سازمان ملل در دو راهی تاریخ

صدراعظم آلمان از نقش اسرائیل در «کار کثیف» غرب پرده برداشت؛ سازمان ملل یا کنار ایران میایستد یا برای همیشه بیاعتبار میشود
هفت صبح| وقتی فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان، در اظهارنظری صریح و جنجالی، اقدامات اسرائیل علیه ایران را «کار کثیف» غرب توصیف کرد، ناخواسته نقاب از چهره ریاکاری قدرتهای غربی برداشت. این «کار کثیف»، به معنای حملات غیرقانونی اسرائیل، از عملیات سایبری علیه زیرساختهای حیاتی ایران تا بمباران تأسیسات غیرنظامی و تهدیدات مستمر علیه حاکمیت یک ملت مستقل، نه تنها نقض آشکار قوانین بینالمللی است، بلکه عمق استراتژی غرب را در بهرهگیری از اسرائیل بهعنوان بازوی نیابتی برای پیشبرد اهدافی نشان میدهد که خود از انجام آشکار آنها شرم دارد.
مرتس، هرچند بعدا تلاش کرد این سخن را لغزش زبانی جلوه دهد، اما این اعتراف، پرده از واقعیتی تلخ برداشت: غرب، با حمایت از تجاوزات اسرائیل، استانداردهای دوگانه خود را عیان کرده و اعتبار اخلاقیاش را در برابر ملتهای جهان، بهویژه در جنوب جهانی، از دست داده است.
این افشاگری، سازمان ملل متحد را در برابر آزمونی سرنوشتساز قرار داده است. این سازمان، که در اکتبر ۱۹۴۵ با هدف جلوگیری از تکرار فجایع جنگ جهانی دوم و با شعار «هرگز دوباره» تأسیس شد، قرار بود نگهبان صلح، عدالت و برابری در جهان باشد. اما اکنون، در برابر تجاوزات مکرر اسرائیل علیه ایران، در دو راهی تاریخی قرار گرفته است: یا با محکومیت قاطع این اقدامات، به اصول بنیادین خود پایبند میماند، یا با ادامه سکوت و انفعال، به ابزاری در خدمت قدرتهای غربی بدل میشود و مشروعیت خود را برای همیشه از دست میدهد.
ایران، به گواه گزارشهای معتبر اطلاعاتی، از جمله اظهارات تولسی گابارد، هیچ برنامه فعال هستهای ندارد، اما بارها قربانی حملات غیرقانونی اسرائیل شده است. این حملات، که اغلب با توجیه «دفاع پیشدستانه» انجام میشوند، نقض آشکار ماده ۵۱ منشور سازمان ملل است که حق دفاع مشروع را برای هر کشور عضو تضمین میکند. با این حال، شورای امنیت، که با پنج عضو دائم، آمریکا، روسیه، چین، بریتانیا و فرانسه و حق وتوی آنها، ستون اصلی تصمیمگیری سازمان ملل است، در برابر این تجاوزات سکوت کرده یا به قطعنامههای بیاثر و خنثی بسنده کرده است.
آمریکا، بهعنوان حامی اصلی اسرائیل، از سال ۱۹۴۵ تاکنون بیش از ۱۲ بار قطعنامههای پیشنهادی برای محکومیت اقدامات این رژیم را وتو کرده و عملا شورای امنیت را در برابر جنایات اسرائیل فلج کرده است. این روند، اعتماد ملتهای جنوب، بهویژه ایران، را به سازمان ملل به شدت سلب کرده و شکاف عمیقی بین این نهاد و ملتهای آزاده جهان ایجاد کرده است.
سازمان ملل، با بودجه سالانه حدود ۳.۵ میلیارد دلار و ساختار گستردهای شامل مجمع عمومی، شورای امنیت، دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ)، و آژانسهای تخصصی مانند یونسکو و یونیسف، قرار بود نماد عدالت جهانی باشد. اما انفعال آن در برابر تجاوزات اسرائیل، از بمباران تأسیسات غیرنظامی ایران تا تهدیدات مستمر علیه یک کشور مستقل، این نهاد را به حاشیه رانده و آن را به نهادی بیاثر در برابر قدرتهای سلطهگر تبدیل کرده است.
مجمع عمومی، که هر ۱۹۳ کشور عضو در آن یک رأی برابر دارند، میتواند با صدور قطعنامهای قاطع، صدای ملتهای مظلوم را بازتاب دهد. دیوان بینالمللی دادگستری نیز، که پیشتر در پروندههایی مانند دیوار حائل در فلسطین احکام مهمی صادر کرده، قادر است نقض قوانین بینالمللی توسط اسرائیل را بررسی کند. اما این اقدامات نیازمند اراده سیاسی است؛ ارادهای که تاکنون زیر سایه نفوذ غرب، بهویژه آمریکا و متحدانش، کمرنگ بوده است.
جهان امروز، با نسلی آگاه، متصل و پرسشگر، دیگر فریب روایتهای رسمی و دستکاریشده را نمیخورد. تصاویر تخریب زیرساختهای ایران، رنج غیرنظامیان و تهدیدات بیوقفه اسرائیل علیه یک ملت، در لحظه از طریق شبکههای اجتماعی جهانی میشود. این نسل، که با دسترسی به اطلاعات شفاف، تناقضات گفتار و عمل غرب را بهخوبی میبیند، دیگر به وعدههای توخالی سازمان ملل اعتماد ندارد.
خشم ناشی از این بیعدالتی، از جهان عرب تا آفریقا و آسیا، به بیاعتمادی ساختاری به نهادهای بینالمللی بدل شده است. این خشم، نه تنها علیه اسرائیل، بلکه علیه نظامی است که قربانیانش را گزینش میکند، مردگانش را طبقهبندی میکند و ناحق را توجیهپذیر میسازد.
سازمان ملل اکنون در برابر انتخابی تاریخی ایستاده است: یا با محکوم کردن صریح تجاوزات اسرائیل، در کنار ایران و عدالت جهانی میایستد، یا با ادامه انفعال، به مهرهای در بازی قدرتهای غربی تبدیل میشود. ایران، با ایستادگی شجاعانه در برابر زیادهخواهیهای اسرائیل و حامیانش، نشان داده که تسلیم منطق زور نخواهد شد.
این مقاومت، پیامی روشن به سازمان ملل است: صلح بدون عدالت، پایدار نیست. اگر این نهاد، با همه امکانات و ادعاهایش، نتواند از حق ایران برای دفاع از حاکمیتش حمایت کند، نه تنها اعتبار خود را از دست خواهد داد، بلکه در تاریخ بهعنوان نهادی همدست در نقض حقوق ملتها ثبت خواهد شد. این دو راهی، نه فقط برای سازمان ملل، بلکه برای آینده نظم جهانی تعیینکننده است.
ایران، با عزت و اقتدار، راه مقاومت را برگزیده و نشان داده که در برابر ظلم سر خم نمیکند. سازمان ملل باید این درس را از ایران بیاموزد و با اقدامی قاطع، نشان دهد که هنوز میتواند نگهبان عدالت باشد. در غیر این صورت، ملتهای جهان، بهویژه ایران، دیگر به آن بهعنوان نماد صلح و برابری نگاه نخواهند کرد، بلکه آن را بخشی از نظام سلطهای خواهند دانست که برای منافع قدرتهای بزرگ، عدالت را قربانی میکند.