مرگ لیبرال سلطنتی| درباره رضا قطبی پسر دایی فرح پهلوی
علت کینه محمدرضا از پسر دایی همسرش چه بوده است؟
هفت صبح| مشهور است که در بعد از انقلاب، رضا قطبی و جوادیان باپیگیری فرح و با هزینه حدود دو و نیم میلیون دلار مخفیانه از کشور خارج شدند و سپس خودشان را به مصر رساندند تا با محمدرضا دیدار کنند.مسعود انصاری پسرخاله محمدرضا تعریف میکند: در ماههای آخر زندگی شاه، همراه با شاه در کاخ قبه قاهره نشسته بودیم. فرح خانم وارد شد و به شاه گفت «رضا سلام رسانده (رضا قطبی)»، شاه پاسخی نداد. فرح چندین بار این سلام رساندن را تکرار کرد و در نهایت شاه سر خود را بلند کرده و گفت «... خورد!»
علت کینه محمدرضا از پسر دایی همسرش چه بوده است؟ رضا قطبی به همراه سید حسین نصر(فیلسوف و البته رئیس دفتر فرح!) از مشاوران تازه محمدرضا پهلوی در تابستان و پاییز 57 بودند. وقتی که با درگذشت علم و اقبال، برکناری پرویز ثابتی، مهاجرت اشرف به نیویورک، دوری اردشیر زاهدی و زندان افتادن نمایشی هویدا و البته گرفتاری محمدرضا در سرطان لنف، محمدرضا بیش از پیش وابسته به مشاوران طیف فرح پهلوی شده بود.
مشاورانی که عمدتا طرفدار نوعی فضای باز اروپایی بودند و فرمولهای خود را برای گریز محمدرضا از شعلههای انقلاب داشتند. همکاری رضا قطبی و سید حسین نصر با پشتیبانی فرح به آن نطق پوزشخواهانه و از موقعیت ضعف شد که در روز ١٤ آبان ٥٧ مقابل دوربین تلویزیون ملی انجام شد. صدای لرزان محمدرضا که به خاطر ترس فرح از پشیمانی محمدرضا در خواندن این متن فرصت روخوانی را هم پیدا نکرده بود پیام یک حکومت سقوط کرده را به همگان مخابره میکرد.
در این لحظه تمام توانایی حاکمیت برای متقاعد ساختن مردم به ادامه بقای حکومت پهلوی بر باد رفت. شاه بارها فرح و یارانش را ملامت میکرد و میگفت که آن نطق کذایی «من صدای انقلاب شما را شنیدم» را با زور به دست من دادند و من بیآنکه محتوای آن را بدانم، آن را خواندم. محمدرضا هیچ وقت رضا قطبی را برای تهیه آن نطق و قرار دادن محمدرضای ناتوان جلوی دوربینها نبخشید.کما این که هیچگاه اصرار رضا قطبی بر پخش مستقیم محاکمات خسرو گلسرخی را نفهمیده بود.
میگویند که: پخش محاکمه آقای خسرو گلسرخی که از او قهرمان ساخت، به شاه بسیار ضربه زد. پخش گزارشهای بازرسی شاهنشاهی که دائما به مردم نشان میداد که کدام کارها درست انجام نشده است. در برابر این گزارشها آنطور که باید از پیشرفتهای زمان محمدرضا شاه و رضا شاه در تلویزیون و یا رادیو صحبت نمیشد یا تهیه و پخش زندگی روزمره رضا پهلوی در کیش، نوشهر و داشتن تمام وسایل تفریحی و اشرافی باعث تنفر مردم از آن همه تجمل میشد. حتی در زمان انقلاب از رادیو تصنیف مرغ سحر که آهنگی انقلابی بود، پخش میکردند...
رضا قطبی پسر دایی فرح بود. و خب فرح در خانه آنها بزرگ شد. با فرح رفت پاریس و آنجا فرح معماری خواند و رضا قطبی به خواندن ریاضیات پرداخت و مثل دختر عمهاش جذب ایدههای چپ و کمونیستی شد.
مادرش لوییز بختیاری دختر خاله شاپور بختیار و از اقوام ثریا اسفندیاری بود. (او بعدها با عنوان رسمی همدم فرح در کنار او بود.) وقتی ستاره بخت فرح صعود کرد و ملکه شد؛ رضا و همین طور پدرش (محمدعلی قطبی) دوران پررونقی را شروع کردند. پدر که مقاطعه کار پروژههای ساختمانی دربار شد و پسر که دورهای هم در دانشگاه صنعتی آریامهر ریاضی درس میداد، از پلکان ترقی به سرعت بالا رفت. در 26 سالگی جزو هیات امنای جشنواره هنر شیراز شد و دربیست و هشت سالگی ردای مدیریت رادیو تلویزیون ملی را بر تن کرد.
