کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۴۴۶۲
تاریخ خبر:

دنده عقب| من هیچ عیدی خلاصی از نوع بشر ندارم

دنده عقب| من هیچ عیدی خلاصی از نوع بشر ندارم

یکی از بزرگترین شکنجه‌های روحی- روانی، مسافرت رفتن در عید است!

روزنامه هفت صبح|  رفقا خوبین؟... من؟ والا چه عرض کنم. اگه بذارن. چطور؟ عرض می‌کنم. راستش رو بخواین به نظر بنده، یکی از بزرگترین شکنجه‌های روحی- روانی، مسافرت رفتن در عیده. البته اصلا منظورم آن سفری که پخته شود خامی، نیست ها. اون سفرها بالاخره وقت و زمان و مکان و مقصد درستی داره و صوفی هم می‌شود صافی...

ولی این مسافرت‌های عید، آن هم به مقصدهایی که کل جمعیت کشور به اون روانه می‌شن، بی‌برو برگرد، با اختلاف زیاد، رتبه اول رو در خام موندن دارد.نکته گریه‌آور ماجرا اینجاست که هر کسی رو می‌بینی، با این حرف من هم عقیده است. ولی نمی‌فهمم چه فعل و انفعالاتی در مغزهامون اتفاق میفته که دوباره، همین جمعیت، روزهای عید هردود می‌کشیم و می‌ریزیم تو جاده‌ها. نمونه بسیار بارزش، خودِ من.

من هر دفعه که در ترافیک جاده‌ها و اتوبان‌ها گیر می‌کنم، همانطور که آرام بخش و ضد تهوع پرت می‌کنم تهِ حلقم، بر خودم صد بار لعنت می‌فرستم وعهد می‌بندم که دیگه روزهای عید، پام رو از درِ خونه هم بیرون نذارم، چه برسه از دروازه شهر.

ولی همانطور که عرض کردم، این عهد و لعنت، فراموش میشه تا دفعه بعد که تو ترافیک جاده گیر می‌کنم: «من که دیده بودم این وضعیت رو... چرا دوباره این حماقت رو کردم آخه.»ولی امسال، دیگه فرق می‌کنه. من دیگه آدم سال‌های قبل نیستم. کلیه خاطرات گذشته رو در ذهن نگه داشته و مرور می‌کنم و خامِ هیچ حرف و وعده و تبلیغِ دوستان و آشنایان نمی‌شم و به امید پروردگار سنگر خونه رو حفظ می‌کنم و عشق می‌کنم با تنهاییم. اصلا دلم برای خلوت خودم تنگ شده. تموم شد و رفت.
 

چند روز پیش، اولین تماس که گرفته شد، آنچنان حمله‌ای کردم که طرف از تماسش پشیمون شد:- « برنامه‌ت واسه عید چیه داداشی؟... کدوم سمتی؟» / « هیچ سمتی نیستم داداشی... از جام هم تکون نمی‌خورم.» / « می‌مونی خونه؟...» / « بله.» / « عین دیوونه‌ها؟...» / «بله.» / « حوصله‌ت سر نمیره ؟...» / «خیر.» / « میدونی اصلا کدوم سمت می‌خوایم بریم؟» / « خیر... نمی‌خوام هم بدونم. برو به سلامت.»
 

به من میگن انسانی که تجربیات گذشته رو فراموش نمی‌کنه و ازشون درس می‌گیره. به من میگن انسانی که پخته شده. نفر دوم آپشن‌های بیشتری ارائه داد. ولی من بیدی نیستم که با این بادها بلرزم:- « آقا امسال کلا می‌خوایم بریم یه سمت دیگه.» / «نمیام.» / « صبح زود راه می‌افتیم که به ترافیک نخوریم.» / «نمیام.» / « با ماشین من بریم و تو هم تنها بشین عقب که حالت بد نشه...» / «نمیام.» / « میدونی ویلای کی می‌خوایم بریم؟...» / « نمی‌خوام بدونم و نمیام.»

به من میگن انسانی که پای حرف‌هاش می‌ایسته... به من میگن انسانی که خیلی کارش درسته...نفر سوم که کلا مسیر رو اشتباهی اومد.- « آقا یه خبر توپ...» / «جان؟» / « اکیپ جمع شدیم، یه اتوبوس کرایه کردیم، عید بریم عشق و حال...جاتو رزرو کنم؟» / « ببین... همین اسم اتوبوس رو که آوردی، حالم دگرگون شده. اصلا فکرش رو هم می‌کنم، تب می‌کنم. برو به سلامت. برگشتی زنگ بزن.»

والا... همین یه کارم مونده توی اون قبر متحرک بنشینم و با « اکیپ»، بزنیم به دل جاده... مطمئنم در صورت وقوع چنین فاجعه‌ای، زنده بر نمی‌گردم. مطمئنم.نفر چهارم، با اصلِ حرف من، هم عقیده بود ولی روحیه خوبی داشت:- « آره راست میگی... ولی بابا حوصله‌مون سر میره تو خونه. سیزده روز تو تهران چیکار کنیم؟... ترافیکش هم حال میده. تو راه میگیم، می‌خندیم...» / « نه گفتنم میاد، نه خندیدنم. من امسال از خونه، جُم نمی‌خورم... برو به سلامت.» / « خوش می‌گذره ها...» / « اصلا هم خوش نمی‌گذره. خدا حافظتون باشه.»

خلاصه  در برابر هر کسی که تماس گرفت و به هر طریقی قصد فریب من رو داشت، مقاومت کردم و تک‌تک‌شون رو از میدان به در کردم، بلکه امسال رو با سلامتِ روان آغاز کنم.همه چی داشت خوب پیش می‌رفت تا این‌که یکی دیگه از رفقا زنگ زد:- « داداش شنیدم امسال بست می‌شینی خونه. آره؟» / « بله. هیچ جا هم نمیام. حتی با شما دوست عزیز.» / « ایول... ایول... والا این فک و فامیل ما دارن میان تهران منم نمی‌خوام ریختشون رو ببینم. پس میام پیشت که هم تو تنها نباشی و هم من خلاص شم.» رفقا... من هیچ عیدی خلاصی از نوع بشر ندارم.

 

کدخبر: ۵۵۴۴۶۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر