کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۱۶۱۶
تاریخ خبر:

آدم‌ها و نقش‌ها

آدم‌ها و نقش‌ها

‌مروری ‌ بر کارنامه‌ هال اشبی در دهه‌ هفتاد میلادی ‌.

روزنامه هفت صبح، اشکان جاویدی| یکی از تحسین‌شده‌ترین و محبوب‌ترین فیلم‌های امسال «جاماندگان» ساخته‌ جدید الکساندر پین است که بعد از تماشای آن بی‌درنگ به یاد فیلم‌های شخصیت‌محور دهه‌ هفتاد میلادی و مشخصا کارهای هال اشبی می‌افتید. فیلمساز مهمی که اهمیت و تاثیر کارش سال‌ها بعد آشکار شد.

 

به غیر از الکساندر پین، امسال پل توماس اندرسون، ریچارد لینکلیتر، جاد اپتاو و... بارها از علاقه‌ خود به ساخته‌های هال اشبی و رویکردش در پرداخت شخصیت‌ها و موقعیت‌ها گفته‌اند که می‌توانست از دل روزمرگی آدم‌های معمولی احساسات عمیق انسانی را بیرون بکشد. به همین بهانه بد نیست که مروری داشته باشیم بر کارنامه‌ اشبی در دهه‌ هفتاد میلادی تا علاوه بر کشف دوباره‌ تعدادی از بهترین فیلم‌های آن زمان، حال‌و‌هوای «جاماندگان» و دلیل محبوبیتش را هم بیشتر درک کنیم. 

 

‌صاحب‌خانه (1970) / The Landlord
چیزی که در رسانه‌های سینمایی با لفظ‌هایی چون کمدی-درام، دِرامِدی یا تراژیکامدی ازش یاد می‌شود، ریشه‌اش برمی‌گردد به سال‌ها قبل و احتمالا یکی از بهترین نمونه‌های قابل ذکر اولین فیلم هال اشبی در مقام کارگردان است که بر اساس رمانی با همین نام ساخته شده. یک پسر سفیدپوست پولدار، صاحبِ آپارتمانی درب‌و‌داغان می‌شود و دنبال این است که آنجا را بکوبد و از نو بسازد. اما مستاجرهای ساختمان وضع خوبی ندارند و همین اجاره ماهیانه را هم به زور پرداخت می‌کنند.

 

پسر صاحب‌خانه هرچه بیشتر با ساکنان ساختمان سروکله می‌زند، نگاهش به دنیا بیشتر تغییر می‌کند و نهایتا به جای کوبیدن ساختمان، تصمیم می‌گیرد که آنجا را حفظ و مرمت کند؛ عین روابطش با بقیه‌ آدم‌ها. در شرایطی که بحث تبعیض نژادی و جنبش‌های برابری‌خواهانه در ملتهب‌ترین شکل ممکن دنبال می‌شد، «صاحب‌خانه» رویکردی شیرین و آشتی‌جویانه را پی می‌گیرد و شاید برای همین به زمان خودش زیر سایه‌ خشم و آشوب جاری در فیلم‌های دیگر سینمای آمریکا کمتر به چشم آمد. اما همین میزان توجه در حد تحسین اجرای بازیگرها و نگاه انسانی فیلم کافی بود تا اشبی جای پایش را محکم‌ کند. 

 

‌هارولد و ماد (1971) / Harold and Maude
موضوعی که امروز در قالب یک شوخی نه‌چندان شرم‌آور به فرهنگ عامه و حتی سبک زندگی مردم راه پیدا کرده، نیم قرن پیش دستمایه‌ یکی از جنجالی‌ترین محصولات سینمای آمریکا شد. هارولد پسر جوانی است که میل به زندگی را از دست داده و در اوج پوچی مدام به مرگ فکر می‌کند. اما آشنایی و رفاقتش با ماد همه چیز را تغییر می‌دهد؛ یک پیرزن سرزنده و سرخوش هشتاد ساله. نکته اینجاست که رابطه‌ آن‌ها برخلاف ظاهرش در حد مادربزرگ و نوه باقی نمی‌ماند و جنبه‌های غیرافلاطونی پیدا می‌کند!

 

کالین هیگینز که بعدا چند فیلم کمدی هم ساخت، فیلمنامه‌ «هارولد و ماد» را به‌عنوان پایان‌نامه‌ دانشگاهش نوشته بود اما اشبی ورای موقعیت داستان که جان می‌دهد برای شوخی‌های غیرمعمول، سعی کرد با پرداختن به شخصیت‌ها، رابطه‌ بین آن‌ها را عمیق‌تر کند. اکران فیلم با شکست مواجه شد و منتقدان هم حسابی قلم‌های خود را برای تاختن به «هارولد و ماد» تیز کردند، از جمله راجر ایبرت که اعتقاد داشت رویکرد فیلم دور از اخلاقیات است. با این وجود در همان زمان فیلم تبدیل شد به یک اثر کالت و طرفداران خاص خودش را پیدا کرد. با گذر زمان و در تماشای مجدد، «هارولد و ماد» تبدیل شد به یکی از جواهرات قیمتی و گمشده در سینمای دهه‌ هفتاد.

