کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۴۵۶۶
تاریخ خبر:

دنده عقب| فلان جور نشدی که عاشقی از سرت بپره

دنده عقب| فلان جور نشدی که عاشقی از سرت بپره

عرضم خدمتتون که من یه دوستی دارم که خیلی بدبخته...

روزنامه هفت صبح| رفقا خوبین؟ عرضم خدمتتون که من یه دوستی دارم که خیلی بدبخته. بله... فرمایش شما هم صحیحه، همه‌مون بدبختیم؛ ولی باید خدمتتون عرض کنم که ایشون بی برو برگرد، ده هیچ از همه‌مون جلوتره در بی‌نوایی. بله... کلام شما متین، به شما ربطی نداره و زندگی خودمون ذکر مصیبتیه؛

 

ولی این دوست من علاوه بر این که نمیدونه با این گرونی‌ها چه نوع کودی بر سر بریزه و هر دفعه موقع خرید، برق بهش وصل میشه و مستاجره و عمرا بتونه قراردادش رو تمدید کنه و در فکر تهیه و تدارک چادر مسافرتیه و اخطار برق براش اومده که مشترک پر مصرفه، در صورتیکه تو خونه‌ش فقط یه لامپ کم مصرف داره و پیامک بد حجابی سرنشین براش اومده، در صورتیکه کلا پرایدش تو پارکینگه و با مترو میره سر کارش و مابقیِ مسائل که برای همه‌مون نقل و نباته، در عرض یک ماه، عاشق شد و بلافاصله هم شکست عشقی رو تجربه کرد.

 

به نظرم این ضرب‌المثل که فلان جور نشدی که عاشقی از سرت بپره، حداقل در مورد ایشون کارایی نداره. چون سوژه مورد نظر همه اون فلان جورها رو شده و هیچی هم از سرش نپریده. خب ایشون هم مثل همه ما، مشکلات روزمره دیگه براش عادی شده و گرونی و ترافیک و قیمت دلار و غیره رو با یه نچ نچ رد می‌کنه و مرحله افسرده شدن از این موارد دم دستی رو رد کرده. یعنی می‌خوام عرض کنم که در کلکسیون مصیبت‌هاش، عاشقی رو کم داشت که به لطف خدا اون هم اضافه شد و به نظر شخص من که موجود نادر و قابل مطالعه‌ای هست.

 

این چند وقت اخیر در تماس بودم باهاش و هر چی نکته و جمله روانشناسی هم بلد بودم، در موردش به کار بردم که البته هیچ فایده‌ای نداشت و در فراغ محبوب، مثل ذرت بوداده در حال پخت، بالا و پایین می‌پرید و شیون واویلا می‌کرد.امروز به اتفاق رفتیم به یک مرکز خرید که دوری بزنیم و گرون شدن اجناس رو ببینیم و حیرت کنیم، بلکه یه خورده حال و هوامون عوض شه و صحبت رو باهاش بکشونم به اقتصاد و سیاست، بلکه ول کنه اون محبوب رو و کم کم به روال عادی زندگی برگرده.

 

در یکی از طبقات بودیم و در حال نچ نچ کردن، که گفت هوس آبمیوه کرده. گفت خودش میره می‌گیره و میاره و رفت سوار آسانسور شد. در حال قدم زدن و انتظار بودم که برق‌ها رفت. خیلی امید داشتم که در این فاصله از آسانسور پیاده شده باشه ولی از اونجایی که در بدشانسی، صاحب مقام کشوری و آسیاییه، در آسانسور گیر کرده بود. تا مسئول تاسیسات بیاد و برق اضطراری رو وصل کنه و درِ آسانسور باز بشه، یه ده دقیقه‌ای طول کشید. از آسانسور که اومد بیرون دیدم داره همینجور ناسزا میگه. راستش اولش بهش حق دادم ولی بعد از چند لحظه متوجه شدم که سوی حرف‌هایی که داره میزنه، به سمت معشوقِ محبوبه:

 

- « چی شده؟ چرا فحش میدی؟...» / « آخه من اون تو دارم قبض روح میشم، اون وسط زنگ زده که می‌خوام یه فرصت دیگه به هر دومون بدم... من اون وسط دارم فکر می‌کنم در باز شد، چجوری خودمو برسونم دستشویی، اون داره درس روانشناسی میده بهم... برو بابا...»

 

ضمن تشکر از اداره برق و مسئولین ذیربط و دیگر عزیزانی که لحظه‌ای از خدمت به خلق خدا دست نمی‌کشن، می‌خواستم عرض کنم که عاشقان دل شکسته را در عصر حاضر، دوایی نیست جز فرستادن داخل آسانسور و قطع کردن برق. آقا جواب میده ها... به شدت. امتحان کنین.

 

کدخبر: ۵۵۴۵۶۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر