مردی که سر و کارش با اتم بود و «وطن»

پدر اتمی ایران که دو روز پیش درست در حالی که میز سیاست در عمان آماده مذاکره بر سر میراث او میشد، از دنیا رفت
هفت صبح| «من مادامی که در سوئیس یاد میگرفتم، خوب بود. ولی یک روز احساس کردم دیگر دارم آموختههایم را به آن جامعه پس میدهم. [...] وقتی میرفتم به اسم سوئیس مقاله میدادم، بدم میآمد. اصلا از خودم بدم میآمد. مثل آدم بیوطنی که باید خودش را به یک جای دیگر بند کند، شده بودم»؛ این بخشی از گفتههای اکبر اعتماد است؛ پدر اتمی ایران که دو روز پیش درست در حالی که میز سیاست در عمان آماده مذاکره بر سر میراث او میشد، از دنیا رفت.سال 1329 وقتی 20 ساله بود، در سودای آموختن آنطور که خودش گفته «بهترین علم دنیا» راهی سوئیس شد. 15 سال بعد او که حالا درس اتم خوانده بود، برای بازگشت به وطن باید از برادر بزرگترش کسب اجازه میکرد. پس نامهای با این شعر برای او نوشت:
«آرزو دارم از این مخمصه جان در ببرم
جانب یار شوم روی به یاور ببرم
خدمت دولت بیگانه به پایان آرم
مختصر دانش خود هدیه به کشور ببرم
دلم از زنگ کدورت دگرش تابی نیست
مگرش بهر مداوا برِ مادر ببرم.»
برادر رخصت داد و اکبر اعتماد که حالا دیگر فیزیکدانی 35 ساله بود، در 1344 به وطن بازگشت. بازگشتش همزمان بود با آغاز طرحهای تحقیقاتی برای استارت صنعت اتمی ایران و آنطور که خودش در خاطراتش گفته، صفی اصفیا، رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه وقتی او و گنج دانشی که با خود آورده بود را دید، گفت: «گویی امروز خدا پنجره را باز کرده و شما را به دفتر من فرستاده؛ چون به هیچ وجه نمیدانم اتم و رآکتور چیست و چگونه باید این کار را انجام دهیم.»
آن کار را اکبر اعتماد انجام داد؛ ابتدا دفتر انرژی اتمی سازمان برنامه و بودجه را بنا کرد و چند سال بعد در 1353 بنیان سازمان انرژی اتمی ایران را گذاشت و خود ریاست آن را بر عهده گرفت. در همین حین دانشگاه بوعلی سینای همدان را نیز تاسیس کرد تا وطندوستیاش منحصر به بنا نهادن صنعت هستهای نباشد.
سال 57 وقتی انقلاب شد، بخت یارش بود که گرفتار هیجان انقلابی آن روزها نشد. سالها بعد وقتی مناقشه بر سر برنامه هستهای ایران بالا گرفت، او یکی از شاخصترین چهرههایی بود که از حق هستهای ایران و سیاستهای ناعادلانه غرب در مورد آن دفاع کرد. در یکی از مصاحبههایش شرح میدهد که چگونه صدام حسین در جریان جنگ ایران و عراق تلاش میکند تا او را برای پیشبُرد برنامه اتمیاش به عراق ببرد. اعتماد میگوید که به او گفتم: «تا وقتی با مردم من در جنگید، دشمن من هستید و نخواهم آمد.» این پاسخ او به صدام حسین در حالی است که ایران خاطرات تلخی از خیانتها و دسیسهچینیهای کسانی دارد که طی جنگ ایران و عراق به بهانه مخالفت و مبارزه با نظام سیاسی حاکم مرتکب شدند.
اعتماد گذشته از آنکه منشا اثر خدمات بسیاری برای کشور شد، برای همیشه به وطن وفادار ماند تا دو روز پیش که دفتر عمر 95 سالهاش بسته شد. ادای احترام به او، ادای احترام به وطندوستی است و ادای احترامی است به تمام آنها که قلبشان برای ایران میتپد و برای اعتلایش میکوشند؛ فارغ از اینکه کدام گعده و گروهی سیاست را در دست بگیرد.