میگویند کار تاسیس این رسانه در بهار سال ۱۳۴۵ در سازمان برنامه و بودجه و با همراهی افرادی مانند فرخ غفاری و سیروس هدایت آغاز شده بود. آن قدر چپ بود که برای عفو پرویز نیکخواه و فریدون جعفری و بعدها دکتر لاشایی و فیروز شیروانلو همه کار کرد تا این روشنفکران کمونیست نادم را از خطر اعدام نجات دهد و به دستگاه خبر و تبلیغات پهلوی اضافه کند.
او حتی ابتهاج و اخوان ثالث و شاملو را نیز به رادیو و تلویزیون کشاند تا مجمعی از روشنفکران چپگرا را در کنار خود داشته باشد. او حتی ابایی نداشت که از بودجه رادیو و تلویزیون برای تهیه فیلمهای انتقادی روشنفکرانه استفاده کند. پس نام تل فیلم در میان سرمایه گذاران فیلمهایی مثل آرامش درحضور دیگران و گوزنها هم به میان آمد. سلیقه اروپایی مآبانه او موجب شد تا نقش مذهب در تلویزیون و رادیو کم شود و به چند سخنرانی و چند دعای صبحگاهی محدود شود.
در زیر مدیریت او و همکارانش موسیقی پاپ و سنتی ایرانی یک پایگاه بزرگ پیدا کردند. سلیقه تلویزیون در انتخاب و پرزنت ترانهها موجب شد تا نگاه تهیه کنندگان بازاری بر عرصه موسیقی پاپ حاکم نشود. او در عرصه فیلم و سینما هم سلایق خاصی را بر شبکههای یک و دو حاکم کرد و به عنوان مثال مرور کامل فیلمهای اینگمار برگمان آن هم به شکل دوبله و نسخههای کامل از هنرهای خاص او بود. دوبله فیلمها با وسواس انجام شد و بر کلمات و گویش مجریها، کمیتههای ارزیابی برآمده از دانشگاه نظارت میکردند.
با نظر شخصی او ناصر تقوایی برای سریال دایی جان ناپلئون و علی حاتمی برای سریال سلطان صاحبقران برای کار در تلویزیون فراخوانده شدند. او حتی طرحی داشت که یک سریال 12 قسمتی با حضور 12 سینماگر ایرانی را تهیه کند که خب نتوانست. و خب همیشه این طوری نبود و سریالهای جنجالی مثل ایتالیا ایتالیا هم از تلویزیون پخش میشد. او اما هیچ ابایی از همکاری با ساواک نداشت و بسیاری از اعتراف گیریهای ساواک از چهرههای مشهور را در بهترین ساعات تلویزیون پخش میکرد. او شاهد بود که رقیبش در جناح سنتیهای طرفدار محمدرضا یعنی پرویز ثابتی به عنوان نفر دوم ساواک بارها به تلویزیون میآمد و به تحقیر مبارزان دهه پنجاه میپرداخت.
رضا قطبی عموما توسط تلویزیونیهای قدیم با جملاتی مثبت توصیف میشد. به هرحال نوعی رفتار فرانسوی طور لیبرالی داشت و معیار ارزشگذاری در مورد آثار هنری و سرگرم کننده داشت. اما خب این نوع تعریفها را خیلی نمیشود جدی گرفت. هرچه بود او نوعی سلیقه اروپایی فرهنگی داشت که در بسیاری از موارد با روحیات مذهبی و ملی مردم ایران در تعارض قرار میگرفت.
به عنوان تلویزیون ملی شاید او باید محتاطانهتر و با دوراندیشی بیشتری رفتار میکرد. هرچه بود برنامههای تلویزیون در دهه پنجاه از سوی طبقات مذهبی ایران تحریم شده بودند. وقوع انقلاب ایدههای او برای بلندپروازیهای سیاسی آیندهاش را در هم شکست. به هرحال محل فعلی صدا و سیما و ساختمانها و استودیوهای بیشمارش و جغرافیای درهم و گیج کنندهاش یادگار مدیریت او در جام جم هستند.
از او در سالهای اخیر خبر چندانی نبود. او در دهه اول بعد از انقلاب در آمریکا ساکن شد و بعد به پاریس آمد و آنجا به مشاور دختر عمهاش بدل شد. با این حال عکس و یا گفتوگویی از او در دست نیست. او دیروز در 86سالگی در پاریس درگذشت.