با حاکمان سیاستباز، به همین سادگی نیست که من در این چند سطر نوشتم. حکایتی است دراز دامن و شیرین و خواندنی، نه به خاطر قلم من بلکه به خاطر ماهیت طنز و ماهیت قدرت که طبعا ناسازگارند و اسباب انواع سوانح در این ناسازگاری فراهم است و بازتاب آن در نوشتههای اهل طنز آمده است.
از این پس در همین جا هر بار حکایتی از سازگاری و ناسازگاری طنز و سیاست مینویسم و این به خاطر دلبستگیام به طنز و دلزدگیام از سیاست است، پس توقع نداشته باشید که چندان بیطرفانه و حتی منصفانه باشد. معلوم است که در دعوای آنکه گره به ابرو دارد و دماغش را بالا گرفته و طلبکار عالم و آدم است با آنکه خونسرد و بیاعتناست، چای مینوشد و لبخند میزند، من بیهیچ تردیدی از آن آدم عبوس و متکبر روی برمیگردانم با خونسردی لبخند میزنم و طرف خندان را برمیگزینم.