 

آخرین ماموریت (1973) / The Last Detail
خیلی از مخاطبان سینما جک نیکلسون را با لبخند شرورانه‌اش در فیلم‌های بزرگ هالیوودی به یاد می‌آورند اما وقتی به سال‌های ابتدایی دهه هفتاد میلادی برگردیم، نقش‌‌‌آفرینی‌های متفاوتی را از نیکلسون جوان پیدا می‌کنیم که در آن مرز میان شرارت و همدلی‌برانگیز بودن به سختی قابل تشخیص است.

 

یکی از نمونه‌های شاخص همین «ماموریت آخر» است که به غیر از نیکلسون، هال اشبی را هم به‌عنوان یک کارگردان صاحب سلیقه به همه شناساند و البته به هیچ وجه نمی‌شود فیلمنامه دقیق و پر از جزئیات رابرت تاون را هم از قلم انداخت. داستان درباره‌ ملوان جوانی است که به جرم سرقت محکوم شده و دو ملوان دیگر مامور می‌شوند تا او را بازداشت کنند و تحویل بدهند.

 

همراهی و سفری که قرار است نهایتا یک هفته طول بکشد، تبدیل می‌شود به تجربه‌ای متفاوت و لذت‌بخش. «آخرین ماموریت» مثل اکثر فیلم‌های آن زمان انگار از وسط کوچه و خیابان آمده و تمام قراردادها جلوی دوربین به سخره گرفته می‌شود. در مقایسه با «هارولد و ماد»، «آخرین ماموریت» برای اشبی موفقیت کامل بود.

 

علاوه بر فروش در گیشه، در جشنواره کن به نمایش درآمد و جایزه بهترین بازیگر مرد را برای جک نیکلسون به همراه داشت. در گلدن گلوب و اسکار نیز نامزد چند جایزه بود که البته به هیچکدام نرسید. ریچارد لینکلیتر به قدری فیلم را دوست دارد که سال‌ها بعد بر اساس دنباله‌ رمان منبع اقتباس، دنباله‌ای غیررسمی را برای فیلم ساخت که گرچه باب طبع طرفداران هال اشبی بود، چندان به چشم نیامد و در هیاهوی فصل جوایز گم شد. 

 

شامپو (1975) / Shampoo
می‌گویند قدرت و نفوذ را باید جایی پیدا کنید که هیچکس انتظارش را ندارد. مثلا یکی از مشاغل مهم در دنیای سینما و رسانه‌ آرایشگری است؛ کسی که به حریم خصوصی ستارگان سینما وارد می‌شود و همین می‌تواند خواسته یا ناخواسته درهای زیادی را برای طرف باز کند.

 

شخصیت اصلی «شامپو» هم که نقشش را وارن بیتی ایفا می‌کند، با الهام از آرایشگران واقعی در پشت صحنه هالیوود (یعنی جان پیترز که آرایشگر باربارا استرایسند بود و بعدا تهیه‌کننده شد و در فیلم «لیکوریش پیتزا» هم بردلی کوپر نقشش را ایفا کرده و جی سبرینگ رفیق گرمابه و گلستان شارون تیت مقتول) شکل گرفته است.

 

در روزهای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری سال 1968، آقای آرایشگر میان مشتریان مختلفش پرسه می‌زند و با داستان‌های مربوط به آن‌ها همراه می‌شود. به واسطه‌ آنچه در متن و حاشیه تماشا می‌کنیم، تصویری از آمریکای در حال تغییر به واسطه‌ تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جلوی چشممان مجسم می‌شود.

 

ترکیب وارن بیتی با ستارگان زن متعدد قد و نیم‌قد چون جولی کریستی، گلدی هاون، لی گرنت و کری فیشر و لحن بی‌پروای فیلم به قدری وسوسه‌برانگیز بود که «شامپو» با وجود رقبایی چون «آرواره‌ها» و «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» در میان ده فیلم پرفروش سال قرار گرفت و در فصل جوایز هم درخشید.

 

نکته مهم اضافه شدن وارن بیتی به ترکیب موفق هال اشبی و رابرت تاون فیلمنامه‌نویس بود. به غیر از پل توماس اندرسون که آشکارا در «لیکوریش پیتزا» سعی کرده تا به فضای «شامپو» نزدیک شود، جاد اپتاو نیز به‌عنوان یکی از مریدان هال اشبی همواره از این فیلم به‌عنوان یکی از مهم‌ترین منابع الهام خود در فیلمسازی یاد کرده است. 

