ماجرای تعرض هولناک به زنان فلسطینی
اگر مقاومت نکنی بهتدریج شما را میکشیم، اگر مقاومت کنی فوری شما را میکشیم!
هفت صبح| بجنگی تو را میکشیم، نجنگی تو را میکشیم! این قاعدهای زیرکانه است که اسرائیل در این سالها در حال اجرا کردن آن در سرزمین فلسطین است. درحالیکه به بخشی از افکار عمومی در ایران اینطور القا شده اگر حمله اکتبر سال گذشته اتفاق نمیافتاد، نسلکشی مردم غزه از سوی اسرائیل هم شکل نمیگرفت؛ گزارهای کاملاً جعلی و بیاساس. چطور بفهمیم ماجرا از چه قرار است؟
بنده در این یادداشت گریزی میزنم به کتاب «بزرگترین زندان زمین» که با عنوان فرعی «پیشینهای از سرزمینهای اشغالی» در ایران ترجمه و منتشر شده. جالب است بدانید نویسنده کتاب، تحلیلگر اسرائیلی است و دقیقا شرح داده اسرائیل چطور تنها دو انتخاب پیش پای مردم فلسطین گذاشته: اگر مقاومت نکنی بهتدریج شما را میکشیم، اگر مقاومت کنی فوری شما را میکشیم!
کتاب این مورخ اسرائیلی با ترجمه مهدی خانعلیزاده و مریم قرهگوزلو از سوی انتشارات «کتابستان معرفت» چاپ شده و رسیدن مردم فلسطین به وضعیت فعلی را شرح میدهد. یعنی از اصطلاح «زندان روباز» برای دو بخش باقیمانده از فلسطین در نقشه سرزمینهای اشغالی صحبت میکند؛ زندان روباز غزه، زندان روباز کرانه باختری. بعد توضیح میدهد که اسرائیل طوری این دو زندان روباز را اداره میکند که یا مردم هر یک از این بخشها به ستوه بیایند و از زادگاهشان بروند و یا اینکه دست به اسلحه ببرند و توسط اسرائیل کشته شوند!
ایلان پایه در واقع میگوید این سیاست در طول تاریخ مدرن سابقه نداشته است. در کنار این کتاب، البته سری هم به مقاله مفصل دیوید رالف گریبر (استاد دانشگاه و پژوهشگر آمریکایی) بزنید که یک بار به کرانه باختری سفر کرده و شیوه وحشیانه برخورد اسرائیل با مردم فلسطین را از نزدیک دیده.
اتفاقا مطالعه این مقاله که در فصلنامه «ترجمان» چاپ شده و روی اینترنت هم موجود است، از آن جهت مهم است که ما را به جایی میبرند که مثل غزه، سلاح دست نگرفتند و سعی کردهاند تسلط اسرائیل را به اجبار هم شده بپذیرند. اما وقتی این مقاله را بخوانید خواهید دید که اسرائیل با چه شیوههای عجیب و غریبی در حال شکنجه ساکنان کرانه باختری است تا آنها را هم تحریک کند. چرا؟ برای اینکه سلاح بردارند، مقاومتی شکل بدهند و بعد از آن اسرائیل بتواند سلاحهای جدیدش را روی آنها امتحان کند و به بعضی کشورهای دیگر بفروشد!
گریبر در این مقاله مفصل بعضی از شکنجههای روانی را شرح میدهد که من در این یادداشت، فقط به یک نمونه اشاره خواهم کرد و پیشنهادم این است حتما مقاله را جستوجو کرده و تا انتها بخوانید. اما این بخش از این قرار است: «ظاهراً هر خیابانی در نابلس (واقع در کرانه باختری) یک آرایشگاه مردانه دارد. واقعاً هزاران آرایشگاه آنجاست. بیشتر آنها حداقل تا ساعت ۲ نیمهشب بازند؛ غالباً تنها جاهایی هستند که چراغشان در ساعت ۲ نیمهشب روشن است و درشان باز است.
و از قرار معلوم، هر وقت که از کنار یکی از آنها رد شوید، احتمالاً چهار یا پنج مرد جوان را میبینید که با سر و وضع آراسته جمع شدهاند و دارند کوتاه شدن موهای مرد دیگری را تماشا میکنند. نکته عجیب آن است که انگار هیچ آرایشگاه زنانهای وجود ندارد. هرازگاهی ممکن است پوسترهای تأثیرگذاری را ببینید که وسایل آرایشی یا محصولات مربوط به موی زنان را نشان میدهند اما خبری از آرایشگاههای زنانه نیست. از یکی از دوستانم دلیلش را پرسیدم.
توضیح داد در سالهای دهه ۸۰، مأموران امنیتی اسرائیل، از حضورشان در منطقه سوءاستفاده کردند تا مخفیانه در چای شیرین زنها داروی بیهوشی بریزند و از آنها عکسهای برهنه بگیرند تا شوهرانشان را مجبور کنند که به همکار یا خبرچین سرویس اطلاعاتی اسرائیل تبدیل شوند. به همین دلیل، حالا هم آرایشگاههای زنانه وجود دارد اما در خیابان اثری از آنها نیست و زنها هم دیگر از دست غریبهها چای شیرین نمیگیرند.
اولین واکنش من به این داستان این بود: واقعاً چنین اتفاقی افتاده؟ آخر خیلی شبیه خیالپردازیهای پارانوئیدی است. اما در این مورد خاص، معلوم شد که شایعهها واقعیت دارند. یک نفر وبسایتی ساخته است برای آن دسته از مأموران موساد که احساس گناه میکنند تا بتوانند آنجا به صورت ناشناس اعتراف کنند. و یکی از آنها، در واقع، اعتراف کرده بود که در آرایشگاهها در چای داروی بیهوشی میریخته است!
این البته تمام ماجرا نیست. عذاب تمامعیار هم وجود دارد؛ به مردم شلیک میکنند، آنها را مورد ضرب و شتم قرار میدهند، شکنجه میکنند و با خشونت آزار میدهند. هیچوقت آب کافی در دسترس نیست. برای دوش گرفتن تقریباً ترتیبات نظامی لازم است. به آسانی نمیتوانید اجازه عبور بگیرید. همیشه باید توی صف بایستید. اگر چیزی خراب شود، تقریباً امکان ندارد که اجازه تعمیرکردن آن به شما داده شود. یا اگر اجازه داده شود، نمیتوانید برای تعمیر وسایلتان به جای دوردستی بروید.
ممکن است ۲۰ کیلومتر رانندگی برای دیدن نامزدتان هشت ساعت طول بکشد، و طی این ساعتها تقریباً بدون تردید مسلسلهایی را جلوی صورتتان تکان دادهاند و آدمهایی که معتقدند پستتر از انسانها هستید، با زبانی که نصفهنیمه میفهمیدش بر سرتان فریاد کشیدهاند. برای همین بیشتر حرفهای عاشقانهتان را از پشت تلفن میزنید. البته اگر پول آن را داشته باشید که چند دقیقه صحبت کنید.»