گرمای هوا به نفع قاتلان دکتر ضیایی و همسرش| محاکمه عاملان قتل برگزار نشد
ماجرای ناپدید شدن مرموز دکتر سرشناس به نام محمدرضا ضیایی و همسرش دکتر مینو صابری
هفت صبح| عاملان قتل پزشک سرشناس و همسرش در حالی به زودی در دادگاه کیفری تهران محاکمه میشوند که اولیای دم برای آنها اشد مجازات خواستهاند. رسیدگی به این پرونده از اردیبهشت ماه سال 1401 با ناپدید شدن مرموز دکتر سرشناس به نام محمدرضا ضیایی و همسرش دکتر مینو صابری آغاز شد.
مردی که به پلیس آگاهی رفته بود از ناپدید شدن دایی و زنداییاش خبر داد و گفت: «داییام دکتر محمدرضا ضیایی، متخصص گوش، حلق و بینی در بیمارستان عرفان است و همسرش مینو دکترای اقتصاد دارد.چون دختر و پسرشان در آمریکا پزشک هستند، من و مادرم به آنها سر میزنیم. چند روز پیش سرایدار آنها با من تماس گرفت و گفت دایی و زن داییام ناگهانی ناپدید شدهاند و سه مرد ناشناس خودرو سانتافه آنها را با خود بردهاند. من نگران آنها هستم و میترسم بلایی سرشان آمده باشد.»
با این شکایت تحقیقات پلیسی برای افشای راز ناپدید شدن زوج سرشناس آغاز شد .در ادامه تحقیقات مشخص شد دکتر 80 ساله خانهای ویلایی به مساحت هزار متر در منطقه سعادتآباد تهران داشته که چند هفته قبل از ناپدید شدنش، آن را به نام مرد جوانی سند زده اما هیچ پولی به حسابش واریز نشده است.
نخستین سرنخ
با افشای این ماجرا، مالک جدید خانه دکتر ضیایی بازداشت شد و گفت: خانه را به دستور مردی به نام سروش صوری خریده و قرار بوده مدتی بعد آن را بفروشد و در عوض مبلغی بگیرد. در ادامه تحقیقات ماموران سه مرد را که با خودرو مدل بالای دکتر، خانه او را ترک کرده بودند دستگیر کردند. آنها نیز مدعی شدند به دستور مردی به نام سروش وارد محل سکونت دکتر در ولنجک شدند و خودرو او را دزدیدند.
با دستگیری سه دزد و اطلاعاتی که آنها به پلیس داده بودند سروش در خانهاش در سعادتآباد بازداشت شد و گفت یک پدر و پسر شهرستانی، دکتر و همسرش را کشتهاند. با افشای راز جنایت، پدر و پسر همدانی بازداشت شدند اما ادعا کردند از سوی سروش برای قتل اجیر شده بودند و هنگام جنایت نیز سروش در محل حضور داشته و جنایت با انگیزه تصاحب اموال و املاک این زوج صورت گرفته است.
افشای راز جنایت
مرد میانسال به نام ابراهیم در بازجوییها گفت: سروش یک کلاهبردار حرفهای است که چند خانه را که صاحبانشان خارج از کشور بودند با کمک یک دفترخانه به شخص دیگری فروخته و حدود 50 میلیارد تومان کلاهبرداری کرده است. او با قصد کلاهبرداری از دکتر ضیایی و همسرش نیز او و پسرش را برای قتل اجیر کرده است.
پسر این مرد به نام سینا گفت: من راننده تاکسی اینترنتی بودم. سه سال قبل با سروش آشنا شدم و به عنوان راننده برای او کار میکردم. پدرم زمین کشاورزی داشت و خیلی اتفاقی ۶۰ سکه طلای قدیمی در زیرزمین پیدا کرده بود. من ماجرا را به سروش گفتم و قرار شد او سکهها را بخرد اما بعد از گرفتن سکهها برای دادن پولش مدام امروز و فردا میکرد. تا اینکه به من و پدرم زنگ زد و خواست برای حساب و کتاب به خانهاش در سعادتآباد برویم.
او ادامه داد: وقتی با پدرم به خانه ویلایی رفتیم به محض ورود سروش اسلحهاش را به سمتمان گرفت و تهدید کرد اجسادی را که داخل نایلون پیچیده و درون خودرو سانتافه گذاشته بود دفن کنیم. بعد هم قرار شد برای این کار چهار میلیارد به ما بدهد و گفت سه میلیاردی را هم که بابت سکهها قرار بود بدهد میپردازد.او میگفت اجساد متعلق به یک زوج سالخورده است که در ایران تنها زندگی میکردهاند و کسی پیگیر ناپدید شدنشان نمیشود.
این متهم گفت: سروش به من و پدرم وعده داد میتواند کمک کند تمامی اموال دکتر را با مدرکسازی به ناممان کنیم. ما هم اجساد را به بیابانهای اطراف شهریار بردیم و در آنجا دفن کردیم. با اعترافات پدر و پسر سروش تحت بازجویی قرار گرفت و گفت: دنبال خانه اجارهای بودم که با دکتر آشنا شدم. او میخواست خانهاش در سعادتآباد را که خانهای ویلایی به مساحت هزار متر بود بفروشد.
من خانه را به شرط تملیک به مدت سه ماه از او اجاره کردم و قرار شد 170 میلیارد تومان بپردازم. پول را اسفند ماه به دکتر دادم و او هم سند ویلا را به من داد اما سند را به نامم نزد.چون قیمت دلار مدام بالا میرفت، دکتر هر بار مقداری به مبلغ معامله خانه اضافه میکرد. هر بار بهانه میآورد و روزی ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار دلار به مبلغ میافزود. در نهایت محضرخانهای پیدا کردم که با سندسازی برایم وکالتنامهای جعل کرد.من میخواستم به دکتر بگویم اگر سند نزند، میتوانم با این وکالت،سند را به نام خودم بزنم.
سروش ادامه داد: یک روز که در کارگاه در حال صحبت تلفنی با دکتر بودم، رانندهام موضوع را شنید. سینا خودش پیشنهاد داد دکتر را بترساند تا سند را به نامم کند. من هم قبول کردم.آخرین بار دکتر و همسرش به خانهام واقع در سعادتآباد آمدند. سینا و پدرش هم آنجا حضور داشتند که اسلحهای را به سمت دکتر و همسرش گرفتند و به آنها شلیک کردند.
اعتراف به قتل
با اعترافات سروش، ابراهیم لب به اعتراف گشود و قتل را گردن گرفت. اما ادعا کرد برای قتل از سوی سروش اجیر شده بود. او گفت: کلت کمری و گلولهها را سروش به من داد.او حتی برای تمرین مرا به بیابانهای اطراف تهران برد تا چند بار شلیک کنم.طبق نقشه، او دکتر و همسرش را به خانه ویلاییاش در سعادتآباد دعوت کرد و من در دستشویی زیرزمین مخفی شدم. وقتی دکتر و همسرش آمدند نمیخواستند به زیرزمین بیایند اما سروش گفت وسایل پذیرایی در زیرزمین است.
او به دروغ گفت زیرزمین را تغییر دکوراسیون داده و بهتر است از آنجا دیدن کنند. وقتی آنها به زیرزمین رسیدند من از دستشویی بیرون پریدم، چشمم را گرفتم و تیراندازی کردم. اولین گلوله با سر خانم دکتر برخورد کرد و دومین گلوله به دکتر خورد.
سروش بعد از قتل از من خواست اجساد را در نایلونهای زباله بزرگی که از قبل تهیه کرده بود بگذارم .اما من تنهایی نتوانستم این کار را بکنم. خودش هم نمیخواست کاری کند. برای همین مجبور شدم به پسرم زنگ بزنم و با کمک او بود که اجساد را نایلونپیچ کردیم و به بیابانهای اطراف شهریار بردیم و دفن کردیم.
با افشای جنایت، برای ابراهیم به اتهام دو قتل، برای پسرش به اتهام معاونت در جنایت و برای سروش به اتهام آمریت در دو قتل کیفرخواست صادر شد. پرونده آنها و 8متهم دیگر که در جعل اسناد و کلاهبرداری دست داشتند با صدور کیفرخواست به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا آنها پای میز محاکمه از خود دفاع کنند اما این جلسه به خاطر تعطیلی کلیه مراکز دولتی ناشی از گرمای شدید به روزهای آینده موکول شد.