پرتره نامزدها - ۳ | مخزن الاسرار
هر آنچه باید در مورد پنجاه و هشت سال زندگی مصطفی پورمحمدی بدانید
هفت صبح| بیوگرافی امروز ما، مربوط به مصطفی پورمحمدی است. ۵۸ ساله، متولد قم. از مادری یزدی و پدری رفسنجانی. او این روزها، رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی است.
پورمحمدی مقدمات درسش را در حوزه قم خوانده است و خارج فقه و اصول را در مشهد و آنگونه که گفتهاند تا سطح چهار علوم حوزوی (مقطع دکترا) تحصیل کرده است. او طلبه مدرسه حقانی بود و به نظر میرسد بیش از هر چیز تحصیل در این مدرسه بوده است که راه رشد او را فراهم کرده است چرا که تقریبا تمام سمتهای او در همکاری یا از طرف محصلان و اساتید این مدرسه بوده است. از حکم حاکم شرعی شهید بهشتی گرفته تا کار در وزارت اطلاعات با ریشهری و فلاحیان و دری نجفآبادی و با روحالله حسینیان در مرکز اسناد.
انقلاب که میشود مصطفی پورمحمدی۱۹ ساله است. سال ۱۳۵۸ دادستان و به عبارت دیگر حاکم شرع خوزستان میشود و در همین سالهاست که حوزه علمیه مسجد سلیمان را تاسیس میکند. در همین زمان شورشهایی در مسجد سلیمان رخ میدهد و بخشی از فکر و ذکر پورمحمدی، کنترل این شورشها میشود. جالب اینکه یکی از نخستین مسئولیتهایی که رئیس جمهور فقید یعنی سید ابراهیم رئیسی نیز بعد از انقلاب میگیرد کنترل این شورشهاست.
به طور کلی میتوان گفت که مسیر پورمحمدی تا حدود سی سالگی نزدیک به مسیری است که رئیسی در زندگی پیموده است. او تا سال ۱۳۶۵، دادستان کل هرمزگان و بعد از آن خراسان میشود. سال ۱۳۶۵ به دادستانی کل غرب کشور میرود و اینجاست که مسیر زندگی او با رئیسی متفاوت میشود چرا که رئیسی کار در دستگاه قضا را ادامه میدهد ولی پورمحمدی از میانه دهه شصت زندگی اطلاعاتیاش را آغاز میکند. ۴ سال مشاور وزرای اطلاعات وقت (ریشهری و فلاحیان) است و از سال ۱۳۶۹ جانشین این وزارتخانه و از سال ۱۳۷۰ مسئول امور خارجی آن میشود. (دوران فلاحیان و دری نجفآبادی).
دوران فعالیت مصطفی پورمحمدی در وزارت اطلاعات، به عنوان ابزاری برای مخالفان او و نظام درآمده. شاید یکی از نخستین حرفها در این مورد را آیتالله منتظری زده است آنجا که پورمحمدی را عضو کمیتهای دانسته که در مجازات اعضای زندانی سازمان (تروریستی) مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۷ دست داشته است. (پورمحمدی در یک مصاحبه در سال ۱۳۹۸ با نشریه مثلث در این خصوص گفت: انتظار است که من در وسط میدان جنگ از بحثهای حقوقی و مراقبت از حقوق شهروندی و انسانی حرف بزنم؟)
در مورد مرگ مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور – من جمله شاپور بختیار و ماجرای رستوران میکونوس – هم بنا به سمت پورمحمدی (معاونت امور خارجی وزارت اطلاعات) صحبتهایی شده است. در مورد ماجرای قتلهای زنجیرهای هم اتهاماتی به او زده شده است هر چند که طبق برخی روایات خود او هم در این ماجرا مصیبتزده شد و همسر پسر عموی خود – خانم اشرفالسادات برقعی- را از دست داد. به هر حال مجموعه این اتهامات باعث شده بود تا مثلا ایالات متحده آمریکا در سال ۱۳۸۵ به پورمحمدی ویزای شرکت در مجمع عمومی ملل متحد را ندهد.
در داخل کشور هم یادمان نرفته که در جلسه رای اعتماد در مجلس هفتم نمایندگانی چون عماد افروغ و الیاس نادران گفتند نگرانند که این صبغه و سابقه مانع از نگاه جامعهشناختی و نرم به بحرانهای اجتماعی شود و همین اعتراضها هم باعث شد که رای اعتماد به پورمحمدی ۱۵۳ موافق از آن مجلس اصولگرا داشته باشد.
پورمحمدی بعد از جدا شدن از وزارت اطلاعات در اواخر دهه ۷۰ به دانشگاه امام صادق میرود تا در آنجا تدریس کند و از سال ۱۳۸۱ به دفتر رهبری میرود و مسئول امور سیاسی و اجتماعی میشود. (در اینجا وضعیت او مانند سعید جلیلی است.)
سال ۱۳۸۴ سال اوجگیری مجدد پورمحمدی است. او در سه سال ابتدایی دولت محمود احمدینژاد وزیر کشور است تا اینکه در سال ۱۳۸۷ برکنار میشود. رابطه این دو یعنی احمدینژاد و پورمحمدی با هم رابطهای متلاطم و عجیب است. پورمحمدی از ابتدا آنچنان با احمدینژاد اخت بود که جزو کمیته انتخاب کابینه او بود ولی بعدها احمدینژاد مدعی شد که پورمحمدی به او تحمیل شده است. ظاهرا به همین دلیل برای اولین بار در مرداد ۱۳۸۵ عذر پورمحمدی را میخواهد ولی پورمحمدی حاضر به استعفا نشد و حتی رهبری هم در آن زمان دخالت کرد و جابهجایی وزیر کشور را به صلاح ندانست. با این حال دو سال بعد، اختلافات احمدینژاد با پورمحمدی بر سر معاونانش مثل ذوالقدر و ثمره هاشمی و نیز بر سر انتصاب استانداران به جایی رسید که وزیر کشور در اتفاقی که نه قبل از آن سابقه داشت و نه بعد از آن تکرار شد برکنار شود.
با پایان عمر وزارت پورمحمدی او به سازمان بازرسی کل کشور رفت و ۵ سال رئیس آنجا بود. از آن دوران خاطراتی مانند نزاع با علی آبادی، از نزدیکان احمدینژاد بر سر ریاست کمیته ملی المپیک و پیگیری ماجرای اختلاس در استانداری تهران در اذهان باقی مانده است.
البته وزیر کشور شدن باعث شده بود که پورمحمدی به ریاست جمهوری هم فکر کند. او در گام نخست برای انتخابات ۱۳۸۸ برنامه داشت که منصرف شد و در سال ۱۳۹۲ هم وارد فرآیند ائتلاف اصولگرایان سنتی شد که رای لازم را نیاورد و مجددا ثبت نام نکرد. با این حال بعد از آن انتخابات به عنوان وزیر دادگستری دولت اول روحانی تعیین شد و رابطه خود را با طیف اصولگرای معتدل منسجمتر کرد.
به طور کلی اگرچه میتوان او را یک اصولگرا دانست ولی به نظر میرسد که او با فاصله از اصولگرایان رادیکال مثل جلیلی و نزدیک به علی لاریجانی – و نه محمدباقر قالیباف –باشد. سابقهای از دعواهای او با محمدباقر قالیباف در زمان وزارت کشور پورمحمدی وجود دارد و سابقهای از روابط خوب با لاریجانی تا جایی که لاریجانی سخنران تودیع و معارفه او بوده است و شاید عدم تغییر او بعد از تغییر ریاست قوه قضائیه در سال ۱۳۸۸ هم حاصل رابطه خوب با برادر رئیس جدید یعنی آملی لاریجانی باشد.
پس از دوره روحانی او مدتی حاشیهنشین شد و بیشتر به کارهای دبیرکلی جامعه روحانیت مبارز رسیدگی کرد. نهادی که مسئولیت اداره آن بعد از آیتالله مهدوی کنی به دوش آیتالله موحدی کرمانی گذاشته شده بود و پورمحمدی به عنوان عنصری جوانتر تلاش کرد که ظرفیت کلاسیک این نهاد را در میان اصولگرایان احیا کند.
البته با فوت روحالله حسینیان در سال ۱۳۹۹، او که رئیس و عضو هیات امنای مرکز اسناد انقلاب اسلامی بود؛ به ریاست این نهاد منصوب شد. این البته اولین حکمی نبود که او از رهبری میگیرد. به جز احکام مربوط به مرکز اسناد، او حکم عضویت در هیات امنای جامعه الزهرا را هم از ایشان گرفته است. رهبری رابطه بسیار خوبی با عموی پورمحمدی یعنی شیخ عباس پورمحمدی (که پدر رئیس سابق شبکه سه بوده) هم داشته است. این رابطه از سال ۱۳۴۷ و در جریان یک دیدار اتفاقی بین این دو روحانی در میانه کمکرسانی به زلزلهزدگان فردوس آغاز و پس از آن در دوران تبعید هر دو در جنوب شرق صمیمی میشوند.
در پایان باید گفت که از زندگی خانوادگی او چندان نمیدانیم جز اینکه متاهل است و۴ فرزند دارد.
ضمنا در صورتی که میخواهید در مورد پورمحمدی بخوانید باید به سایت نزدیک به او یعنی نامه نیوز مراجعه کنید.