 

در راه افتخار (1976) / Bound for Glory
در بین تمام فیلم‌های هال اشبی، این یکی از همه بی‌دردسرتر و شاید محافظه‌کارانه‌تر است و برای اولین بار با واکنش مثبت منتقدانی چون راجر ایبرت مواجه ‌شد؛ یک درام زندگی‌نامه‌ای درباره‌ دیوید گاتری ستاره‌ موسیقی کانتری در دوران رکود بزرگ دهه‌ سی آمریکا. اینجا هال اشبی بیش از هر زمانی تلاش کرده تا قدرت و تسلط خود را به‌عنوان یک کارگردان به رخ بکشد و درام تاریخی هم فرصت برای تصویرسازی را به بهترین شکل ممکن فراهم کرده؛

 

تا جایی که علاوه بر تحسین فیلمبرداری، خیلی‌ها به زمان خودش شیفته‌ زیبایی‌شناسی و سلیقه‌ بصری حاکم بر «در راه افتخار» شده بودند. مقایسه فیلم با فرمول موفقیت‌آمیز زندگی‌نامه‌‌ ستارگان موسیقی که در هزاره‌ جدید بارها و بارها به اجرا درآمده، تجربه‌ جالبی خواهد بود. موسیقی قبلا هم در فیلم‌های اشبی حضور پررنگی داشت و اینجا به اوج رسیده است.

 

بازگشت به وطن (1978) / Coming Home
جو دهه‌ هفتاد طوری بود که اصلا نمی‌شد مستقیم یا غیرمستقیم به جنگ ویتنام و عواقبش نپرداخت. با این وجود «بازگشت به وطن» در مقایسه با فیلم‌هایی چون «شکارچی گوزن» و «اینک آخرالزمان» خیلی زود فراموش شد و روحیه‌ چپ‌گرایانه‌ و نگاه ژورنالیستی‌اش به موضوع هم با گذر سالیان کمی توی ذوق می‌زند.

 

به هر حال اکثرا باور دارند که «بازگشت به وطن» بیش از آنکه فیلمِ هال اشبی یا هر کس دیگری باشد، فیلم جین فوندا است که آن زمان به‌عنوان یک کنش‌گر سیاسی آتشش زیادی تند بود. داستان درباره‌ همسر یک سرباز از جنگ برگشته و جانباز است که تصمیم می‌گیرد با نمایش چهره‌ زشت و کثیف جنگ ذهنیت مردم را عوض کند. فیلم در چندین رشته نامزد اسکار شد و در حضور رقبای قدرتمند، جین فوندان، جان وویت و نویسندگان «بازگشت به وطن» بودند که مراسم را با دستِ پُر ترک کردند. 

 

حضور (1979) / Being There
مثل اکثر فیلم‌های هال اشبی در زمان خودش خیلی جدی گرفته نشد اما به مرور زمان جایگاه خود را در تاریخ سینما پیدا کرد. داستان درباره‌ مردی به نام چنسی است که تمام عمرش را به‌عنوان باغبان یک عمارت بزرگ گذرانده و درک از دنیای بیرون صرفا به واسطه‌ تماشای برنامه‌های تلویزیون حاصل شده. با مرگ صاحب عمارت چاره‌ای ندارد جز اینکه به دنیای واقعی پا بگذارد و همه چیز را از نو کشف کند.

 

نکته اینجاست که واکنش‌های غریب چنسی به اتفاقات روزمره در نظر دیگران او را به‌عنوان یک فیلسوف خردمند جلوه می‌دهد و سوءتفاهم تا جایی ادامه پیدا می‌کند که باغبان ساده در راه کاخ سفید هم قدم می‌گذارد. فیلمنامه را یرزی کوزینسکی بر اساس رمان خودش نوشت.

 

لحن و نگاه فیلم به قدری پیچیده است که حتی بعد از سال‌ها نیز به راحتی نمی‌توانید درباره‌ کاراکتر چنسی و نگاهش به دنیا تصمیم بگیرید. گرچه بعد از مرگ، دو فیلم دیگر از پیتر سلرز نیز به نمایش درآمد، «حضور» تبدیل شد به حسن ختام کارنامه‌ پربار این بازیگر بااستعداد. تا حدود زیادی شاید بشود از ساخته‌های بعدی هال اشبی در دهه‌ هشتاد هم صرف نظر کرد و او را با تجربیاتش در دهه هفتاد به یاد سپرد. 

 

 

 

 

کدخبر: ۵۵۱۶۱۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر