برای اشکهای مارکو
یادداشت محمد طالبیان در باشگاه مشتزنی با سوژه پس از موفقیت.
روزنامه هفت صبح، محمد طالبیان| تاریخ فوتبال ایتالیا با نامهایی بزرگ گره خورده. چهرههایی به یاد ماندنی که هر کدام برای سالها بدون پرداخت هیچ اجارهای در ذهن طرفداران فوتبال زندگی میکردند. در این میان اما مارکو تاردلی با تمامی آنها فرق میکند. هافبکی که نه رخ ستارههای دلربای آتزوری را داشت نه مهاجمی بود که با گلهای متعدد در یادها باقی بماند.
تاردلی در کلاس فوتبالیستهای یقه آبی قرار میگرفت. چهرههایی که نه بازی چشمنوازی دارند نه در لحظهها، سرنوشت را رقم میزنند. او نمونهای بود از بازیکنهایی که برای تیم میمیرند اما دست آخر هیچکس به یادشان نمیآورد.
با این تفاسیر اما مارکو با همنسلهای خود تفاوتی بارز داشت. چهرهای که به سرعت و بعد از دو فصل در دستههای پایینی فوتبال ایتالیا، راهی بیانکونری شد و برای یکدهه در خدمت خط هافبک و دفاع یوونتوس بود.
دوران دوم موفقیتهای سریالی بانوی پیر در ایتالیا و اروپا با تاردلی و همقطارانش رقم خورد. او یکی از سه بازیکن ایتالیایی بود که برای اولینبار توانستند سه جام معتبر اروپایی را کسب کنند. تاردلی در کنار کابریتی و شیرا تبدیل به نمادهایی برای دوران مدرن بیانکونری شد.
پنج قهرمانی سری A، دو جام حذفی و چهار جام اروپایی، او را تبدیل به یکی از پرافتخارترین بازیکنهای ایتالیایی در سطح باشگاهی کرد. با این حال کار تاردلی به همین موفقیتها خلاصه نشد. همانطور که با سرعتی قابلتوجه راهش به سطح اول فوتبال باشگاهی را باز کرد، با همان سرعت به ترکیب اصلی تیم ملی ایتالیا رسید و در سه جامجهانی و دو یورو حضور یافت.
هرچند در ابتدا تنها توانست به رتبه چهارم اروپا برسد اما کمپین موفقیتهایش در آتزوری با جامجهانی 1982 شروع شد. جایی که ایتالیا در مقابل رقیب سنتی خود آلمان پیروز شد و جام قهرمانی را بالای سر برد. تاردلی در تمام دوران حضورش به عنوان ملیپوش ایتالیا شش گل به ثمر رساند اما مطمئنا بیش از اکثر مهاجمهای کشور چکمه در کانون توجه بود.
او برای آتزوری در جامجهانی اسپانیا دو گل به نام خود ثبت کرد. یکی در مرحله گروهی و دومی در جریان فینال خاطرهانگیز 1982 که با برتری 3 بر یک ایتالیا به پایان رسید. هرچند پائولو روسی در آن روزها ستاره بیچون و چرای آتزوری بود و تمام توجههای دنیا را به خود جلب کرده بود اما این تاردلی بود که یکی از برجستهترین لحظات تاریخ جامجهانیهای برگزار شده را رقم زد.
جایی که با ضربه پای چپ خود، توپ را وارد دروازه هارالد شوماخر کرد و همچون دیوانهای که از اسلحه شلیک شده، به سمت نیمکت تیم رفت تا انزو بیرزوت را در آغوش بکشد. در آن سالها که خبری از میکروفنهای کنار زمین نبود، همه متوجه شدند که تاردلی بعد از ورود توپ به دروازه تنها فریاد میزد: گل...گل...
بعد از فینال در جریان مصاحبهاش از سختیهایی گفت که در طول دوران بچگی پشت سر گذاشته. او اعتقاد داشت که بعد از زدن گل برای لحظاتی مرگ را تجربه کرده. جایی که تمام زندگی شما از مقابل چشمانتان میگذرد. تاردلی اما خوششانس بود. او زندگی را در مقابل خود دید که با تمام سختیها و مشکلات به تولدی دوباره و شیرین رسیده بود.
جایی که هیچکس دیگر قرار نبود نام مارکو را فراموش کند. اشکهای تاردلی برای سالها تبدیل به توصیفی برای چنین لحظاتی شد. جایی که هیجان فوتبال بر واقعیت غلبه میکند و بازیکن چارهای جز گریستن ندارد. در تیمی که امثال زوف، شیرا، جنتیله، برگومی، کابرینی و روسی حضور داشتند، تاردلی هافبک زحمتکش و نامرئی آتزوری تبدیل به ستاره اصلی جامجهانی شد.
اشکهای تاردلی با مشتهایی در سینه او جمع و بسته میشدند، بدون شک یکی از برجستهترین لحظات تاریخ جامجهانی است. تیم ملی ایتالیا برای سالهاست که با شور خاص خود مشهور است. بازیکنهایی که سرود تیم ملی را نمیخوانند و آن را فریاد میزنند.
برای پیراهن آبی آسمانی خون میریزند و همه چیز را جلوتر از منفعت شخصی قرار میدهند. مارکو تاردلی و خوشحالی بعد از گلش اما نمادی بود برای طغیان سالها سختی و رسیدن به موفقیتی که شاید هیچکس انتظارش را هم نداشت. او الگویی است برای سربازهای بیادعای میانه مستطیل سبز.