کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۲۰۴۲
تاریخ خبر:

تکراری‌ترین اما ناب‌ترین!

تکراری‌ترین اما ناب‌ترین!

یادداشت نادر نامدار در باشگاه مشتزنی با سوژه: پس از موفقیت.

روزنامه هفت صبح، نادر نامدار| 3شادی بعد از گل تمرین‌شده و اختصاصی را دوست ندارم. این‌که یک نفر یک شادی گل مخصوص به خودش را ابداع کند و تمرین کند و بعد از هر گل آن را جلوی چشم میلیون‌ها تماشاگر و بیننده به نمایش بگذارد، مورد علاقه‌ام نیست.

 

شادی گل‌های دسته‌جمعی و تیمی را که دیگر حرفش را هم نزنید! تصور کنید که چند نفر از بازیکنان یک تیم، دقایقی از تمرینات‌شان را به تمرین یک شادی گل چندنفره اختصاص بدهند و بارها تکرار کنند تا مثلا در بازی بعد و پس از این‌که تیم‌شان گل زد، آن را اجرا کنند!

 

شاید دارم زیادی سخت می‌گیرم اما به نظرم هم تحقیرآمیز است و هم مشمئزکننده! دلم می‌خواهد بعد از گل، همه‌چیز در لحظه اتفاق بیفتد، ناگهانی، بی‌اختیار و البته غریزی. این شادی‌ها حتی اگر واقعا شادی گل متفاوت و خاصی هم نباشند، چون در لحظه اتفاق می‌افتند و یک‌جور بی‌ارادگی در آنها دیده می‌شود، بیشتر به‌دل می‌نشینند. این‌جور شادی‌های فی‌البداهه، قطعا واقعی‌تر و خالص‌تر هستند تا شادی‌های اختصاصی و تمرین‌شده!

 

یک نمونه از این شادی‌های از ته‌دل، که خودت هم نمی‌دانی داری چکار می‌کنی، شادی گل مارکو تاردلی در فینال جام جهانی 1982 است. در شادی بعد از گل او، نه حرکت عجیب و تازه‌ای می‌بینید نه حس دیگری که با شادی مخلوط شده باشد. هر چه هست شادی است، بدون غل و غش.

 

یک خوشحالی ناب و زلال که به هیچ حس دیگری آلوده نشده است، نه انتقام، نه طعنه و نه هیچ حس دیگری. تاردلی بعد از این‌که دروازه آلمان را باز می‌کند و تعادلش را از دست می‌دهد، از جایش بلند می‌شود، در حالی‌که کاملا مشخص است از خودش بی‌خود شده، به سمت مقصدی که خودش هم نمی‌داند کجاست، می‌دود و دست‌هایش را مشت می‌کند و فریاد می‌زند.

 

خودش هم نمی‌داند دارد چه کاری انجام می‌دهد. فقط می‌داند که یک گل مهم و احتمالا تاریخی و جاودانه زده! همین! احتمالا صدها و هزاران شادی گل شبیه این را در تمام تاریخ فوتبال دیده‌اید. اما به‌نظرم هیچکدام از آنها این‌قدر خالص و ناب، شادمانی را به نمایش نمی‌گذارند. 

 

یکی دیگر از شادی‌های گل معمولی که قبلا خیلی تکرار می‌شد و امروزه به‌خاطر ممنوع بودن، زیاد دیده نمی‌شود، درآوردن پیراهن بعد از گلزنی است. احتمالا پرتکرارترین شادی بعد از گل هم همین است و تکرارش شاید ملال‌آور باشد اما وقتی پای لیونل مسی در میان باشد، حتی در آوردن پیراهن هم تفاوت‌هایی با دیگران دارد.

 

مسی گل‌های زیادی زده که خیلی از آنها بی‌تکرار و دیوانه‌کننده بودند اما تا جایی‌که ذهنم یاری می‌کند، او فقط یک‌بار پیراهنش را بعد از گل از تن در‌آورد. این اتفاق در ال‌کلاسیکویی رخ داد که در سانتیاگو برنابئو برگزار می‌شد و بارسلونا نیاز به برد داشت.

 

در همان 20 دقیقه ابتدایی بازی، مارسلو در یک برخورد خشن کاری کرد که از دهان مسی خون آمد! خشمی که بعد از زمین خوردن و دیدن دهان خون‌آلود، در صورت و چشم‌های مسی دیده می‌شد، خبر از یک اتفاق عجیب می‌داد که بالاخره در دقیقه 90 رخ داد.

 

در حالی که بازی 2-2 مساوی بود، مسی در وقت‌های تلف شده، گل سوم تیمش را زد و به سمت سکوهای برنابئو رفت و پیراهنش را از تن درآورد و آن را رو به هواداران رئال گرفت! این اگرچه یک شادی خالص نبود و رگه‌هایی از خشم و انتقام در آن دیده می‌شد، اما اصلا زشت نبود و اگر به جانبداری از مسی متهمم نمی‌کنید، سزاوار کارت زرد گرفتن هم نبود.

 

شاید خیلی از ما مدت‌هاست این‌جور شادی‌های خالص و از ته‌دل را تجربه نکرده‌ایم و طبیعتا بروز هم نداده‌ایم. اما حتما لازم نیست در فینال جام‌جهانی گل بزنیم تا از خود بی‌خود شویم. گاهی یک اتفاق کوچک هم کافی است تا مثل تاردلی و مسی، دور خودمان بدویم و از خوشحالی ندانیم چه کنیم! آخ که چقدر خوشحالیِ نکرده توی دل‌مان تلنبار شده که می‌تواند یک روز فوران کند و «مارکو تاردلیِ» درون‌مان را فعال کند. نمی‌دانم کِی اما به قول شاعر جوان از دست رفته، نجمه زارع: «فقط خدا کند آن روز، زودتر برسد!»

 

کدخبر: ۵۵۲۰۴۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر