راز قتل مادر و دختر در سینه پدر

متهم به ناچار پس از چندین هفته سکوت، راز جنایتها را فاش کرد
هفت صبح| صبح 4 مرداد امسال مرد جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و از قتل همسر و دختر 13سالهاش در برجی لوکس واقع در چیتگر خبر داد. بهدنبال اعلام این خبر تیم جنایی راهی محل شده و در اتاق خواب یکی از واحدهای طبقه هفتم برج با جسد مادر و دختر در کنار هم مواجه شدند.
مرد 45ساله در تحقیقات اولیه گفت: برای انجام کار اداره به بانک رفتم و زمانی که بازگشتم با خانه بهم ریخته مواجه شدم. هر چه همسر و دخترم را صدا زدم کسی پاسخ نداد و درنهایت در اتاق خواب با جسد آنها مواجه شدم. بهدنبال اظهارات مرد جوان، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به بازبینی دوربینهای مداربسته برج پرداختند. دوربینها رفت و آمد ساکنان برج را نشان میداد اما در مدتی که مرد جوان مدعی بود، فرد غریبهای وارد یا خارج نشده بود.
بدین ترتیب مرد جوان به عنوان تنها مظنون این پرونده بازداشت شد. در حالی که متهم جوان سکوت کرده بود، کارآگاهان جنایی به تحقیقات خود ادامه دادند اما تمامی سرنخها به مرد جوان ختم میشد و نشان میداد که او در این قتلها دست دارد.
بررسیها در این رابطه ادامه داشت تا اینکه صبح 17 شهریور و با گذشت 44روز پس از قتل، مرد جوان لب به اعتراف گشود و راز قتل همسر و دختر 13سالهاش را برملا کرد. با اعتراف متهم جوان به قتلها، به دستور بازپرس جنایی او در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
عذاب وجدان رهایم نکرد
متهم به قتل همسر و دخترش در حالی سکوتش را شکست که مدعی است در تمام این روزها عذاب وجدان رهایش نکرد.
چه زمانی این اتفاق افتاد؟
ظهر بود؛ ساعتش را دقیق نمیدانم اما تا فردا صبح با اجساد در خانه بودم. عذاب وجدان داشتم از اینکه دخترم و همسرم را کشته بودم اما کاری از دستم برنمیآمد. تا صبح بالای سر اجساد بودم تا اینکه صبح زود از خانه خارج شدم و به بانک رفتم. میخواستم صحنهسازی کنم و با نشان دادن خودم در دوربین بانک و کارمندان آنجا، برای خودم شاهد بسازم.
از جنایت بگو؟
روز حادثه با همسرم دعوایم شد. سر همان اختلافات قدیمی و مسائل مالی. او عصبانی شده بود و گفت از دست تو و کارهایت خسته شدهام. ناگهان به سمت گاوصندوق رفت و اسلحهای را که داخل گاوصندوق بود، برداشت. ترسیدم و به طرفش رفتم میخواستم اسلحه را از دستش بگیرم و در همین کش و قوسها بودیم که ناگهان تیری از اسلحه شلیک شد و به همسرم اصابت کرد. به خودم که آمدم او را خونین روی زمین دیدم.
دخترت را چرا به قتل رساندی؟
با خودم گفتم دخترم با دیدن این صحنه آیندهاش تباه و به یک بیمار روانی تبدیل میشود. او به قدری شوکه شده بود که نمیتوانست حرف بزند. مادرش مرده بود و پدرش هم قاتل بود و میدانستم که نمیتواند با یک قاتل یک عمر زندگی کند و از طرفی هرگز این صحنه از جلوی چشمهایش محو نمیشود به همین دلیل او را نیز به قتل رساندم.
اسلحه را از کجا آوردی؟
سالها قبل خریده بودم.
اختلافت با همسرت برسر چه بود؟
یک سال قبل از محل کارم که ادارهای دولتی بود، اخراج شدم. در این مدت به همسرم و خانواده او حرفی از اخراج شدن نزدم.
با این حساب هزینه زندگیات را چطور تامین میکردی؟
مبلغی خودم داشتم و بعد از آن هم مدام از دوست و آشنا قرض گرفتم. کمکم همسرم به من شک کرد.
تو بعد از جنایت صحنهسازی کردی؟
بله. طلاهایمان را به داخل انباری بردم و در آنجا جاساز کردم. بعد از آن هم از خانه خارج شدم و اسلحهای که با آن قتلها را مرتکب شده بودم، در بیابانهای اطراف جاده بهشت زهرا انداختم.
تصمیم نداشتی اجساد را از خانه خارج کنی؟
نه! سعی داشتم با صحنهسازی مسیر تحقیقات را تغییر دهم.
صحنهسازیات به چه صورت بود؟
داشتم میگفتم بعد از اینکه طلاها را جاساز کردم به خانه رفتم و آنجا را بهم ریختم. بعد هم سناریوی دروغین اینکه در نبود من افرادی به خانه آمده و آنها را به قتل رساندهاند را طراحی کردم.
تحصیلاتت چقدر است؟
تا دیپلم درس خواندهام اما در کارم حرفهای بودم و سمت خوبی داشتم ولی به خاطر یکسری اختلافاتی که داشتم، از کار اخراج شدم.
چه شد که بعد از این مدت اعتراف کردی؟
عذاب وجدان لحظهای رهایم نکرد. در تمام این مدت چهره دختر و همسرم از جلوی چشمهایم نرفت و مدام کابوس آنها را میدیدم.