قتل ناموسی بچه محل با یک مشت
متهمی در درگیری تن به تن با وارد کردن ضربه به سر مردی جوان او را به کام مرگ کشاند
هفت صبح| مثل هر مراجعه کننده دیگری و در قامت یک انسان عادی با لباس معمولی وارد راهروی دادسرای جنایی تهران شده و به سمت در شعبه یکم میرود. مردی که همراه اوست چند دقیقه یک بار دستش را به نشانه اعطای قوت قلب روی شانههایش میگذارد و او کف دستهایش را به هم میمالد و لبش را میگزد تا بتواند بر استرس خود غلبه کند.
بالاخره روبهروی بازپرس اختیاری قرار میگیرد و میگوید:«پرونده قتل مقتولی به نام مجید در اختیار شماست؟همان مرد جوانی که چند روز قبل در بیمارستان بهارلوی تهران فوت کرد.» و وقتی مطمئن میشود راه را درست آمده سرش را پایین انداخته و میگوید:«من قاتل مجید هستم.»
فلش بک به ماجرا
چندی قبل کارکنان بیمارستان بهارلوی تهران از طریق تماس تلفنی با قاضی محسن اختیاری؛ بازپرس ویژه قتل شعبه اول دادسرای امورجنایی، مرگ مشکوک مرد جوانی را روی تخت بخش ICUگزارش کردند.با اعلام این خبر، تیم جنایی راهی سردخانه بیمارستان شدند و جسد مردی را مشاهده کردند که براثر ضربات مشت به سر به قتل رسیده بود؛ بررسیهای اولیه نیز نشان میداد که مقتول در یک درگیری خیابانی قربانی جنایت شده است.
تحقیقات ابتدایی حکایت از آن داشت، قاتل بهخاطر ارتباط خارج از چارچوب مقتول با یکی از اقوام خود با او در خیابان مولوی درگیر شده اما قبل از رسیدن پلیس از مهلکه گریخته است.بررسیها همچنان ادامه داشت تا اینکه قاتل به شعبه اول دادسرای جنایی رفت و خودش را معرفی کرد.
متهم در همان جریان تحقیقات ابتدایی به قتل مرد جوان در مولوی اعتراف کرد.در حالی که رسیدگی به این ماجرا در شعبه اول دادسرای جنایی در جریان است، دستور تکمیل تحقیقات از سوی بازپرس جنایی به کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران ادامه پیدا کرد و به این ترتیب تحقیقات برای طی روال قانونی ادامه دارد.ادامه این گزارش را در گفتوگوی خبرنگار ما با متهم پرونده بخوانید.
گفتوگو با متهم
چه شد که تصمیم گرفتی خودت را معرفی کنی؟
چون من نمیخواستم باعث مرگ مجید بشوم و از این بابت خیلی ناراحتم.
مجید را می شناختی؟
بله هر دو در محله مولوی کار میکردیم و محل سکونت هردویمان هم همان حوالی بود اما دوستی عمیقی با هم نداشتیم و فقط به نام و چهره همدیگر را میشناختیم.
پس چه شد که با او درگیر شدی؟
چند وقتی بود که زمزمههایی از سوی دوستانم به گوشم میرسید که خیلی بابت آن عصبانی شده بودم. به غیرتم برمیخورد که پشت سر یکی از اقوام نزدیک من که متاهل هم بود حرف میزدند.
مگر چه میگفتند؟
میگفتند که مجید برای آنها تعریف کرده که با آن خانم ارتباط دارد.
برای همین با مجید دعوایت شد؟
نه اول سراغش رفتم و گفتم چرا چنین حرفهایی زدی؟او هم گفت به تو ربطی ندارد و دلم خواسته چنین حرفی بزنم. من گفتم حق نداری با آبروی ما بازی کنی.این شایعه برای خانواده من دردسر و آبروریزی درست میکند.اما او گوشش بدهکار نبود و با لحن بدی با من حرف زد.من هم عصبانی شدم و حسابی برایش خط و نشان کشیدم.
از روز حادثه بگو.
اینقدر ناراحت بودم که چند باری برای مجید پیغام فرستادم و گفتم دست از گفتن این شایعات بردارد.گمان میکنم پیغامهای من به گوشش رسید چون روز حادثه به من پیامک داد و گفت سر فلان خیابان بیا تا ببینم چه حرفی داری. میدانستم قرار نیست در صلح و صفا حرف بزنیم ولی فکرش را نمیکردم کار به اینجا برسد.فقط رفتم که این موضوع حل و فصل شود.وقتی به آنجا رسیدم هر دویمان عصبانی بودیم و با هم درگیر شدیم.در جریان درگیری من به سر او مشتی زدم و خیلی سریع از آنجا فرار کردم.
هیچ کدام تیزی همراه نداشتید؟
نه اصلا اهل این حرفها نبودیم.
چطور فهمیدی فوت کرده؟
توسط دوستانم جویای حالش بودم.باورم نمیشد که مشت من باعث شده باشد که با سطح هوشیاری خیلی پایین به بیمارستان منتقل شود.در تمام روزهایی که روی تخت بیمارستان بود دعا میکردم که سلامتیاش برگردد.اما حدود ده روز بعد از بستری مجید در بیمارستان متوجه شدم که تمام کرده است.از همان موقع عذاب وجدان شدیدی دارم و با خودم کلنجار میرفتم که خودم را معرفی کنم.میدانستم که دیر یا زود دستگیر میشوم اما میخواستم با پای خودم بیایم و خودم را معرفی کنم که نشان دهم نیت مجرمانهای نداشتم.
بنابراین گزارش رسیدگی به این پرونده تا روشن شدن ابعاد پنهان ماجرا در دستور کار رسیدگی قرار دارد.