شیرین ولی محافظهکار و نخنما و تکراری

درباره فیلم «جاماندگان» الکساندر پین
روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی| قبول دارم که در سینما، سوژهها دائم تکرار میشوند. قصههای جدید کم است و هنوز هم خیلی از فیلمنامهنویسان سراغ کتاب «سفر قهرمان» جوزف کمبل میروند تا برمبنای اسطورههای قدیمی و شخصیتهای یونگی، کاراکترهایشان را طراحی کنند اما کارگردان باهوش آن کسی است که باتوجه به روزگار و مقتضیات پیچیده آن بتواند به داستان تکراریاش ابعاد تازهای ببخشد.
فیلم «جاماندگان» الکساندر پین به همین دلیل بهرغم اینکه فیلم شیرین و دوستداشتنی است اما در نهایت فیلم بزرگی نمیشود. از «انجمن شاعران مرده» تا «مدرسه راک» فرمول معلم مدرسهای که با فرهنگ خشک مدرسه در تضاد است و در طول یک سفر ادیسهوار با شاگردانش اخت میشود اما در نهایت باید مدرسه را ترک کند، تکرار شده.
معلم فیلم الکساندر پین البته خودش آدم نچسبی است برخلاف رابین ویلیامز یا جک بلک فیلمهای اشاره شده. از آن مقرراتیهاست و اینجا به جای مدرسه خود اوست که بچهها را آزار میدهد اما جز این تفاوت اندک چیزی فرق نمیکند. پل جیاماتی در نقش معلم ترکیب تلخی و شیرینی و گزندگی را دارد اما از جادوی رابین ویلیامز یا بامزگی جک بلک در او خبری نیست.
اینها را اضافه کنید به اینکه پیشتر از این الکساندر پین در فیلمهایی مثل «نبراسکا» و «نوادگان» و حتی سومین فیلم بلندش، کمدی سرحال «انتخابات» که از آن فیلمهای نوجوانانه دبیرستانی است، قدرتش را در تنوع میزانسن، لحن و ریتم نشان داده بود.
نکته مهمتر فیلمهای پین برایم روابط میان آدمها در فیلمهایش است. پدران و فرزندان «نبراسکا» و «جاماندگان» و «درباره اشمیت»، رفقای «راههای جانبی» و دانشآموزان «انتخابات» به شکلی سیاه شوخطبعانه است و آنقدر این رابطهها و پیچیدگیهایش را خوب میسازد که حالا در فیلم «جاماندگان» رابطه میان آقای تالی دانشآموز و آقای هنهام معلم بهنظرم سطحی و گاهی حتی خستهکننده است.
آن سفر به بوستون که لایههای دیگری از شخصیت آقای معلم و مشکلات زندگی دانشآموز پرخاشگر را نشان میدهد خیلی دیر اتفاق میافتد و تا قبل از آن هم فیلم نکته یا دیالوگ غافلگیرکنندهای ندارد.اگر بعد از این همه سال «انجمن شاعران مرده» هنوز فیلمی است که به آن ارجاع میدهند بهخاطر سکانسهایی است که در خودشان آنارشی دارند.
مثل وقتی که معلم دستور پاره کردن صفحات کتاب را میدهد. مثل آن دیالوگ درباره اهمیت شعر یا آن سکانس نمادین پایانی که بچههای عصاقورتداده اشرافی سر به زیر روی صندلیهایشان میایستند و «ناخدای من» را صدا میزنند. «جاماندگان» از این سکانسها کم دارد.
با این حال در میان فیلمهایی که امسال منتظرشان بودیم و ناامیدمان کردند این یکی حداقل تماشایش خوش گذشت. اگر پین کمی جسارت به خرج میداد و سکانسها یا دیالوگهایی به فیلمش اضافه میکرد که در یاد باقی میماندند، «جاماندگان» جزو فیلمهای خوب امسال میشد. الان فیلمی است که تا قبل از پایان سال احتمالا فراموشش میکنیم. فیلمی که به اندازهای که شیرین است، محافظهکار است و هیچ سکانس و شخصیتش از آنچه که انتظارش را داریم عبور نمیکند.