سیاست در عصر بیقراری | سرعت، واکنش، فراموشی

کسی مجالی برای «بعد» ندارد. سیاست، در عصر بیقراری، گرفتار شده میان سرعت، واکنش و فراموشی
هفت صبح| جهان آرام نمیگیرد. اخبار میرسند، پخش میشوند، ناپدید میشوند. سیاست، زمانی صحنه نبرد ایدهها و برنامهها بود؛ امروز بدل شده به مسابقه واکنشها. پلتفرمها میتازند، مخاطب میبلعد، سیاستمدار میگریزد. همه درگیرِ «الان» شدهاند، کسی مجالی برای «بعد» ندارد. سیاست، در عصر بیقراری، گرفتار شده میان سرعت، واکنش و فراموشی.
در این روزگار، هر اتفاقی با هشتگی به دنیا میآید، با چند ویدیو دیده میشود و با چند تحلیل سطحی از بین میرود. چرخه زیست سیاسی یک رویداد، کوتاهتر از عمر یک استوری است. آنچه دیروز طوفان به پا کرد، امروز در قعر حافظه جمعی دفن شده. فراموشی، نه نتیجه گذر زمان، که محصول شتاب است. جامعهای که مجال ایستادن ندارد، نمیتواند بهخاطر بیاورد.
این سیاست، سیاست تأمل نیست. سیاست تصمیمهای فوریست، بیپشتوانه فکری، بیتحلیل، بیزمینه. کنشگران، به جای درک پیچیدگیها، به دنبال موضعگیری فوریاند. موضعی که بیشتر از آنکه ریشه در باور داشته باشد، ریشه در ترس از جا ماندن دارد. در این میدان، مهم نیست چه میگویی؛ مهم این است که «زودتر» بگویی.
رسانهها این بیقراری را تغذیه میکنند. خبری که با تأخیر برسد، دیگر «خبر» نیست؛ به سرعت تبدیل به گذشته میشود. تحلیلی که دیر منتشر شود، تحلیل نمیماند؛ بدل به حاشیهای خاموش در گوشهای از اینترنت میشود. همین شتاب، سیاست را از معنا تهی کرده و آن را به واکنشهای لحظهای تقلیل داده. واکنشهایی که چون بر بادند، هیچگاه ریشه نمیدوانند.
در این شرایط، سیاستمداران ناگزیرند نقشهای تازهای بازی کنند. بهجای برنامهریز و نظریهپرداز، بدل به واکنشگرانی حرفهای شدهاند؛ آمادهاند تا در لحظه به هر موجی سوار شوند، بیآنکه مقصد را بشناسند. این بازیگر جدید، شخصیت ندارد؛ پرسونای او را الگوریتمها میسازند. میبیند که مردم چه میخواهند، همان را میگوید. نتیجه؟ جامعهای که از تکرار خسته است، اما جرات ایستادن ندارد.
وضعیت، بیش از آنکه بحران اطلاعرسانی باشد، بحران توجه است. توجه، کمیابترین منبع عصر ماست. سیاست، اگر قرار است شنیده شود، باید بتواند این توجه را بخرد، حفظ کند و در نهایت هدایتش کند. اما در عمل، توجه مخاطب بهجای آنکه تبدیل به فهم شود، در گرداب هیجان و سرگرمی گم میشود.
این سیاست بیقرار، عمق را پس میزند. جایی برای تفکر نمیگذارد. نه برای سیاستمدار، نه برای روزنامهنگار، نه برای شهروند. قدرت واقعی، در همین لحظه غیبت تأمل شکل میگیرد؛ آنجا که ساختارها، بیسروصدا تصمیم میگیرند و افکار عمومی، درگیر موج بعدی شدهاند. فراموشی، متحد همیشگی قدرت است؛ چه در دموکراسی، چه در استبداد.
سیاست در عصر بیقراری، در خطر است؛ نه از بیرون، بلکه از درون. اگر قرار است دوباره معنا پیدا کند، باید از این چرخه جنونآمیز خارج شود. باید شهامت کند که دیر بگوید، اما درست. باید قدرت نه گفتن به سرعت را داشته باشد. شاید تنها راه بازسازی اعتماد عمومی همین باشد: سیاستی که برای اندیشیدن وقت میگذارد، نه فقط برای گفتن.